اسباب و نشانه های کبر و تکبر

سبب و منشا کبر
کبر که یک حالت درونی و نفسانی است، اسباب بسیارى دارد که برگشت تمام آنها به این است که انسان کمالى را در خود گمان کند (چه در واقع دارای آن کمال باشد و چه نباشد) و در نتیجه گرفتار عجب و خودپسندی شود. سپس این عجب با حب نفس مخلوط شده و باعث می شود که شخص کمال دیگران را نبیند و آنها را ناقص تر از خود گمان کند، و به مرض خطرناک کبر دچار شود. مثلا کسی که خود را عالم یا عارف یا متقی و پرهیزکار می داند، خود را برتر از دیگران می بیند و می گوید من از همه علما، با سوادترم؛ عبادت هیچ کس به اندازه عبادت من نیست و... حتى صاحبان اخلاق زشت و اعمال ناپسند نیز گاهى دچار کبر می شوند، چون اخلاق و رفتار خود را نوعی کمال به حساب می آورند.
یکى از عوامل مهم گرفتار شدن در دام عجب و سپس کبر، کوچکى افق فکر و کمی ظرفیت است. چیزهایى که کمال نیست، یا کمالی شایسته نیست، در چنین انسانی تأثیر شدیدی کرده و او را به عجب و کبر وادار مى کند و هر چه حب نفس و دنیا در او بیشتر باشد، این امور بیشتر مؤثر واقع می شود. چنین شخصی به مجرد آنکه کمالى در خود مى بیند و امتیازى در خود مشاهده مى کند گمان مى کند داراى مقام و مرتبه اى است، با آنکه اگر با نظر اعتبار و انصاف نظر کند، به هر رشته اى که وارد است و به هر کمالى که متصف است، مى فهمد که آنچه را که کمال گمان کرده و به آن افتخار و تکبر نموده، یا اصلا کمال نبوده، یا اگر بوده در مقابل کمالات دیگران ارزشی نداشته است. مثلا عالمی که خود را برتر از دیگران می داند باید بداند که این علم وقتی مفید است که به آن عمل شود و اگر این شخص عامل به علم خود بود، همواره تواضع را در پیش می گرفت چون خدا متکبران را دوست ندارد.

اسباب تکبر
بیان شد که منشأ کبر یعنی صفت درونی خود برتر بینی، خودپسندی و عجب است. اما تکبر و اظهار برتری بر دیگران که در گفتار و اعمال خارجی شخص ظاهر می شود، می تواند چهار علت داشته باشد: عجب، کینه، حسد و ریا. گاهی سبب اظهار برتری بر دیگران همان سبب کبر است. یعنی چون شخص در درون دارای صفت کبر است، در خارج هم بر دیگران تکبر می کند. ولی در بعضی از موارد شخص خود را برتر از دیگری نمی داند ولی به دلیل کینه ای که از او در دل دارد، حاضر به تواضع برای او نمی شود و از قبول نصیحت او امتناع دارد و سعی می کند که بر او اظهار برتری کند، اگر چه می داند که مستحق آن نیست. همچنین گاهی حسد منشا تکبر می شود. ممکن است انسان وقتی کمالی را در شخص دیگری دید که خودش آن را ندارد، به او حسد بورزد و این سبب شود که بر او تکبر کند، خود را برتر از او جلوه دهد و هر چقدر می تواند به او توهین کند و سعی در ذلیل کردن وی داشته باشد و اما گاهی ریا نیز باعث می شود انسان بر دیگران تکبر کند. مثلا فردی که در حال مناظره با شخص دیگری است که او را با سوادتر از خود می داند و میان ایشان حسد و کینه ای هم نبوده، و لیکن از قبول حق از او امتناع می کند، از ترس آن که نگویند که طرف مقابل با سوادتر از اوست. پس تنها سبب تکبر کردن بر او ریا است، و اگر در جای خلوتی با او بحث می کرد، بر او تکبر نمی کرد. ولی کسى که از روی عجب یا حسد یا کینه تکبر کند در خلوت نیز تکبر می کند.

نشانه های تکبر
برای در امان بودن از بیماری هلاک کننده تکبر، باید خود را آزمایش کنیم که آیا جزء متکبرین هستیم یا متواضعین. وگرنه ممکن است گاهى خود را متواضع به حساب آوریم و فکر کنیم هیچ گونه تکبرى در ما وجود ندارد در حالى که نزد خدا متکبر محسوب شده ایم. آزمایش های متعددی را برای این منظور می توان انجام داد که برخی از آنها را ذکر می کنیم:
1- با یکى از افراد هم سطح خود در مسئله اى بحث کنیم؛ در اینجا لحظه آزمایش وقتى است که حق بر زبان طرف مقابل جارى مى شود در این هنگام اگر قبول و اعتراف به حق و تشکر از آن شخص براى انسان مشکل باشد مطمئنا نوعى کبر و خود برتر بینى در او نهفته است پس باید تقوا پیشه کرده با علم به خباثت درون و خطر عاقبت و عمل، یعنى مکلف کردن نفس به کارهایى چون اعتراف به حق و زبان گشودن به ستایش و ثناء او و اقرار به عجز خود و تشکر از او به خاطر استفاده اى که از او کرده و کارهایى از این قبیل که براى نفس مشکل و سنگین است به علاجش همت گمارد.
2- دوستان را در مجالس و محافل بر خود مقدم کنیم و خود پایین تر از آنان بنشینیم اگر این کار برایمان سخت بود تکبر داریم لذا باید نفس خود را به همان کارها مکلف کنیم تا به تدریج آسان شوند. امام صادق (ع) می فرمایند: «إن من التواضع أن یجلس الرجل دون شرفه؛ از تواضع است که آدمى در مکانى نشیند که پائین تر از جاه و مقام او باشد» (الکافی، ج2، ص123) ولى گاه در اینجا شیطان دامى بر سر راه انسان مى افکند و براى این که خود را در انظار مردم، انسان خوب و متواضع جلوه دهد به او مى گوید در پایین ترین نقطه مجلس بنشین و در میان افراد عادى قرار بگیر و تصور مى کند این نوعى تواضع است در حالى که هدفش این است از این طریق بزرگى شخصیت خود را نشان دهد و نظرها را به سوى خود جلب کند که در واقع نوعى تکبر آمیخته با ریاکارى است.
3- اگر شخص فقیر و مستمندى از او دعوتى به عمل بیاورد دعوتش را با میل بپذیرد، یا اگر دوستى نیازى داشت براى انجام حوایج او مثلا به بازار رود، اگر این گونه کارها بر او سنگین نبود کبر ریشه کن شده، والا باید به درمان ادامه دهد!
4- براى خرید نیازهاى زندگى شخصا به بازار برود، اگر براى او سخت بود هنوز ریشه هاى تکبر باقى است و اگر مایل بود مردم او را در این حال ببینند و به تواضعش آفرین بگویند باز متکبر ریاکارى است! به یقین نمى توان انکار کرد که این امور در همه محیط ها و همه زمان ها یکسان نیست، گاه مى شود که براى بعضى اشخاص بعضى از این کارها عیب است و اگر چنین کارى را کنند ضربه اخلاقى براى مردم حاصل مى شود. در حدیثى مى خوانیم امام صادق (ع) مردى از اهل مدینه را دید که چیزى براى خانواده اش خریده و به سوى خانه مى برد، هنگامى که چشم امام (ع) به او افتاد شرمنده شد، امام (ع) فرمود (نگران نباش) چیزى است که براى خانواده ات خریده اى و به سوى آنها مى برى، به خدا سوگند اگر مردم مدینه بر من عیب نمى گرفتند من هم دوست داشتم اشیایى از بازار براى خانواده ام بخرم و خودم براى آنان ببرم. (کافی، ج2، ص123) این در حالى است که جدش امیرمؤمنان على (ع) این کار را مى کرد و کسى در آن زمان بر آن حضرت (ع) خرده نمى گرفت، هدف این است کارهاى متواضعانه بر او گران نباشد.
5- لباس هاى ساده و کم ارزش بپوشد، اگر احساس ناراحتى کرد هنوز گرفتار تکبر است، در حدیث آمده است که پیغمبر اکرم (ص) فرمود: «قال النبی ص إنما أنا عبد آکل بالأرض و أعقل البعیر و ألعق أصابعی و أجیب دعوة المملوک فمن یرغب عن سنتی فلیس منی؛ من بنده اى هستم که روى خاک مى نشینم و غذا مى خورم و لباس درشت مى پوشم و شتر را مى بندم و انگشتان خود را مى لیسم و چون بنده مملوکى مرا بخواند دعوت مى کنم، پس هر که روش مرا ترک کند از من نیست.» (مجموعه ورام، ج1، ص211) ولى مبادا انجام این کارها براى خودنمایى و ابراز تواضع باشد که خود نوعى تکبر توأم با ریاکارى محسوب مى شود.
6- با خدمتکاران و مستضعفان در یک سفره غذا بخورد، اگر بر او سخت و گران نباشد متواضع است وگرنه متکبر است. شخصى از اهل بلخ روایت مى کند که: «عن رجل من أهل بلخ قال کنت مع الرضا ع فی سفره إلى خراسان فدعا یوما بمائدة له فجمع علیها موالیه من السودان و غیرهم فقلت جعلت فداک لو عزلت لهؤلاء مائدة فقال مه إن الرب تبارک و تعالى واحد و الأم واحدة و الأب واحد و الجزاء بالأعمال؛ من با حضرت رضا (ع) در سفر خراسان همراه بودم، روزى حضرت مرا به غذا دعوت فرمود، آنگاه حضرت خادمان و غلامان سیاه و غیره را بر سفره جمع کرد. من عرض کردم: فدایت شوم اگر براى این ها سفره جدا قرار دهى بهتر است. فرمود: ساکت باش! پروردگار همه یکى، دین یکى، پدر یکى، مادر یکى و پاداش و جزاى هر کس به اعمال اوست.» (الکافی، ج8 ،ص 230،296)
7- دوست دارد که دیگران در مقابل او بایستند در حالی که او نشسته است. امیر مؤمنان (ع) فرمود: «من أراد أن ینظر إلى رجل من أهل النار فلینظر إلى رجل قاعد و بین یدیه قوم قیام؛ هر که خواهد مردى از اهل جهنم را ببیند به کسى نگاه کند که نشسته و در برابر او عده اى ایستاده اند» (جامع السعادات، ج2، ص 356)
8- دوست دارد که دیگران به دنبال او راه بیفتند. روایت است که «آدمى وقتى کسى در عقب او راه مى رود از خدا دور مى شود». و رسول خدا (ص) وقتى با اصحاب خویش راه مى پیمود اصحاب را پیش مى انداخت و خود در میان آنان راه مى رفت» (جامع السعادات، ج2، ص 357)
باز تکرار مى کنیم که زمان ها و مکان ها و اشخاص همه یکسان نیستند، باید بدون تعصب شرایط را در نظر گرفت و بدون فریب دادن خویشتن، مقتضاى زمان و مکان و موقعیت هر شخص را مشخص نمود و براى این که در این گونه موارد گرفتار خود فریبى نشویم باید از قضاوت دیگران نیز استفاده کنیم. راستى چرا بسیارى از مردم به طب جسمانى فوق العاده اهمیت مى دهند و بارها و بارها به انواع آزمایش ها مى پردازند تا از سلامت خود مطمئن شوند، ولى براى طب روحانى و اخلاقى که ضامن سعادت جاویدان و نجات جان انسان است و به مضمون آیه «الا من اتى الله بقلب سلیم» تنها راه خوشبختى داشتن «قلب سلیم» است» اهمیتى قائل نیستند؟!


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن جلد2- صفحه 66-67

  2. ملا مهدی نراقی- جامع السعادات جلد2- صفحه 356-357

  3. سید عبدالله شبر- ترجمه ‏اخلاق- صفحه 292-293

  4. ملا محسن فیض کاشانی- المحجة البيضاء جلد6- صفحه 245-246

  5. سید روح الله خمینی- چهل حدیث- حدیث چهارم

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/112342