مشخصات یک مدیر خوب در فرهنگ اسلام

مدیریت

تکنیک های مدیریت ابزاری است که فلسفه خاص خودش را دارد و تا زمانی که یک نظام نتواند ابزار متناسب با فکر خودش را بسازد، پیاده شدن اعتقاداتش در جامعه با مشکل روبرو می شود. نخستین گام ایجاد تشکیلات متناسب با رشد انسان بر مبنای فلسفه اسلامی است تا هر کسی در جای خود قرار گیرد و تکنیکها و ابزارها را ارائه کند. اما تا زمانی که تشکیلات متناسب با رشد انسان و فلسفه اسلامی ایجاد نشود تغییرات نتیجه لازم را نخواهد داشت.

مشخصات و ویژگی های مدیران از دیدگاه اندیشمندان مسلمان
بی گمان، هر اندیشمند سیاست، حکومت و مدیریت، درباره ویژگی های حاکمان، زمامداران و مدیران، دارای رأی و نظریه است. سقراط در کتاب مشاورات سقراط، افلاطون در کتاب جمهوریت، ارسطو در کتاب سیاست، ماکیاول در کتاب شهریار، منتسکیو در کتاب روح القوانین، ژان ژاک روسو در کتاب قراردادهای اجتماعی، و همه متفکران و صاحب نظرانی که در مسائل سیاست، حکومت و مدیریت پژوهش کرده و آثاری از خود بر جای گذارده اند، درباره ویژگی های زمامدار و مدیر، سخن گفته اند. ابونصر محمد فارابی ویژگی هایی را برای زمامدار و حاکم مدینه فاضله ای که ترسیم کرده، برشمرده است: «حکمت، توانایی جسمی، قدرت تصمیم گیری، خوش فهمی، حافظه خوب، ذکاوت فراوان، خوش بیانی، دوستداری علم، تعادل در برخورداری ازلذات جسمانی، دوستداری راستی، کرامت نفس، عدالت، انصاف و شجاعت.» ابوالحسن علی ماوردی در کتاب الاحکام السلطانیه، هفت ویژگی برای زمامداران عالی جامعه قائل است که عبارتند از: عدالت، علم به احکام الهی در حد اجتهاد، سلامت حواس، سلامت جسم، صاحب رأی در سیاست و دارای قدرت تدبیر در امور، شجاعت و دارای نسب قریشی. عبدالرحمن بن خلدون در مقدمه، چهار صفت را برای احراز خلافت و زمامداری ضروری دانسته که عبارتند از: علم به احکام الهی، عدالت، کفایت و سلامت حواس و جسم. ابوحامد محمد غزالی طوسی، در کتاب نصیحة الملوک، ویژگی هایی برای زمامداران برمی شمرد که از آن هاست: عدالت و پرهیز از ستم، تواضع و دوری از کبر و غرور، رفق و مدارا با مردم و اهتمام به امور آنان.

سه محور اساسی در ویژگی های و صفات مدیران

می توان ویژگی های مدیران را ذیل سه عنوان جمع آوری و خلاصه نمود:

1- معرفت
منظور از معرفت، مجموع توانایی های شناختی، ادراکی و ذهنی مورد نیاز مدیران است. بدین لحاظ کلیه ویژگی هایی که با عناوین علم، هوش، ذکاوت، بصیرت، حکمت و حافظه، در منابع سه گانه قرآن، سنت و آرای اندیشمندان مسلمان ذکر شده است، در این محور قابل بحث و بررسی است.

2- مهارت
مهارت، عبارت است از توانایی های رفتاری، که شایسته و بایسته مدیریت موفق است. مهارت در سه عرصه ذهن، روح و جسم قابل تحقق است؛ به عبارت دیگر انسان دارای رفتار ذهنی (مانند تفکر، یادآوری، استدلال و ...)، رفتار روحی (مانند دوستی، دشمنی، تصمیم، امید و ...) و رفتار جسمی (مانند دیدن، شنیدن، گفتن و ...) است. مهارت، توانایی ناشی از تجربه و کار است.

3- اخلاق
اخلاق، عبارت است از مجموعه ای از توانایی های روحی و قدرت نفسانی مورد نیاز مدیران. در این محور، کلیه ویژگی هایی که با عناوین عدالت، انصاف، شجاعت، تواضع، صداقت، حلم، تقوا، امانت و خیرخواهی ذکر شده است، قابل توجه و بررسی است.

صفات مدیران از دیدگاه امام علی (ع)

امام علی (ع) در نامه به اشعث بن قیس به این موضوع اشاره می کند که برای یک مدیر انجام وظیفه در مشاغل مدیریت نباید وسیله ای برای اهداف شخصی خودش و نیازها و خواسته های شخصی خودش باشد. بنابراین می توان گفت که در نظام اسلامی نباید امرار معاش را هدف شغل مدیریت قرار داد، بلکه خود این افراد باید انجام این وظایف را هدف خود بدانند نه اینکه آن را وسیله ای برای نیل به خواسته های خود بدانند که در این صورت، مسأله کنترل و نظارت و بسیاری از مسائل دیگر از بین می رود. برای ورود به نظام ارزشی افراد باید دارای دو ویژگی اعتقاد قلبی و فکری و اعتقاد عملی باشند.
هدف این نظام پیاده کردن ارزشهاست و با توجه به اینکه بین مردم و نظام اداری تفکیک نیست بزرگترین قدرت را در درون خود دارد. از مجموع نامه های امام علی (ع) استنباط می شود که مدیر باید بر مدیران تحت نظر خود نظارت داشته باشد و آنها را کنترل و مراقبت کند و به محض مشاهده خطا، آن را گوشزد کند و اشتباهات را تصحیح کند. نکته دیگری که می توان از نامه امام به مالک اشتر دریافت کرد، لزوم تشکیل گروه مشورتی برای مدیر است به ویژه برای غیر معصوم این مسأله ضرورت دارد.

صفات مدیران در قرآن

خداوند در جمله کوتاهی در زمینه مدیریت می فرماید: «قالت إحداهما یأبت استأجره إن خیر من استأجرت القوی الأمین؛ یکی از آن دو (دختر) گفت: پدرم! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که استخدام می توانی کنی آن کس است که قوی و امین باشد.» (قصص/ 26)
این جمله که از زبان دختر شعیب در مورد استخدام موسی آمده است مهمترین و اصولی ترین شرایط مدیریت به صورت کلی و فشرده را بیان نموده است: قدرت و امانت. بدیهی است منظور از قدرت تنها قدرت جسمانی نیست، بلکه مراد قدرت و قوت بر انجام مسئولیت است. یک پزشک قوی و امین پزشکی است که از کار خود آگاهی کافی و بر آن تسلط کامل داشته باشد. یک مدیر قوی کسی است که حوزه ماموریت خود را به خوبی بشناسد، از انگیزه ها باخبر باشد، در برنامه ریزی مسلط و از ابتکار سهم کافی و در تنظیم کارها مهارت لازم داشته باشد، هدفها را روشن کند و نیروها را برای رسیدن به هدف بسیج نماید. در عین حال دلسوز و خیرخواه و امین و درستکار باشد.
آنها که در سپردن مسئولیتها و کارها تنها به امانت و پاکی قناعت می کنند به همان اندازه در اشتباهند که برای پذیرش مسئولیت داشتن تخصص را کافی بدانند. متخصصان خائن و آگاهان نادرست همان ضربه را می زنند که درستکاران نا آگاه و بی اطلاع! اگر بخواهیم کشوری را تخریب کنیم باید کارها را به دست یکی از این دو گروه بسپاریم: مدیران خائن، و پاکان غیر مدیر و نتیجه هر دو یکی است! منطق اسلام این است که هر کار باید به دست افرادی نیرومند و توانا و امین باشد، تا نظام جامعه به سامان رسد، و اگر در علل زوال حکومتها در طول تاریخ بیندیشیم می بینیم عامل اصلی سپردن کار به دست یکی از دو گروه فوق بوده است.
جالب اینکه در برنامه های اسلامی در همه جا علم و تقوا در کنار هم قرار دارد، مرجع تقلید باید مجتهد و عادل باشد، قاضی و رهبر باید مجتهد و عادل باشد (البته در کنار این دو شرط شرائط دیگری نیز هست اما اساس و پایه، این دو است علم و آگاهی، توام با عدالت و تقوی). خداوند در قرآن کریم به صفات رهبران الهی اشاره می کند و می گوید: آنها همیشه مردمی بودند شناخته شده به نیکیها که اگر افراد ناشناخته و مرموزی بودند، بهانه ای به دست منافقان می افتاد که دعوت شناخته شده آنها را به خاطر ناشناخته بودن خودشان نادیده بگیرند و انکار کنند. دیگر اینکه آنها هرگز در مسیر خود تسلیم هوسهای مردم نمی شوند و به عکس آنچه دنیای امروز می پسندد بر تمایلات عمومی به طور مطلق (هر چند انحرافی باشد) صحه نمی گذارند، آنها در ترویج مکتب حق اصرار می ورزند هر چند ناخوش آیند گروه کثیری باشد.
دیگر اینکه آنها در برابر دعوت خویش پاداش مادی نمی طلبند. با انواع محرومیتها می سازند و وابستگی مادی به کسی پیدا نمی کنند چرا که این نیاز و وابستگی زنجیری خواهد شد بر دست و پای آنها و قفل محکمی بر زبان و فکرشان! بنابر این یک مدیر خوب و موفق نیز باید دارای چنین شرایطی باشد. خداوند در سوره نمل آیات 20 تا 21 در داستان سلیمان می فرماید: «و تفقد الطیر فقال ما لی لا أری الهدهد أم کان من الغائبین* لأعذبنه عذابا شدیدا أو لأذبحنه أو لیأتینی بسلطان مبین؛ (سلیمان) در جستجوی پرنده (هدهد) برآمد و گفت چرا هدهد را نمی بینم یا اینکه او از غایبان است. من او را قطعا کیفر شدیدی خواهم داد و یا او را ذبح می کنم و یا دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد.»
در این قسمت از آیات به زندگی شگفت انگیز سلیمان اشاره کرده، و ماجرای هدهد و ملکه سبا را بازگو می کند. نخست می گوید: «سلیمان هدهد را ندید، و در جستجوی او برآمد.» این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور و اوضاع حکومت خود بود و حتی غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمی ماند! بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است، چنان که در ادامه سخن، قرآن می افزاید، سلیمان گفت: «چه شده است که هدهد را نمی بینم یا اینکه او از غائبان است.» در اینکه سلیمان از کجا متوجه شد که هدهد در جمع او حاضر نیست؟ بعضی گفته اند به خاطر این بود که به هنگام حرکت کردن او، پرندگان بر سرش سایه می افکندند، و او از وجود روزنه ای در این سایبان گسترده از غیبت هدهد آگاه شد. و بعضی دیگر ماموریتی برای هدهد در تشکیلات او قائل شده اند، و او را مامور یافتن مناطق آب می دانند، و به هنگام نیاز به جستجوگری برای آب او را غائب دید. به هر حال این تعبیر که ابتدا گفت: «من او را نمی بینم.» سپس افزود: «یا اینکه او از غائبان است.» ممکن است اشاره به این باشد که آیا او بدون عذر موجهی حضور ندارد و یا با عذر موجهی غیبت کرده است؟
در هر صورت یک حکومت سازمان یافته و منظم و پر توان، چاره ای ندارد جز اینکه تمام فعل و انفعالاتی را که در محیط کشور و قلمرو او واقع می شود زیر نظر بگیرد، و حتی بود و نبود یک پرنده، یک مامور عادی را از نظر دور نماند، و این یک درس بزرگ است. "سلیمان" برای اینکه حکم غیابی نکرده باشد، و در ضمن غیبت هدهد روی بقیه پرندگان، تا چه رسد به انسانهایی که پستهای حساسی بر عهده داشتند اثر نگذارد افزود: «من او را قطعا کیفر شدیدی خواهم داد! و یا او را ذبح می کنم! یا برای غیبتش باید دلیل روشنی به من ارائه دهد.»
منظور از "سلطان" در اینجا، دلیلی است که مایه تسلط انسان، بر اثبات مقصودش گردد، و تأکید آن به وسیله "مبین" برای این است که این فرد متخلف حتما باید دلیل کاملا روشنی بر تخلف خود اقامه کند. در حقیقت سلیمان (ع) بی آنکه غائبانه داوری کند تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود، و حتی برای تهدید خود دو مرحله قائل شد که متناسب با مقدار گناه بوده باشد: مرحله مجازات بدون اعدام، و مرحله مجازات اعدام. ضمنا نشان داد که او حتی در برابر پرنده ضعیفی تسلیم دلیل و منطق است و هرگز تکیه بر قدرت و تواناییش نمی کند. بنابراین از این آیات فهمیده می شود که:
1- رئیس حکومت یا یک مدیر باید آن چنان در سازمان تشکیلاتی خود دقیق باشد که حتی غیبت یک فرد عادی و کوچک را احساس و پیگیری کند.
2- مراقب تخلف یک فرد باشد و برای اینکه روی دیگران اثر نگذارد، محکم کاری کند، و پیشگیری لازم را به عمل آورد.
3- هرگز نباید کسی را غیابا محاکمه کرد، باید اجازه داد در صورت امکان از خودش دفاع کند.
4- باید جریمه به مقدار جرم باشد، و برای هر جرمی مجازات متناسبی در نظر گرفته شود، و سلسله مراتب رعایت گردد.
5- باید هر کس هرچند بزرگترین قدرتهای اجتماعی، تسلیم دلیل و منطق باشند هر چند دلیل از دهان فرد کوچکی بیرون آید.
6- در محیط جامعه باید آن قدر صراحت و آزادی حکمفرما گردد که حتی یک فرد عادی بتواند در موقع لزوم به رئیس حکومت بگوید: «من از چیزی آگاهم که تو نمی دانی.»
7- ممکن است کوچکترین افراد از مسائلی آگاه شوند که بزرگترین دانشمندان و قدرتمندان از آن بیخبر باشند تا انسان هرگز به علم و دانش خود مغرور نگردد.
8- در سازمان اجتماعی بشر، نیازهای متقابل آن قدر زیاد است که گاه سلیمانها محتاج یک پرنده می شوند.

مذمت ریاست طلبی و تقارن شأن حقیقی و حقوقی

1- مذمت ریاست طلبی
پاره ای از روایات، ریاست و ریاست طلبی را به گونه ای مطلق، تقبیح فرموده و از آن نهی کرده اند. به عنوان مثال، از امام صادق (ع) نقل است: «من طلب الریاسة هلک؛ هر کس به دنبال ریاست رود، هلاک می گردد.» (بحارالانوار، ج 73، ص 150)
«ملعون من تراءس، ملعون من هم بها، ملعون من حدث بها نفسه؛ از رحمت خدا به دور است آن که به سختی و تکلف ریاست را به خود ببندد.» (همان، ص 151)
ملعون است آن که در رسیدن به آن همت گمارد؛ ملعون است آن که به فکر ریاست باشد. بی گمان، ریاست به عنوان اداره امور مادی یا معنوی مردم، به خودی خود مذموم و ناپسند نیست؛ بلکه حسن و قبح آن تابع هدف هایی است که رؤ سا و زمامداران تعقیب می کنند. به نظر می آید احادیث مذکور به ریاستی نظر دارند که اولا رؤسای آنها هدف هایی مادی در سر دارند و ریاست را ابزاری برای ظلم و تسلط بر مردم می دانند. ثانیا رؤسایی که از صلاحیت های معرفتی، مهارتی و اخلاقی مورد نیاز بی بهره اند و بی هیچ شایستگی، بر منصب زمامداری تکیه زده اند و یا در طلب آن می کوشند.

2- تقارن شأن حقیقی و حقوقی
از بحث های فوق استفاده می شود که از دیدگاه اسلام، حداقل قابل قبول در پذیرش مسؤولیت ها و یا واگذاری منصب ها، تقارن (شأن حقیقی) و (شأن حقوقی) اشخاص است.
شأن یا شخصیت حقیقی قابل عزل و نصب، یا اعطا و بازپس گیری نیست؛ مانند علم، شجاعت، ایمان و مهارت. یعنی نمی توان با دستوری، جاهل را عالم، ترسو را شجاع و یا آدم بی دست و پایی را چالاک و زبردست کرد. همان گونه که نمی توان با حکم و دستور، علم و شجاعت و مهارت را از کسی سلب کرد. این ها از شاخصه های شؤون حقیقی انسان به شمار می آیند. شأن یا شخصیت حقوقی قابل عزل و نصب یا واگذاری و بازپس گیری است؛ مانند همه منصب ها، مقام ها و ریاست هایی که با آرای مردم یا تصویب جمعی و یا انتصاب فردی محقق می شود.
این نوع شأن، با حکم و نظر کسی به دست می آید و با حکم و نظری، سلب می گردد. میان شأن حقیقی و حقوقی، سه نسبت قابل تصور است: اول، تقدم شأن حقیقی بر شأن حقوقی است. این نسبت در جایی مصداق دارد که صلاحیت های معرفتی، مهارتی و اخلاقی فردی به مراتب بالاتر و بیشتر از منصبی است که شخص عهده دار است. در این وضعیت، مقام است که به صاحب خویش افتخار می کند و ارزش می یابد. دوم، تقدم شأن حقوقی بر شأن حقیقی است. مصداق این نسبت در جایی است که صاحب منصب از توانایی های لازم و صلاحیت های کافی برخوردار نیست. وضعیتی است که مقام، بر صاحب مقام برتر است و صاحب منصب به آن مقام مفتخر است و به واسطه آن ارجمند می گردد. سوم، تقارن شأن حقیقی و شأن حقوقی است. این نسبت در جایی محقق است که صاحب منصب از کفایت و صلاحیت لازم و متناسب برای مقام مورد نظر برخوردار است. وضعیتی است که مقام و صاحب مقام مطابق و مناسب یکدیگرند. قاعده مذکور می گوید اگر چه مطلوب آن است که صاحبان مناصب و زمامداران جامعه اسلامی کسانی باشند که شخصیت حقیقی آنان، بر شخصیت حقوقیشان مقدم باشد، ولی دست کم قابل قبول این است که این دو شخصیت متناسب و مطابق هم باشند.


منابع :

  1. مركز تحقيقات اسلامي سپاه- مديريت اسلامي- صفحه 130-128

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 16 ص 66 و جلد ‏15 ص 447-440

  3. بنیاد نهج البلاغه- اصول مدیریت در نهج البلاغه

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/111414