اشتراکات آدم و حوا با توجه به آیات و روایات

همگامی حوا با آدم

پس از آفرینش آدم و زوجش حوا، خداوند مکان استقرار ایشان و بهره وریشان از نعمت ها را بیان می دارد و در این مسیر زن همراه مرد در این بهره، یکسان مشارکت دارد. «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجن و کلا منها رغدا حیث شئتما؛ و گفتیم ای آدم، خود و همسرت در این باغ سکوت گیرید؛ و از هر کجای آن خواهید فراوان بخورید.» (بقره/ 35) «و یا آدم اسکن انت و زوجک الجن فکلا من حیث شئتما؛ و ای آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید.» (اعراف/ 19)

اشتراک در عهد و پیمان
قرآن کریم از عهد و میثاقی میان خدا و خلیفه او (آدم) سخن به میان می آورد: «و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما؛ و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، ولی آن را فراموش کرد، و برای او عزمی استوار نیافتیم.» (طه/ 115)

عهد آدم در قرآن

از آیه فوق بر می آید که میان خدا و خلیفه الله آدم (ع) عهد و پیمانی وجود داشته که آدم آن را فراموش کرده است. سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه مراد از آن عهد و پیمان چیست؟ در این باره چندین احتمال داده شده است:
الف) عهد آدم همان فرمان نزدیک نشدن به درخت بوده است. «لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین؛ به اين درخت نزديك مشويد كه از ستمكاران خواهيد شد.» (بقره/ 35 و اعراف/ 19) فخر رازی در این باره می گوید: «بدون شک مراد از عهد، امر یا نهیی از جانب خداوند است.» در ادامه می افزاید: «مفسران بر آنند که مراد از عهد، همان دستور نزدیک نشدن به درخت است. عهد و پیمان خداوند از آدم، خوردن از میوه تمام درختان، به جز درخت واحدی بود. عهد در داستان آدم، همان دستور خداوند به آدم و حوا است که از درخت ممنوعه نخورند، اما عهد نسبت به سایر مردم عبارت است از هر امر یا نهی که از جانب خداوند باشد.»
ب) مراد از عهد، اعلام دشمنی ابلیس با آدم و همسرش و بر حذر داشتن آن دو از پیروی ایشان بوده است. «ان هذا عدولک و لزوجک؛ اى آدم در حقيقت اين [ابليس] براى تو و همسرت دشمنى [خطرناك] است.» (طه/ 117) طبری در تفسیر آیه «و لقد عهدنا الی آدم من قبل» (طه/ 115) می نویسد: «و لقد وصینا آدم و قلنا له "ان هذا عدولک و لزوجک" به او سفارش کردیم و گفتیم که این (ابلیس) دشمن تو و همسرت است.»
علامه طباطبایی می نویسد: «اما اینکه مقصود از آن عهد چه بوده به طوری که از داستان آن جناب در چند جای قرآن بر می آید، عبارت بوده از نهی از خوردن درخت. که در آیه «و لا تقربا هذه الشجر» (اعراف/ 19) بدان اشاره شده است. در ادامه نهی سوره طه آیه 115، می فرماید: «ان هذا عدو لک و لزوجک» یعنی بدانید پس از این امر و عهد که «او» دشمن تو و همسرت است. منظور از این عهد و میثاق، همان پیمان و میثاق عمومی است که از تمام افراد انسان به خصوص پیامبران گرفته شده است. قرآن کریم به صورت عام خطاب به همه زن و مرد می فرماید: «و من أعرض عن ذکری فان له معیش ضنکا؛ هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ [و سختی] خواهد داشت.» (طه/ 124)
بنابراین زن در پیمان الهی با مرد شریک است و این اشتراک نمایانگر انسانیت و مسئولیت پذیری اوست. بر خلاف آنچه برای زن می پنداشتند و او را پایین تر از انسان می دیدند و علوم و معارف را درخور او نمی دانستند، باید گفت که زن در خلقت الهی آن است که زهرا (ع) بود؛ همگام خلیفة الله بر روی زمین، زنی است با خصوصیات فاطمه (ع) زیرا تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است در فاطمه زهرا (ع) جلوه کرده و بوده است. یک زن معمولی نبوده است، یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان. معنویات، جلوه های ملکوتی، جلوه های الهی، جلوه های جبروتی، جلوه های ملکی و ناسوتی، همه در این موجود (ع) جمع است.

دشمن مشترک

زن و مرد در مراحل زندگی چنان اشتراک دارند که حتی دشمن و گمراه کننده آنها نیز یکی است. «فقلنا یا آدم، ان هذا عدولک و لزوجک فلا یخرجنکما من الجن فتشقی؛ پس گفتیم: ای آدم، در حقیقت، این [ابلیس] برای تو و همسر دشمنی [خطرناک] است، زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره بخت گردی.» (طه/ 117)
«ان هذا عدو لک و لزوجک» (طه/ 117) این برای تو و زوجت دشمن است.
چنانکه مشاهده می شود در هر دو آیه، دشمن هر دو یکسان اعلام شده و چنین نیست که زن فقط تحت وسوسه های شیطان باشد و مرد از آن مبرا باشد.

اشتراک در اوامر و نواهی الهی
«لا تقربا هذه الشجر فتکونا من الظالمین؛ به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران خواهید شد.» (بقره/ 35 و اعراف/ 19) مطابق آیات فوق، خداوند همه خوردنی های بهشت را بر آدم و همسرش آزاد گذاشت و تنها آنها را از خوردن یا نزدیک شدن به یک درخت منع فرمود. مؤید این کلام، حدیث امام صادق (ع) است که درباره «لا تقربا هذه الشجر» می فرماید: «لا تأکلا منها، نیز آمده است: نهی در حقیقت از خوردن ثمره درخت بوده، و نهی از نزدیک شدن به درخت، به منظور اجتناب از وقوع در عصیان بوده است.»

درخت ممنوعه چه بود؟

قرآن کریم صراحتی در نوع این درخت ندارد. در روایتی از امام رضا (ع) نیز نقل شده که آن درخت، گندم شمرده شده است: «و أشار لهما الی الشجر الحنط.» مجاهد و سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده اند که گندم و سنبله بود و روایت کرده اند که ابوبکر از رسول خدا (ص) از این درخت پرسید و آن حضرت فرمود: «آن شجره مبارکه، گندم بود.»
از حضرت علی (ع) روایت شده که درخت کافور بوده است. کلبی گفته درخت معرفت نیک و بد بود. مفسران اسلامی درباره درختی که خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع فرمود، اختلاف کرده اند: گندم، جو، انگور، انجیر، حسد، کافور، درخت معرفت نیک و بد، درختی که فرشتگان از آن برای جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زیتون، درخت خرما، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوی و هوس و...، برخی از مواردی است که نقل شده است.
به طور کلی در معنی شجر می توان گفت کلمه شجر، یک اصل بیشتر ندارد و آن عبارت است از هر چیزی که رشد کند و بزرگ شود و شاخ و برگ از او ظاهر گردد، خواه مادی باشد یا معنوی. اثر نزدیک شدن به درخت ممنوعه را قرآن کریم چنین بیان می فرماید: «فتکونا من الظالمین؛ پس از ستمکاران خواهید بود.» یعنی بهره جستن از درخت و اطاعت نکردن از امر الهی، موجب گمراهی و لغزش و هبوط است.

اشتراک در گمراه شدن
«فوسوس لهما الشیطان؛ پس شیطان آن دو را وسوسه کرد.» (اعراف/ 20)
«فدلیهما بغرور؛ پس (شیطان) آن دو را با فریب به سقوط کشانید.» (اعراف/ 22)
«فازلهما الشیطان عنها؛ پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید.» (بقره/ 36)
چنانکه مشاهده می شود، زن و مرد در مسأله گمراه شدن و وسوسه شدن، دو خطر یکسان قرار دارند. سپس قرآن کریم می فرماید: «فأکلا منها؛ از آن (درخت) خوردند.» (طه/ 121) مشاهده می شود که حوا و همسرش با هم مرتکب عمل نهی شده، شدند و اختلافی در جایگاه و موقعیتشان نبود.
امام (ره) در این باره می فرماید: «همان طوری که مرد باید از فساد اجتناب کند، زن هم باید از فساد اجتناب کند. زنها نباید ملعبه دست جوان های هرزوه بشوند، زنها نباید مقام خودشان را منحط کنند، زنها باید انسان باشند، زنها باید تقوا داشته باشند. خداوند همان طوری که قوانین برای محدودیت مرده ها در حدود اینکه فساد بر آنها راه نیابد دارد، در زن هم دارد، زنها نباید گول بخورند. منزلت زن مسلمان بالاتر از غرق شدن و پرداختن به امور بی ارزش است، لذا زنان مسلمان و انقلابی باید مراتب دست های پنهان و پلید شیطانها و دشمنان باشند.»

اشتراک در نتیجه نافرمانی

نتیجه نافرمانی و خوردن از درخت ممنوع شده را قرآن کریم ابتدا ظالم بودن آنها می داند: «فتکونا من الظالمین» (بقره/ 35 و اعراف/ 19) و سپس بعد از خوردن، برهنه شدن آنها و آشکار شدن عوراتشان معرفی می فرماید: «فلما ذآقا الشجر بدت لهما سؤاتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجن؛ پس چون آن دو از [میوه] آن درخت [ممنوع] چشیدند، برهنگی هایشان بر آنان آشکار شد، و به چسباندن برگ [های درختان] بهشت بر خود آغاز کردند.» (اعراف/ 22)
طبری گوید: «زمانی که آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند، شرمگاه هایشان بر آن دو آشکار گردید چون خداوند آن دو را پوششی که قبل از ارتکاب خطیئه داشتند عاری ساخته بود، و شروع به پوشاندن آنها با برگ جنت کردند.» سید قطب می نویسد: «کشف سوآت و عریانی و بر گرفتن از ورق جنت نتیجه خطیئه آنها یعنی خوردن از شجره منهیه بود.»

اشتراک در ظاهر و شخصیت
از ظاهر عبارت «لیبدی لهما ماوری عنهما من سؤاتهما» (اعراف/ 20) چنین بر می آید که آدم و حوا قبل از خوردن از درخت ممنوعه، برهنه نبودند بلکه پوششی داشتند که در قرآن، نامی از چگونگی این پوشش برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانه ای برای شخصیت آدم و حوا و احترام آنها محسوب می شده که با نافرمانی، از اندامشان فرو ریخته است.

اشتراک در انتخاب و اختیار
انتخاب و اختیار از مواردی است که قرآن کریم در داستان خلقت آدم برای زن و مرد یکسان ذکر کرده است. عبده گوید: «نشان دادن درخت و بر حذر داشتن آدم از آن، رمز شر و مخالفت است، چنانکه در جای دیگر، خداوند سخن پاک را به درخت پاک و سخن ناپاک را به درخت ناپاک تشبیه کرده است. فرمان دادن به آدم که از همه نعمت های بهشت بخورد، مثالی برای این است که انسان می تواند خوبیها را بشناسد و از همه نعمت های پاک این جهان برخوردار گردد.»
نهی از درخت ممنوع، کنایه از الهام شناخت بدی است و این که فطرت به زشتی پی برد و از آن بپرهیزد. وسوسه و لغزاندن شیطان، گویای آن روح ناپاکی است که همراه نفوس بشری است و انگیزه بدکاری را در آدمی نیرو می بخشد؛ به بیان دیگر الهام تقوا و خیر در سرشت آدمی قویتر و اصل است و از این رو آدمی مرتکب بدی نمی شود، مگر با همکاری و وسوسه شیطان.
خوردن انسان از درخت ممنوعه، نشانه این است که استعداد این را داشته که بر خلاف نظم جهانی، که تجلی سنت و امر پروردگار است عمل کند، این مسأله برای زن و مرد در بیان قرآن یکسان است. از اینجا مسأله اختیار انسان نه تنها در برابر قوانین طبیعی بلکه در برابر امر الهی و اراده الهی هم استنباط می شود. همچنین از این مطلب نتیجه گرفته که انسان می تواند در برابر اراده خدا از خودش انتخاب دیگری بکند. شجره ممنوعه، خود آگاهی عقلی و پی بردن به استعداد عشق در ذات انسان را به انسان اضافه کرده است.
«زنها اختیار دارند همان گونه که مردها اختیار دارند، خداوند زن را با کرامت خلق کرده و آزاد خلق کرده است.»

اشتراک در کیفر

هنگام نهی از بهره بردن از درخت، خداوند به آنها می فرماید که اگر شیطان شما را فریب داد و از بهشت اخراج کرد دچار مشقت می شوید: «فتشقی» و پس از عصیان آدم و حوا نیز به آن دو گفت از آن هبوط کنید: «قال اهبطا منها جمیعا» (طه/ 123) علامه طباطبائی در این باره می گوید: «منظور از شقاوت، تعب و رنج است، چون زندگی در غیر بهشت که لا جرم همان زمین خواهد بود، زندگی آمیخته با رنج و تعب است زیرا در آنجا احتیاجات فراوان است و برای رفع آن فعالیت بسیار لازم است، یعنی در آنجا به خوردنی، نوشیدنی، مسکن و امور دیگر نیاز است.»
دلیل ما بر اینکه مراد از شقاوت، تعب و رنج بوده آیات بعد از آن است که می فرماید: «فلا یخرجنکما من الجن فتشقی* ان لک الا تجوع فیها و لا تعری* و انک لا تظمؤ فیها و لا تضحی؛ زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره بخت گردید. در حقیقت برای تو در آنجا این [امتیاز] است که نه گرسنه می شوی و نه برهنه می مانی.و [هم] اینکه در آنجا نه تشنه می شوی و نه آفتاب زده.» (طه/ 117- 119) بنابراین شقاوت نتیجه هبوط است.
عبده که تفسیری تمثیلی از داستان آدم ارایه می دهد در رابطه با این مرحله می گوید:
بیرون رفتن از بهشت کنایه از این است که انسان در اثر خروج از اعتدال فطری، دچار درد و رنج می گردد. بنابراین کیفر گناه آن دو از نظر قرآن هبوط و خروج از بهشت است و نتیجه این هبوط، شقاوت و درد و رنج زندگی زمینی است. به عبارت دیگر کیفر گناه آدم، همان دچار درد و رنج زندگی زمینی شدن است، که یکی از آن رنجها مرگ است. اما مسیحیان مرگ را کیفر اصلی گناه آدم می دانند. در منابع اسلامی کیفر مرگ در مقابل گناه آدم یا مطرح نشده و یا به صورت ضمنی و به عنوان یکی از لوازم کیفر اصلی بیان شده است. چنانکه ملاحظه می شود، آدم و همسرش در نوع سزای نافرمانیشان، یعنی هبوط، موقعیتی یکسان دارند همان گونه که قرآن کریم می فرماید.
قرآن از اشتراک معنوی زن و مرد و رویکرد آنها به خدا، یکسان سخنی می گوید و جایگاهشان را در نافرمانی، طاعت و مقامات معنوی یکسان می داند، زن را همچو مرد صاحب اختیار و آزادی به حساب می آورد و در نهایت می فرماید: «ان اکرمکم عند الله اتقیکم؛ با کرامت ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (حجرات/ 13) بنابراین باید بدانیم که با این بیانات قرآنی، دیگر حق نداریم، زن را موجودی پست تر از مرد بدانیم مگر به سبب مقامات معنوی ایشان. زن باید دارای آرمانها و اهداف تکاملی باشد و به امور کوچک و حقیر سرگرم نشود.


منابع :

  1. درگاه پاسخگویی به مسائل دینی- مقاله نگاهى به آفرینش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/112844