بازگشت افکار و سنتهای جاهلی پس از رحلت پیامبر اکرم

عمر کوتاه تحول نبی اکرم (ص)

پیامبر اکرم (ص) طی بیست و سه سال رسالت خود کوشید که بر اساس ارزشهای متعالی اسلام، امتی نمونه و الگو تربیت کند و با توجه به وضعیت اسف بار و منحط عرب پیش از اسلام، توفیق بسیار در این راه کسب نمود. سابقه ی اسلام آوردن بیشتر مسلمانان یا به سال ششم هجرت و پس از صلح حدیبیه و یا به سال هشتم هجرت یعنی پس از فتح مکه باز می گشت. مردم مناطق دورتر حجاز نیز غالبا پس از سال نهم با فرستادن نمایندگانی به نزد پیامبر (ص) اسلام خود را اعلام داشتند. بدیهی است که این مدت برای ایجاد تحول فرهنگی در میان یک ملت و سازندگی ایشان بر طبق معیارها و ارزشهای اسلامی بسیار کوتاه است و شاید به همین دلیل بود که پیامبر (ص) جهت تداوم تعلیمات خود بر جانشینی فردی که پرورده و تربیت شده ی مستقیم خویش بود، تأکید داشت.
در این زمان اگرچه بیشتر مردم به اسلام گرویده بودند و گروه گروه به تبعیت از سران قبایل خود مسلمان شده بودند ولی نسبت به تعالیم و احکام آن جاهل بودند. اسلام گروهی اعراب که دسته جمعی به این دین گرایش پیدا کرده بودند و با تعبیر «افواج» در قرآن از آنها سخن به میان آمده است. ناشی از مشاهده ی پیروزیهای چشمگیر مسلمانان بود و ایشان از شناخت کافی اسلام برخوردار نبودند. دوره ای می بایست در پی عصر رسالت پدید می آمد که آموزه های دینی اسلام تعمیق و توسیع می گردید. شواهد بسیاری حاکی از آن است که توده ی مسلمان در این دوره حتی از ابتدایی ترین و بدیهی ترین دستورات اسلام نیز بی اطلاع بوده اند.
داستان زیر نشان دهنده عدم آگاهی برخی از مردم نسبت به روشن ترین احکام شرع یعنی حرمت خمر و نکاح موقت می باشد. «منظور بن زبان» پس از مرگ پدرش با همسر وی ازدواج کرد و هنگامی که در روزگار خلیفه ی دوم به سبب شراب خواری دستگیر شد، پس از اقرار، چهل بار سوگند یاد کرد که از حرمت هر دو کار بی اطلاع بوده است. این میزان ناآگاهی اگر از توده ی مردم دور از پیامبر (ص) امری پذیرفته شده باشد، در مورد صحابه ی نزدیک حضرت غیر قابل قبول می نماید. اما واقعیت آن بود که جانشینان پیامبر (ص) نیز نسبت به برخی از احکام اسلام آگاهی چندانی نداشتند.
در صحیح مسلم آمده است که مردی نزد عمر آمد و گفت: «غسل بر من واجب شده و به آب دسترسی ندارم.» عمر در پاسخ گفت که «نماز مگزار»، در همین وقت عمار یاسر که حاضر بود به عمر گفت: «آیا به خاطر نداری که در فلان سریه که بر هر مردی غسل واجب شده بود، تو نماز نخواندی و من تیمم کردم و نماز گزاردم و پیامبر (ص) کار مرا تأیید کرد؟» عدم آگاهی نسبت به نص آیات قرآن و سنت پیامبر (ص) از یکی از نزدیکترین صحابه ی آن حضرت امری غریب اما واقعی بود. موارد فراوان دیگری نیز از این دست داوریها و فتاوای ناصواب خلیفه ی دوم را در جلد ششم کتاب الغدیر می توان یافت. او خود بارها این جمله را بر زبان رانده بود که: «کل افقه من عمر حتی العجائز؛ همه کس حتی پیر زنان از عمر فقیه ترند.» و یا می گفت «الا تعجبون من أمام اخطأ و امرأة أصابت، فاضلته؛ آیا از پیشوایی که خطا کرده و زنی در طریق صواب بر او پیشی گرفته حیرت نمی کنید!»

آغاز بازگشت به جاهلیت

شاید آغاز رجعت جاهلیت را بتوان از نخستین روز مرگ پیامبر (ص) دانست. رقابت در سقیفه بنی ساعده برای تعیین خلیفه با شعار قبیله ای آغاز شد. مهاجر و انصار هر یک خلیفه را از قبیله ی خود می خواستند. ابوبکر نیز با تکیه بر ارزشهای قومی و قبیله ای خلافت را به دست گرفت. احتجاج او بر انصار آن بود که «پیامبر (ص) از قریش بود و خلافت نیز باید در قریش باشد و عرب جانشینی پیامبر (ص) را در غیر قریش نمی پذیرد.» از این پس قوم عرب بر همگان ترجیح داده شد. هیچ غیر عربی حق سکونت در مدینه را نداشت. وصلت با غیر عرب امری ناخوشایند تلقی می شد. هنگامی که سلمان فارسی دختر عمر را خواستگاری کرد، عبدالله بن عمر خشمگین شد و از عمرو عاص خواست که به حیله او را منصرف کند و او نیز چنین کرد.
به تدریج همان اختلافات و کشمکشهای دائمی گذشته میان قبایل رقیب (مضر و ربیعه) تجدید شد. غیر عرب حتی اگر اسلام می آورد. از حقوق شهروند مسلمان برخوردار نمی گشت و همچنان ناگزیر به پرداخت جزیه بود. غیر عرب لایق مقام خلافت شناخته نمی شد و با آنکه پیامبر (ص) فرموده بود مولای هر قومی از آن قوم محسوب می شود، از زمان خلیفه دوم که آمیختگیهای قومی روی داد، سیاست تبعیض نژادی کمابیش آغاز گردید. تنها علی (ع) بود که موالی را در عراق به خود نزدیک کرد. با روی کار آمدن بنی امیه تعصبات جاهلی عرب بیش از پیش جلوه نمود. به واسطه فتوحات اسلامی و زیادی اسیران و بردگانی که به عنوان هدیه وارد قلمرو اسلام می شدند شماره موالی رو به فزونی نهاد. بنی امیه نسبت به موالی بسیار سخت می گرفتند، کارهای دشوار را به ایشان واگذار می کردند و در عین حال به تحقیر با آنان رفتار می نمودند. با افزایش تعدادشان معاویه تصمیم گرفت شماری از آنها را کشته و تعدادی را نگه دارد که البته احنف بن قیس او را منصرف کرد.
همچنین معاویه طی نامه ای به «زیاد» عامل خود در عراق نوشت: «با عجمها و غلامهایی که تسلیم می شوند، به روش عمر بن خطاب عمل کن. خواری و ذلت آنها در این است که اعراب بتوانند از آنان زن بگیرند و ارث ببرند اما آنها از این حقوق محروم باشند و سهم ایشان از بیت المال کمتر از عرب باشد. در جنگها آنها را پیشاپیش بفرست تا راه را آماده کنند و درختها را از سر راه بردارند. آنان را از امامت جماعت و حضور در صف مقدم نماز منع کن. هیچ یک از مرزهای مسلمین را به ایشان مسپار و آنان را فرماندار هیچ شهری مکن. غیر عرب نباید قضاوت و حکمرانی مسلمین را در دست بگیرد. این شیوه و سیرت عمر درباره اینان بود و جزایش از امت محمد به ویژه بنی امیه بهترین جزاست.»
اگر مولایی زن عرب می گرفت حاکم محل، آن زن را طلاق می داد، چنان که برای اعراب بنی سلیم در روحاء این اتفاق افتاد. همچنین هنگامی که امام سجاد (ع) کنیزکی را آزاد کرد و به عقد خود در آورد، مورد انتقاد و طعن شدید عبدالملک ابن مروان قرار گرفت. این همه نشان دهنده آن است که پس از پیامبر (ص) به ویژه از عصر امویان، جاهلیت نخستین بازگشتی دوباره نمود. با فاصله گرفتن جامعه از ارزشهای اسلامی و بازگشت تدریجی سنن جاهلی، نمودهای دیگر آن نیز پدیدار گشت. از جمله ی این نمودها، تحقیر و خوارداشت زن بود.

خصایص جامعه عصر جاهلیت در رابطه با زنان

اعراب جاهلی برای زن ارزش و مقامی قائل نبودند. محققان ایام مقارن با ظهور اسلام را بیشتر دارای خصایص جامعه ی پدر سالار دانسته اند. آیات قرآن نیز نشانگر وضعیت اسف بار زن در این روزگار است. سنت قساوت آلوده ی وأد (زنده به گور کردن دختران) در میان بسیاری از قبایل عرب رواج داشت. «هشام کلبی» کتابی مستقل با عنوان الموؤدات (دختران زنده به گور شده) داشته که نشانگر تداول این سنت در میان عرب بوده است. گویند «صعصعه بن ناجیه» جد «فرزدق» به تنهایی حدود سیصد دختر را از زنده به گور شدن نجات داد، که این خود نیز شاهد دیگری بر رواج وأد و عدم محدودیت این سنت در میان قبیله ای خاص بوده است. گاه مردان با شنیدن خبر تولد دختر، خانه و زندگی را ترک می کردند. «ابوحمزه الضبی» هنگامی که همسرش دختری به دنیا آورد، دیگر به خیمه او نرفت و روز و شب را در خانه همسایه به سر می کرد. روزی از کنار خیمه همسرش می گذشت که شنید مادر برای دختر خود چنین می خواند:
مالابی حمزه لایأتینا یظل فی البیت الذی یلینا *** غضبان ألانلد البنینا تالله ما ذلک فی ایدینا
و انما نأخد ما أعطینا و نحن کالارض لزارعینا *** ننبت ما قد زرعوه فینا
پس بر سر عقل آمده و وارد خیمه شد و زن و فرزند را بوسید. در هنگام تولد دختر به تهنیت به پدر می گفتند: «خداوند از ننگ او در امانت بدارد، هزینه ای او را کفایت کند و قبر را دامادت نماید.» در این دوران زن شخصیت حقوقی نداشت و به منزله ی شی ء و کالایی بود که جزء لاینفک دارایی شوهر یا پدر خویش به شمار می رفت. عرب برای زن هیچ گونه حق و حرمتی قائل نبود از جمله شواهد این امر محرومیت ایشان از ارث و حتی حق الارث بودن آنان، انواع ازدواجهای اجباری، تعدد زوجات به نحوی بی حد و شرط، وجود اقسام طلاقهایی که اسلام از آن با عنوان «ضرار» یاد کرده و... می باشد. اعراب جاهلی نسبت به زن دیدگاهی منفی داشتند. ضرب المثلهای رایج در یک جامعه نشان دهنده ی فرهنگ آن جامعه می باشد. زن در میان عرب جاهلی به مکر و کید شناخته می شد و به مار مثل زده می شد. اندیشه و فکر زن، سست و ضعیف، و نظر خواهی و مشاوره با وی نشانه ی حماقت بود: «من الحمق الاخذ برأی المرأه»، و چون می خواستند به سست رأیی فردی مثل بزنند، آن را به «رأی النساء» تشبیه می نمودند.
دستورالعمل «شاوروهن و خالفوهن» که بعدها در عصر رجعت جاهلیت، حتی گاه به پیامبر (ص) نسبت داده می شد، در میان ایشان معمول بود. زن مظهر بی وفایی و بی مهری بود و اعتماد را نمی شایست. در لجاجت نیز چنان بود که می گفتند: «زن از کاری نهی نمی شود مگر آنکه آن را انجام می دهد.»

مقام زنان و ظهور اسلام

با ظهور اسلام زن از مقام و موقعیتی والا برخوردار گردید. اسلام حقوق پایمال شده ی زنان را اعاده نمود. پیامبر (ص) می کوشید که دیدگاه مسلمانان را نسبت به زنان متحول کرده و ایشان را در خلقت مساوی با مردان معرفی کند. او ضرب و تحقیر زنان را امری ناشایست می دانست و مردان را از آن منع می نمود. پیامبر (ص) برای زنان شخصیت قائل شده و با ایشان مشورت می کرد و به رأی آنان عمل می نمود، نمونه ی آن مشورت وی با ام سلمه در جریان صلح حدیبیه بود. اسلام در حقوق اساسی و از آن جمله علم آموزی تمایزی میان زن و مرد قائل نبود. پیامبر (ص) می فرمود: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة؛ علم آموزی بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است.» و در حدیث دیگری فرموده: «ما من مؤمن و لامؤمنة و لا حر و لا مملوک الا و لله علیه حق واجب أن یتعلم من العلم و یتفقه فیه؛ خداوند بر گردن هر زن و مرد مؤمن و آزاد و بنده ای حقی واجب دارد و آن آموختن دانش و ژرف اندیشی در آن است.» پیامبر در حدیث دیگری به طور خاص به آموزش دختران اشاره می کند و می فرماید: «ایما رجل کانت عنده ولیده فعلمها فأحسن تعلیمها و أدبها فأحسن تأدیبها... فله أجران؛ هر کس دختری داشته باشد و او را خوب تعلیم دهد و ادب آموزد... از جمله کسانی است که اجر مضاعف دارند.»
شرع حنیف به تعلیم زنان اهتمامی خاص داشت و خروج آنان را از منزل جهت علم آموزی مجاز و حتی ضروری می دانست. تأکید رسول خدا (ص) بر عدم ممانعت از حضور زنان در مساجد که در حقیقت مراکز تعلیم و تعلم در صدر اسلام بود، حاکی از این امر است. اما زنان به این حد نیز راضی نشده و برای درک محضر پیامبر (ص) و بهره گیری علمی از او سهمی برابر مردان می خواستند. پیامبر (ص) نیز روزی را به تعلیم ایشان اختصاص داده بود. زنان در محضر آن حضرت که صرفا برای آنان تشکیل می شد، گرد می آمدند و پیامبر (ص) آموزه های وحیانی خود را به ایشان می آموخت. علاوه بر این زنان در مجالس عمومی نیز شرکت می کردند و بهره های علمی می بردند. بسیاری از علوم شرعی و احکام فقهی از طریق زنان مسلمان محفوظ مانده است. زنان و دختران پیامبر (ص) به عنوان نزدیک ترین افراد به ایشان، در علم اندوزی و ترویج دانش پیشگام دیگر زنان بودند.
پیامبر (ص) زن را نه عورت و مایه ی شرمساری بلکه لایق محبت و عشق ورزی می دانست و از او در کنار نماز یاد می کرد. اما در همین روزگار مردان مسلمان گرفتار رسوبات جاهلی نزد پیامبر (ص) می رفتند و از جسارت یافتن زنان شکایت می کردند و اجازه زدن ایشان را از حضرت می خواستند. کثرت روایات نقل شده از پیامبر (ص) در تقبیح زدن زنان و منع مردان از آن، خود دلیلی بر رواج این امر در جامعه آن روز می باشد. با آنکه پیامبر (ص) همواره رعایت حال زنان را توصیه می کرد و زدن ایشان را کار اشرار می دانست.
صحابی بزرگ عمر بن خطاب پس از سالها مسلمانی، هنگامی که آن حضرت از همسران خود دلگیر شده و از آنان کناره گرفته بود، نزد ایشان آمد و پس از آنکه حضرت را به ضرب و شتم زنان توصیه کرد، گفت: «ای رسول خدا من جمیله بنت ثابت را چنان سیلی زدم که با صورت بر زمین افتاد، زیرا از من چیزی خواسته بود که قادر به انجامش نبودم.» هنگامی که عمر به خواستگاری عاتکه بنت زید بن عمرو رفت، عاتکه با وی شرط کرد که از رفتنش به مسجد ممانعت نکند و نیز او را کتک نزند و عمر با اکراه شرایط وی را پذیرفت. عمر علاوه بر اینکه همسران خود را کتک می زد، در وقت مقتضی دیگر زنان مسلمان را نیز با تازیانه می زد. هنگامی که زنان در مرگ رقیه دختر پیامبر (ص) عزاداری می کردند، عمر آنان را با شلاق تنبیه کرد. او حتی پیش از نزول آیات حجاب بر حسب تعصب و غیرت شخصی خود زنان را به رعایت آن وادار می کرد.
روزی زنان قریش مشغول گفتگو با پیامبر (ص) بودند که عمر اجازه ورود خواست. زنان همگی حجاب گرفتند. هنگامی که عمر وارد شد، پیامبر (ص) را دید که لبخند بر لب دارد، علت را جویا شد، حضرت فرمود: «به این زنان که با شنیدن صدای تو حجاب گرفتند، می خندم،» عمر خطاب به ایشان گفت: «ای دشمنان خویشتن آیا از من حساب می برید و از رسول خدا خیر؟» زنان گفتند: «آخر تو خشن تر و تندخوتر از رسول خدایی.»
زبیر صحابی دیگر پیامبر (ص) نیز نسبت به زنان بسیار خشن و سختگیر بود، اما می کوشید که پیامبر (ص) از آن مطلع نگردد. او زنان خود را کتک می زد و گاه چوب بر سر ایشان می شکست. ابن عمر صحابی دیگر پیامبر (ص) نیز به گفته ی خود، از ترس آن حضرت و نزول وحی الهی نمی توانست چنان که مایل بود با زنان خود رفتار کند. او پس از رحلت پیامبر (ص) به این خشونت جاهلی این گونه اقرار کرده است: «ما مردان در عصر پیامبر (ص) از بیم آنکه مبادا در مذمتمان آیه ای نازل شود، مراقب حرف زدن و رفتار خویش با زنان بودیم ولی همین که پیامبر (ص) درگذشت، دست و زبان به روی ایشان گشودیم.»
گاه حتی خود زنان، مردان را به دیده ی برتر می نگریستند. هنگامی که آیه ی «النبی اولی بالمومنین من انفسهم و ازاوجه امهاتهم؛ پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند.» (احزاب/ 6) نازل شد، زنی خطاب به عایشه گفت: «یا امه!» و عایشه در پاسخ گفت: «من مادر مردان شما هستم نه زنانتان.» بسیاری از مردان که متأثر از غیرت عصر جاهلی بودند، حتی در عصر پیامبر (ص) و با وجود تأکیدات فراوان وی مبنی بر حضور زنان در مسجد و عدم ممانعت مردان از آن، نسبت به خروج زنان خود از منزل، حساسیت نشان می دادند. عمر از رفتن همسر خود به مسجد، رضایت نداشت. اما تنها به خاطر دستور پیامبر (ص) او را از این کار نهی نمی کرد.
زبیر نیز برای انصراف همسر خود از رفتن به مسجد، به حیله ای متوسل گردید. شبی هنگام رفتن همسرش به مسجد، به گونه ای ناشناس راه را بر او گرفت و متعرض وی گردید زن که از این رفتار زشت که به گمانش بیگانه ای با او انجام داده، بسیار متأثر شده بود با خود گفت که زمانه عوض شده و مردم فاسد شده اند و دیگر برای نماز عشا به مسجد نرفت.
بعدها چنان شد که وقتی عبدالله بن عمر حدیث پیامبر (ص) «لاتمنعوا إماء الله أن یصلین فی المسجد؛ کنیزان خدا را از نماز گزاردن در مسجد ممانعت نکنید.» را نقل می کرد، پسر وی بی توجه به فرمان رسول خدا (ص) گفت: «اما من ایشان را از رفتن به مسجد باز می دارم.» همچنین گویند که چون ابن عمر به نقل از پیامبر (ص) گفت که زنانتان را اجازه دهید شب هنگام به مسجد بیایند، پسرش به اعتراض گفت: «به خدا قسم اجازه نمی دهیم به مسجد روند و آن را وسیله ی فریب و نیرنگ قرار دهند.»
بدین ترتیب زنان از مهم ترین تعلیم و تعلم (مسجد) به دور ماندند و از فرهنگ و معارف اسلامی محروم شدند. به زودی سنت پیامبر (ص) در مورد حضور زنان در مسجد، با وجود تأکیدات مکرر آن حضرت چنان مغفول و متروک گردید که کسی باور نمی کرد، زنان در عصر ایشان به مسجد می رفته اند. تا جایی که مردی از انس بن مالک صحابی پیامبر (ص) می پرسد: «آیا زنان در نماز جماعت رسول خدا(ص) حاضر می شدند؟» و انس پاسخ می دهد: «شگفتا از این پرسش! اگر زنان به مسجد نمی رفتند چگونه پیامبر (ص) می فرمود: بهترین صف زنان، صف آخر و بدترین صف آنان صف اول؛ و بهترین صف مردان صف اول و بدترین صف ایشان صف آخر است.» با توجه به اینکه پس از پیامبر (ص) عمده سیاست گذار جامعه اسلامی، عمر بن خطاب بوده و سنت وی (به همراه سیره ی ابوبکر) حتی پس از مرگش با عنوان «سنت شیخین» در کنار «کتاب خدا» و «سیره پیامبر (ص)» مطرح می شده و خلفای بعدی موظف به رعایت آن بوده اند، آگاهی از دیدگاه و عملکرد وی نسبت به زنان ضروری می باشد.
زمانی که عمر به خلافت رسید با اقتدار بیشتری به ایده های خود جامعه عمل پوشاند. تأکید بر روشن نمودن دیدگاه عمر نسبت به زنان با توجه به سیطره سیاسی او بر جامعه پس از پیامبر (ص) امری ضروری و معقول است و با تبیین آن می توان دانست که زن در این دوره از چه پایگاه اجتماعی برخوردار بوده و به تبع آن می توان حدس زد که وضعیت علمی و فرهنگی او چگونه بوده است.
عمر می گفت: «با زنان حدیث عشق مگویید تا دل ایشان تباه نشود، که زنان همچون گوشتند بر صحرا افکنده، نگاه دارنده ی ایشان خدای است.» عمر زنان را به زشتی توصیف می کرد و مردان را به زشت رفتاری با ایشان فرا می خواند. او می گفت: «زنان عوراتند.» یعنی عیبهایند. زن بارداری که به نزد عمر فرا خوانده شده بود، از هیبت خلیفه جنین خود را سقط نمود. برخوردهای تند خلیفه تا آنجا پیش رفت که مردم از عبدالرحمن بن عوف خواستند به نزد خلیفه رفته و بگوید که دختران پشت پرده نیز از او ترسیده اند، دست از خشونت بردارد.
این تماما همان چیزی بود که در عصر جاهلیت وجود داشت. یعنی تحقیر زنان، رفتار خشونت آمیز نسبت به ایشان و شخصیت انسانی قائل نبودن برای آنان و... لذا وقتی علی (ع) به خلافت نشست در نخستین خطبه ی خود از متروک شدن و ارزشهای اسلامی و بازگشت جاهلیت پیشین این گونه یاد کرد: «الا و ان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیکم (ص)؛ آگاه باشید که محنت و بلای شما بازگشته است مانند محنت و بلای روزی (عصر جاهلیت) که خداوند پیامبر شما را برانگیخت.» (نهج البلاغه/ خطبه 16، بند 2) بازگشت جاهلیت در تمامی ابعاد زندگی مسلمانان تأثیر خود را بر جای گذاشت. انحطاط منزلت زن در جامعه و نیز در خانواده در اثر اختلال در روند تعمیق فرهنگ اسلامی بعد از پیامبر (ص) از جمله پیامدهای آن بود.


منابع :

  1. هنریک ساموئل نینبرگ- دینهای ایران باستان- ترجمه سیف الدین نجم آبادی- تهران 1359

  2. گئو ویدن گرن- دینهای ایران باستان- ترجمه دکتر منوچهر فرهنگ- تهران- انتشارات آگاهان دیده 1377

  3. ج. پ آسموسن- اصول و عقاید و اعتقادات دیانت زرتشتی- ترجمه فریدون وهمن- تهران- بنیاد فرهنگ ایران بی تا

  4. سایت کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه ایرانیان

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/113425