صبر و استقامت در طلب دانش

در راه تحصیل دانش، خارهاى بسیار و رنج هاى فراوانى است که کسانى که در این راه قدم بر مى دارند به ناچار دچار آن خواهند شد و استقامت در این راه آن است که، چنین موانعى هر چند که بزرگ و مؤثر هم باشند نباید محصل و دانشجو را از هدف خود باز دارند، فقر و بیچارگى، دوستان و آشنایان بسیار، یافت نشدن استاد یا مدرسه در نقطه سکونت و نظایر آن، موانعى هستند که هر محصلى در آغاز تحصیل به یکى از آن ها برخورد مى کند و عزم اشخاص ضعیف الاراده را متزلزل مى سازد، ولى محصلینى که عزم آهنین و شوق وافرى به تحصیل دارند در برابر هرگونه مانع استقامت ورزیده و ایستادگى مى کنند، بلکه در تحصیل کوشاتر مى شوند. البته در آغاز عمر از همه دوستان و خویشان دست کشیدن و چشم از آسایش در زندگى پوشیدن و با فقر و بىچارگى روزگار گذراندن، بیدارى هاى شب و ناگوارى هاى روز را تحمل کردن، براى جوان بسیار مشکل است، ولى گوهر گران بهاى دانش بیش از این ارزش دارد؛ هر خردمندى بهترین ساعت زندگانى خود را آن ساعتى مى داند که در راه علم و دانش به کار رفته باشد و بدترین اوقات او وقتى است که به بطالت و بیکاری گذشته باشد.

دانش براى همه
تحصیل علم و معرفت و دانش و بینش، طبق حکم عقل، بلکه فطرت بشرى، اختصاص به دسته مخصوصى ندارد، بلکه هر فردى در هر حال و هر سن و از هر طبقه ای که باشد، به حکم فطرت لازم است که جهل و نادانى را از خود بزداید و بر دانسته هاى خود بیفزاید، چرا که فطرت بشرى، از جهل بیزار است، هرکس را بنگرید از کوچک و بزرگ، پیر و برنا، زن و مرد از دادن نسبت جهل و نادانى به او آزرده مى شود و از نسبت دانایى خشنود مى گردد. پس چیزى که بر حسب فطرت، محبوب و مطلوب بشر است علم و دانش مى باشد و رسیدن به آن بر هر کس واجب و لازم است و آن کس که در این راه سستى ورزد، به حکم فطرت از بشریت دور مى باشد؛ زیرا بشریت ملازم با دانش طلبى و بینش خواهى است، فطرت انسانى که از ندانستن، گریزان و در پى دانستن، روان و دوان است حکم مى کند که انسان در هر حال، جویاى دانش باشد. کسانى که نداى فطرت را اطاعت کردند، عالى ترین مقامات را به دست آوردند. نزد مسلمانان چنین وانمود شده است که علم، اختصاص به دسته معینى دارد. بنابراین تاجر و کاسب، زارع و پیشه ور به دنبال آموختن و چیز فهمیدن نمى روند، با آن که دانشمندانى که در مکتب آل محمد تربیت شده اند بیش تر بازارى و از طبقه اصناف و زارع بوده اند؛ فرض مى کنیم اگر کسى مقید باشد که در هر روز یک مطلب علمى بیاموزد، در هر سال 365 مجهول از مجهولات خود را تبدیل به دانایى کرده است. زراعت و کسب و کار نباید مانع از دانش طلبى زارع و پیشه ور و کارگر گردد، بلکه باید آن ها را مؤید دانش طلبى خود قرار دهد.

تشویق اسلام به تحصیل علم
اسلام، فوق العاده در ترغیب و تشویق مسلمانان به تحصیل علم و دانش کوشیده است، چنان چه رسول گرامى اسلام مى فرماید: «اطلبوا العلم ولو بالصین؛ بجویید دانش را هر چند در چین باشد.» طلب، عین اراده نیست، بلکه رفتارى است که مطابق با اراده است. چین در آن عصر نزد مسلمانان نمونه اى از دورترین نقاط و محل ناخوش ترین زندگى ها بوده است؛ یعنى دورى راه و سختى زندگى نباید دانشجو را از هدف خود بازدارد.

فقر
فقر و بیچارگى نیز یکى از خارهاى راه تحصیل است. بیش تر محصلان که دست از تحصیل شسته و به سراغ کار دیگرى رفته اند اغلب در اثر فقر بوده است. تاب آوردن در برابر فقر، بسیار سخت و دشوار است و کم تر کسى مى تواند در آن حال استقامت کند و دست از هدف خود بر ندارد. ملاصالح مازندرانی که یکى از دانشمندان نامى است، به قدرى در فقر و تنگ دستى مى زیست که با برگ هاى کاهویى که به دور ریخته مى شد، خود را سیر می کرد. یکى دیگر از دانشمندان به نام در اثر فقر، توانایى افروختن چراغ را در شب براى مطالعه نداشت و با چراغ مستراح عمومى مدرسه، درس هاى خود را حاضر مى کرد. یکى از دانشمندان اروپا در زمان تحصیل، روزنامه فروشى مى کرده تا نانى به کف آورد و به تحصیل ادامه دهد. فقر و بیچارگى به جز سختى و بد گذرانى، موجب افسردگى و سرافکندگى نزد محصلان دیگر نیز مى شود، ولى پس از آن که گوهر دانش به چنگ آورده شود تمام این فشارها و سختى ها فراموش مى شود، بلکه از افتخارات مرد دانشمند به شمار مى رود و از داستان هاى زندگى او قرار مى گیرد.

نداشتن هوش و استعداد کافی
دیگر از موانع تحصیل در بعضى از محصلان، نبود هوش کافى و فهم سرشار است. دانشمندان بزرگ، مقام علمى خود را بیش تر در اثر کوشش به دست آورده اند. چه بسا کوشش که موجب پیدایش فهم سرشار خواهد بود، اگر محصل در آغاز تحصیل فهمش بسته باشد، کوشش، آن را باز مى کند، همچون چشمه هاى زیر زمینى که با کاویدن در زمین، آب گواراى آن ها بیرون مى آید. بسیارى از سیاست مداران جهان در کودکى کودن بوده اند و در امتحانات مردود شده اند، ولى پایدارى و پشتکار، آنان را به مقامات بالا رسانیده است. سکاکی که یکى از دانشمندان بزرگ اسلام است، در سى سالگى به فکر تحصیل افتاد. اساتید، او را نومید کردند؛ سکاکى اصرار کرد، استاد، نخستین درس را که یکى از فتاواى شافعى بود بدین عبارت بدو تعلیم داد: «شیخ گفته: پوست سگ با دباغى پاک مى شود». این جمله را آن روز مکرر بر او خواندند، روز دیگر در امتحان چنین گفت: «سگ گفته: پوست شیخ با دباغى پاک مى شود.» با این حال دست از تحصیل نکشید و به کوشش پرداخت؛ ده سال بر او گذشت و از دانش چیزى دست گیرش نشد. استاد او را نومید کرد و از کلاس خود راند، او سر به بیابان نهاد، چند روزى در کوه ها و ماهورها و بیابان ها سرگردان بود تا در غار کوهى چشمش به سنگى افتاد که در اثر چکیدن قطرات آب سوراخ شده بود، با خود گفت: «دل من که از سنگ سخت تر نیست». بار دیگر با کوشش هر چه تمام تر به تحصیل پرداخت و یکى از بزرگان علم شد که در عالم دانش کم تر نظیر دارد.

بزرگ زادگى
یکی دیگر از موانع تحصیل (براى عده اى) بزرگ زادگى و سرمایه دارى است؛ این عده هنگامى که به هوش مى آیند خود را با عزت و شوکت داراى دوستان و آشنایان بسیار مى بینند، بنابراین دست از مجالس انس و عشرت کشیدن و در گوشه اى به تحصیل پرداختن برایشان مشکل و از آقایى و احترام صرف نظر کردن و جور استاد را بر خود هموار نمودن، بسیار دشوار خواهد بود. این بیچارگان بر فرض که خود، هواى تحصیل در سر داشته باشند، رفقا و آشنایان مجالس انس نمى گذارند که دنبال مقصود خود بروند و به آن ها مى گویند: شما با وسایلى که در اختیار دارید گواهى نامه را به دست خواهید آورد، پس زحمت تحصیل را نباید تحمل کرد؛ لذا این دسته بیش تر بى سواد و نادان تربیت مى شوند. این طبقه اگر داراى تشخیص صحیح باشند باید دور همه آشنایان و رفقاى دوست نما را خط بکشند و به تحصیل بپردازند، چون از هر جهت وسایل تحصیل براى ایشان فراهم است و فرصت را باید غنیمت شمرند و اگر چنین کنند، عالى ترین مقامات علمى و سیاسى نصیب آن ها خواهد شد؛ بسیارى از علماى بزرگ و وزراى درجه اول، از این دسته بودند. از همین دسته کسانى یافت مى شوند که بزرگ ترین مقام عالى را در عصر خویش دارا بوده اند، ولى برادرشان در قهوه خانه هاى کثیف و با کسانى مانند خود، به کشیدن تریاک اشتغال داشته و در انتظار ساعت مرگ، روزگار مى گذرانده است.

تنبلی و تن پروری
یکی از اصلی ترین موانع و خارهای راه دانش، تن پروری و عادت کردن به تنبلی است. افراد تنبل در انجام هر کاری سستی و تعلل ورزیده و از زیر کار در می روند به خصوص اموری که در ظاهر سخت به نظر می رسد. در روایات اسلامی از این صفت ناپسند نهی شده و آثار زیان بار آن مورد اشاره قرار گرفته است. حضرت امام موسى کاظم (ع) می فرمایند: «از کسالت و تنبلى و تن پرورى دورى کنید که آنها شما را از دنیا بى بهره خواهند کرد و از آخرت هم سهمى نخواهى داشت». امام صادق (ع) فرمود: «از کسالت و تنبلى دورى کن که پدرم مرا به این وصیت مى کردند و پدرش هم او را وصیت مى نمود». نقل شده که لقمان به فرزندش گفت: «آدم کسل سه علامت دارد سستى می کند تا کار از دستش بیرون شود و تفریط می نماید تا آن گاه که کار را خراب می کند و کارها را ضایع میسازد تا هنگامى که مرتکب گناه می شود». امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: هر که بتواند خود را از چهار چیز نگه دارد باید هرگز دچار ناراحتى نشود. عرض کردند آنها چیست؟ فرمود: 1- عجله و شتاب 2- لجاجت و ستیزه جویى 3- عجب و خودپسندى 4- تنبلى و سستى. هر انسان عاقلی باید به سرانجام و نتیجه تنبلی فکر کند تا دریابد که تنبلی و کاهلی در انجام امور، هیچ فایده ای برای او ندارد و تنها موجب محرومیت او از فوائد و نتایج آن کار شده و موجب حسرت و اندوه در آینده می شود. پس باید از آن دوری کند و هرگاه وسوسه تنبلی به سراغ آن آمد بلافاصله به انجام کار مبادرت کند. این روش موجب از بین رفتن این صفت ناپسند می شود.


منابع :

  1. سید رضا صدر- استقامت

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/112331