انگیزه های حسد

مى دانیم بسیارى از صفات رذیله از یکدیگر سرچشمه مى گیرند، یا به تعبیر دیگر تأثیر متقابل دارند. حسد نیز از صفاتى است که از صفات زشت دیگرى ناشى مى شود و خود نیز سرچشمه رذایل فراوانى است! علماى اخلاق براى حسد سرچشمه هاى زیادى ذکر کرده اند: از جمله عداوت و کینه است که موجب مى شود انسان آرزوى زوال نعمت از کسى که مورد عداوت اوست کند. دیگر کبر و خودبرتربینى است، به همین جهت اگر ببیند دیگران مشمول نعمت هاى بیشترى شده اند آرزو دارد بلکه تلاش مى کند که نعمت آنان از بین برود تا برترى او نسبت به دیگران به خطر نیفکند! یعنى در طبیعت حسود است که بر محسود تکبر ورزد و او را کوچک شمرده به خدمت خود در آورد و از او انتظار اطاعت و پیروى از اهدافش را داشته باشد و هرگاه محسود به نعمتى برسد بیم دارد که محسود تکبر او را تحمل نکند و خود را بالاتر از آن بداند که پیرو او شود یا بسا که خود را با او برابر سازد یا بالاتر از او بداند و به حالت تکبر برگردد، پس از این که نسبت به او تکبر مى ورزیده است، و حسد ورزى بیشتر کفار نسبت به رسول خدا (ص) از تکبر و تعزز نشأت مى گرفت چرا که مى گفتند: چگونه نوجوانى یتیم بر ما مقدم شود و چگونه در برابر او سر تعظیم فرود آوریم از این رو گفتند: «لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم؛ هرگاه مدعى نبوت شخص بزرگى باشد بر ما گران نمى آید که در برابرش تواضع کرده و پیرو او شویم» (زخرف/ 31)، و خداى متعال در حالى که گفتار قریش را وصف مى کند مى فرماید: «أهؤلاء من الله علیهم من بیننا؛ آیا اینها هستند که خداوند از میان ما برگزیده» (انعام/ 53).
سوم حب ریاست است که سبب مى شود آرزوى زوال نعمت دیگران کند، تا بتواند بر آنها حکومت نماید؛ زیرا اگر امکانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بیش از دیگران نباشد پایه هاى ریاست او سست مى شود. مانند مردى که مى خواهد در فنى از فنون بى نظیر باشد. در صورتى که بر چنین شخصى عشق به ستایش شدن غالب آید، شادمانى از آنچه بدان ستوده مى شود او را بر آن وامی دارد که تصور کند یگانه روزگار و انسانى بى نظیر است، و هرگاه بشنود که در دورترین نقاط جهان برایش همانندى است ناراحت شود و مرگش را دوست بدارد یا نابودی نعمت او را بخواهد، نعمتى که به وسیله آن در مقام، با او مشارکت دارد، مانند شجاعت یا علم یا عبادت یا صنعت یا زیبایى یا ثروت، یا دیگر صفاتى که او در آنها یگانه و از آن شادمان است و عامل این عشق به نابودی نعمت از محسود نه عداوت است و نه تکبر و تعزز بر محسود، بلکه تنها ریاست طلبى است و ادعاى یگانه بودن در آن رفتن و این غیر از آن جاه طلبى و محبوب قلبها بودن است که در میان بعضى از علما وجود دارد تا با آن به اهدافى جز ریاست برسند. علماى یهود معرفت به پیامبر (ص) را انکار مى کردند و از بیم آن که مبادا ریاستشان از بین برود به آن حضرت ایمان نمى آوردند و مى ترسیدند که اگر علمشان برطرف شود کسى از آنها پیروى نخواهد کرد.
چهارم از اسباب حسد ترس از نرسیدن به مقاصد مورد نظر است، چرا که گاه انسان تصور مى کند نعمت هاى الهى محدود است اگر دیگران به آن دست یابند امکان رسیدن او را به آن نعمت ها کم مى کنند. و این قسم اختصاص به دو فرد دارد که در یک هدف با هم رقابت دارند چرا که هر کدام نسبت به رفیقش در مورد نعمتى که به او کمک کند تا او به تنهایی به مقصد برسد حسد مى ورزد و از این جنس است حسدورزى دو هوو در رقابتى که به مسائل زناشویى مربوط مى شود و حسدورزى برادران در رقابت یکدیگر براى جا گرفتن در دل والدین تا با آن به اهدافى چون مال و عزیز شدن دست یابند، و همچنین است حسدورزى دو شاگرد نسبت به یک استاد براى رسیدن به مقامى در دل استاد و حسدورزى ندیمان و خاصان شاه در جا پیدا کردن در قلب شاه تا با آن به مقام و ثروت برسند، همچنین حسدورزى دو واعظ در یک شهر که یکدیگر را دفع مى کنند هرگاه هدفشان رسیدن به مال یا پذیرفته شدن سخن آنان نزد مردم آن شهر باشد. همچنین است حسدورزى دو عالم که یکدیگر را دفع مى کنند و این سخن نسبت به گروهى از فقیه نمایان انحصارطلب صادق است چرا که هر کدامشان مى خواهد در دل افراد جایى به دست آورد تا به اغراض خودش برسد.
پنجمین سبب احساس حقارت و خودکم بینى است، افرادى که در خود لیاقت رسیدن به مقامات والایى را نمى بینند و از این نظر گرفتار عقده حقارتند آرزو مى کنند دیگران هم به جایى نرسند تا همانند یکدیگر شوند!
ششمین اسباب حسد بخل و خباثت نفس است; زیرا بخیل نه تنها حاضر نیست از نعمت هاى خود در اختیار دیگران بگذارد بلکه از رسیدن دیگران به نعمت هاى الهى نیز بخل میورزد و ناراحت مى شود، آرى تنگ نظرى، کوته بینى و رذالت طبع، آدمى را به حسد مى کشاند و گاه مى شود که همه این امور ششگانه دست به دست هم مى دهند و گاه دو یا سه منشأ به هم ضمیمه مى شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى یابد. ولى فراتر از اینها حسد ریشه هایى در عقاید انسان نیز دارد، کسى که ایمان به قدرت خدا و لطف و عنایت او و حکمت و تدبیر و عدالتش دارد چگونه مى تواند حسد بورزد؟ شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى کند که چرا فلان نعمت را به فلان کس دادى؟! این چه حکمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمى دهى؟! و نیز به زبان حال مى گوید: هرگاه خدا به دیگرى نعمتى دهد ممکن است از دادن مثل آن به من العیاذ بالله عاجز باشد پس چه بهتر که نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!
بنابراین حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پایه هاى ایمان به توحید افعالى پروردگار و حکمت و قدرت او هستند، چه اینکه انسانى که به این اصول مؤمن باشد مى داند تقسیم نعمت ها از سوى خداوند حسابى دارد و بر طبق حکمتى است و نیز مى داند خداوند توانایى دارد که بیشتر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آنها را شایسته نعمت بداند، پس باید کسب شایستگى کند. به همین دلیل در حدیثى از زکریا (پیامبر بزرگ الهى) آمده است که خداوند مى فرماید: «الحاسد عدو لنعمتى، متسخط لقضائى، غیر راض لقسمتى التى قسمت بین عبادی؛ حسود دشمن نعمت من است، او خشمگین در برابر قضا و تقدیر من و ناراضى از قسمتى است که در میان بندگانم کرده ام»! شبیه همین معنى از رسول خدا (ص) نقل شده است که مى فرماید: خداوند به موسى بن عمران فرمود: «لاتحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى، و لاتمدن عینیک الى ذلک، و لاتتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، ضاد لقسمى الذی قسمت بین عبادی و من یک کذلک فلست منه و لیس منی!؛ اى موسى! هرگز در مورد آنچه به مردم از فضلم عطا کرده ام حسد مورز و چشم به آنها ندوز و آنها را در دل پیگیرى نکن (و بر این امور خرده مگیر)؛ زیرا حسود نسبت به نعمت هاى من خشمگین و مخالف تقسیمى است که در میان بندگانم کرده ام، هر کس چنین باشد نه من از اویم و نه او از من است»! کوتاه سخن اینکه حسود در واقع پایه هاى اعتقادى محکمى ندارد وگرنه مى دانست حسدورزى نوعى انحراف از توحید است. شاعر عرب در همین زمینه مى گوید:
الا قل لمن کان لى حاسدا اتدرى على من اسأت الادب؟!
اسأت على الله فى فعله اذا انت لم ترض لى ما وهب!
«به حسود من بگو آیا مى دانى نسبت به چه کسى اسائه ادب مى کنى؟ تو بى ادبى در برابر خداوند نسبت به کارش دارى، هرگاه راضى به بخشش خدا درباره من نشوى»!

درمان حسد
حسد از بیمارى هاى خطرناک اخلاقى است که اگر انسان به درمان آن نپردازد دین و دنیاى او را تباه مى کند، درمان این بیمارى اخلاقى مانند درمان صفات رذیله دیگر است که بر دو اساس استوار مى باشد:
1ـ طرق علمى (راهکارهای علمی)
2ـ طرق عملى (راهکارهای عملی)
در قسمت علمى شخص حسود باید روى دو چیز مطالعه و دقت کند یکى پیامدها و آثار ویرانگر حسد از نظر روح و جسم و دیگر ریشه ها و انگیزه هاى پیدایش حسد. همان گونه که شخص معتاد به یک اعتیاد خطرناک، مانند اعتیاد به هروئین، باید سرانجام کار معتادان را بررسى کند و ببیند آنها چگونه سلامت و تندرستى خود را از دست داده و زن و فرزند و حیثیت اجتماعى آنها بر باد مى رود و با دردناک ترین وضعى در جوانى جان مى سپارند و نه تنها کسى از مرگ آنها ناراحت نمى شود بلکه مرگ او را سعادتى براى خانواده و فامیل و دوستانش مى شمرند! همین طور حسود باید بیندیشد که این بیمارى اخلاقى به زودى جسم او را بیمار مى کند، مانند خوره روح او را مى پوساند و مى خورد و از بین مى برد، خواب و آرامش را از او سلب مى کند و هاله اى از غم و اندوه همیشه اطراف قلب او را گرفته است و از آن بدتر اینکه مطرود درگاه خدا مى شود و به سرنوشتى همچون ابلیس و قابیل گرفتار مى آید و تازه با همه اینها نیز نمى تواند به مقصود خود یعنى زوال نعمت محسود (کسی که مورد حسادت واقع میشود) برسد! بى شک مرور بر این آثار و پیامدها و بررسى مکرر احادیث نابى که در این زمینه آمده و در بخشهاى گذشته به آن اشاره شد، تأثیر بسیار مثبتى در درمان این بیمارى اخلاقى دارد.
حسود باید بیندیشد، اگر مواد مخدر سلامت روح و جسم را بر هم مى زند و مرگ زودرس و رقت بار را به استقبال او مى فرستد، او نیز علاوه بر بیمارى هاى جسمى و روانى، آخرت خود را هم از دست مى دهد، چرا که عملا به حکمت خدا اعتراض مى کند و در پرتگاه شرک و کفر سقوط مى نماید، اینها از یک سو. از سوى دیگر درباره انگیزه هاى حسد باید بیندیشد و ریشه هاى آن را یکى پس از دیگرى قطع نماید، اگر دوستان ناباب و وسوسه هاى آنها او را به این وادى کشانده است با آنها قطع رابطه کند و هرگاه تنگ نظرى و بخل سرچشمه این رذیله اخلاقى شده، به مداواى آنها برخیزد، اگر ضعف ایمان و عدم آشنایى به توحید افعالى خداوند او را در این گرداب پرتاب کرده است به تقویت مبانى ایمان و توحید بپردازد و هرگاه ناآگاهى از استعدادهاى خویش و ظرفیت هایى که براى ترقى و پیشرفت در وجود اوست، او را گرفتار عقده حقارت و به دنبال آن حسد نموده است به درمان آن رو آورد و در سایه توکل به خدا و اعتماد به نفس، عقده حقارت را بگشاید و رذیله حسد را از خود دور سازد.
چه بهتر اینکه حسود عصاره و خلاصه اى از این امور را در صفحه یا صفحاتى بنویسد و هر چند روز یک بار بر آن مرور کند و حتى با صداى بلند آن را براى خودش در تنهایى جمله جمله بخواند و پیرامون آن بیندیشد و مخصوصا روى روایاتى که در این زمینه از معصومین (ع) رسیده و در بحث هاى گذشته به آن اشاره شد تکیه کند، بى شک هر حسودى این برنامه را به طور جدى دنبال کند در مدت کوتاهى نتیجه خواهد گرفت، روح و جسم خود را تدریجا از شر حسد رهایى مى بخشد و افق هاى روشنى از سلامت و سعادت در برابر او نمایان مى گردد. مخصوصا حسود باید روى این نکته کاملا فکر کند که اگر وقت و نیرویى را که او براى زوال نعمت از محسود به کار مى گیرد صرف پیشرفت خودش کند چه بسا از او جلو بیفتد. به تعبیر دیگر باید انگیزه هاى حسد را به انگیزه هاى غبطه تبدیل کند و نیروهاى ویرانگر را به نیروهاى سازنده مبدل سازد.
این معنى در حدیثى از امیرمؤمنان على (ع) نقل شده که فرمود: «احترسوا من سورة الجمد و الحقد و الغضب و الحسد و اعدوا لکل شىء من ذلک عدة تجاهدون بها من الفکر فى العاقبة و منع الرذیلة و طلب الفضیلة؛ خود را از شدت بخل و کینه و غضب و حسد در امان دارید و براى مبارزه با هر یک از این امور وسیله اى آماده سازید، از جمله تفکر در عواقب سوء این صفات رذیله و راه درمان و طلب فضیلت از این طریق»!
اما از نظر عملى، مى دانیم: تکرار یک عمل تدریجا تبدیل به یک عادت مى شود و ادامه عادت تبدیل به ملکه و صفت درونى مى گردد، اگر حسود به جاى اینکه براى درهم شکستن اعتبار و شخصیت فردى که مورد حسدش قرار گرفته به تقویت موقعیت خود بپردازد، به جاى غیبت و مذمتش او را به خاطر صفات خویش مدح و ستایش کند و به جاى تلاش در تخریب زندگى مادى او خود را آماده اعانت و همکارى با او نماید، تا مى تواند از او سخن بگوید، تا ممکن است نسبت به او محبت کند و تا آنجا که در اختیار اوست خیر و سعادت او را بطلبد و به دیگران نیز همین امور را توصیه کند، به یقین تکرار این کارها تدریجا آثار رذیله حسد را از روح او مى شوید و نقطه مقابل آن که نصح و خیرخواهى است با یک دنیا نور و صفا و روحانیت جانشین آن مى گردد. علماى اخلاق به افراد ترسو براى از میان بردن این رذیله اخلاقى توصیه مى کنند که در میدان هایى که ورود در آن شجاعت فراوان مى خواهد گام بگذارند و این کار را بر خود تحمیل کنند تا تدریجا ترس آنها بریزد و شجاعت به صورت عادت و حالت درآید و سپس ملکه گردد. همین گونه حسود باید با استفاده از ضد آن به درمان پردازد که درمان هر بیمارى دارویى است که از ضد آن تشکیل یافته است!
در حدیثى از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم: «اذا حسدت فلاتبغ؛ هنگامى که نسبت به کسى حسد پیدا کردى بر طبق آن عمل نکن و بر او ستمى روا مدار». و در حدیث دیگرى از امیر مؤمنان آمده است که فرمود: «ان المؤمن لایستعمل حسده؛ مؤمن حسد خود را به کار نمى گیرد». از جمله امورى که در درمان حسد بسیار مؤثر است راضى به رضاى حق بودن و تسلیم در برابر اراده او شدن و قانع به زندگى خویش گشتن است، در حدیثى از امیرمؤمنان مى خوانیم: «من رضى بحاله لم یعتوره الحسد؛ کسى که به آنچه دارد راضى باشد حسد دامان او را نمى گیرد».


منابع :

  1. محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی- راه روشن- ج 5

  2. ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن- ج 2 (همراه با حذف و اضافات)

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/112375