مکتب ماتریدیه (پیدایش،‌ سیر تحول و بسط)

در ادامه و در قسمت دوم بررسی "پیدایش، سیر تحول و بسط مکتب ماتریدیه"، به بررسی مطالبی چون مرحله گسترش و اقتدار مکتب ماتریدى، مکتب ماتریدیه در جهان امروز، بسط اندیشه ماتریدیه و عوامل درونی و بیرونی بسط اندیشه ایشان اشاره می شود.

مرحله گسترش و اقتدار (500 ـ 1300)

در دوره دوم، مکتب ماتریدى کاملا نضج یافت و در ماوراء النهر تثبیت شد. در مرحله سوم زمان آن فرا رسید که این مکتب به خارج از ماوراء النهر نیز صادر شود. از اینجا به بعد مرحله جدیدى آغاز شد و به تدریج اندیشه هاى ماتریدى به دیگر بلاد جهان اسلام نیز راه یافت که ما این دوره را دوره گسترش و اقتدار مى نامیم. در این دوره نسبتا طولانى، مکتب ماتریدیه با حمایت حاکمان و زمامداران ترک و به همت دانشمندان ماتریدى به تدریج در دیگر نقاط جهان اسلام و به ویژه شرق و شمال آسیا دامن گسترده و کتاب ها و اعتقادنامه هاى پر شمارى بر اساس تعالیم ماتریدیه نگاشته و میان مسلمانان حنفى تبلیغ شد، به گونه اى که در تمام مناطق حنفى، اندیشه ماتریدى مرادف اندیشه حنفى قرار گرفت و در مکاتب و مدارس حنفى ماتریدى تدریس مى شد. این دوره را مى توان به دو مرحله کوچک تر تقسیم کرد:

الف) دوره گسترش فرهنگى (500 ـ 800)
در دوره ابومعین نسفى و ابوالیسر بزدوى، ماتریدیان حوزه برجسته سمرقند فعالیت هاى خود را در زمینه هاى فرهنگى و توسعه مکتب ماتریدى گسترش دادند. پس از نسفى و بزدوى، شاگرد آن دو، نجم الدین عمر نسفى، شهرت فراوان یافت و با تدوین اعتقادنامه العقائد توانست اعتقادات کلامى ماتریدیان را درمیان عامه مردم راسخ سازد؛ به گونه اى که تا امروز کتاب او میان ماتریدیان و در مدارس علمیه آنان تدریس مى شود و مى توان آن را با کتاب باب حادى عشر شیعیان مقایسه کرد. بر این کتاب شرح ها و حاشیه هاى متعددى نگاشته اند که مهم ترین آنها شرح العقائد النسفیة نوشته سعدالدین تفتازانى است. تفتازانى هرچند خود اشعرى است، شرح او بر این کتاب در میان ماتریدیان شهرتى افسانه اى دارد. از سوى دیگر، ترکان غزنوى، غورى و سلجوقى که در فروع پیرو ابوحنیفه و در عقاید و اصول دلبسته اندیشه ماتریدى، و به طور کلى تابع علماى حنفى ماوراءالنهر بودند، به مناطق مختلف شبه قاره هند و سپس مناطق مختلف ایران و عراق و... یورش بردند و این مناطق را تحت نفوذ خویش گرفتند. آنان در تبلیغ و تثبیت اندیشه حنفیان و ماتریدیان در بلاد مختلف جهان اسلام نقش اساسى داشتند. بنابراین در آغاز این دوره، تثبیت هرچه بیشتر اعتقادات ماتریدیان در حوزه ماوراء النهر مطرح بود؛ اما به زودى ارتباطات فرهنگى ماتریدیان با دیگر نقاط جهان اسلام نیز بر قرار شد و شخصیت هاى برجسته ماتریدى تحت حمایت زمامداران ترک در سراسر بلاد اسلامى پراکنده شدند و هریک به سهم خود به تدریس و تبلیغ، و مهم تر از همه به تألیف کتب پرشمارى پرداختند. بدین ترتیب، از اواخر قرن پنجم به بعد، اندیشه ماتریدى به دیگر مناطق اسلامى نیز راه یافت و ارتباط میان ماتریدیان و دیگر فرق اسلامى که در مناطق مرکزى و غربى جهان اسلام حضور داشتند، برقرار گردید. یکى از مهم ترین نمونه هاى ارتباط فرهنگى ماتریدیان با دیگر بخش هاى جهان اسلام، سفر فخرالدین رازى، دانشمند بزرگ اشعرى، از خراسان به ماوراء النهر و مناظره وى با دانشمند ماتریدى نورالدین صابونى (متوفاى 580)، است. هرچند احتمالا پیش از این نیز اشعریان به ماوراء النهر سفر کرده و از وجود و عقاید ماتریدیان مطلع بوده اند، یا اینکه برخى از عالمان ماتریدى به دیگر حوزه هاى اسلامى، از جمله حوزه بزرگ نیشابور سفر کرده و اندیشه هاى ماتریدیان را به این بلاد نیز منتقل کرده باشند، این نخستین گزارش مکتوب از مواجهه مستقیم دو اندیشمند بزرگ ماتریدى و اشعرى است. در این مناظره، آنان از سه مسئله اختلافى میان ماتریدیان و اشعریان بحث کردند. این سه مسئله عبارت بودند از: رؤیت، تکوین و مکون، و بقا.
همچنین در این دوره، گروهى از عالمان ماتریدى پس از تحصیل در حوزه سمرقند رهسپار نواحى غربى جهان اسلام شده و به ترویج و تدریس عقاید و باورهاى ماتریدیان همت گمارده اند و البته در نواحى غربى جهان اسلام نیز از آنان به خوبى استقبال مى کردند. به هر روى، در این دوره که بیش از سه قرن طول کشید، ماتریدیان در عرصه تألیف و تدریس و قضاوت در سراسر بلاد اسلامى فعالیت هاى گسترده اى انجام دادند. در این دوره مى توان از عالمان ماتریدى پر نفوذى چون ابوبکر صابونى، شمس الائمه کردرى، و ابوالبرکات نسفى نام برد که تلاش هاى چشمگیرى در ترویج اندیشه هاى ماتریدى داشته اند، و چنان که در جاى خود خواهد آمد، تألیفات پرشمار آنان موجب رشد و ترقى فرهنگى اصحاب ماتریدى شد.

ب) دوره اقتدار وحاکمیت سیاسى (800 ـ 1300)
ماتریدیان از قرن هاى آغازین تا اوایل قرن چهاردهم هجرى در مناطق مختلف جهان اسلام پیوسته از حمایت حکومت ها بهره مند بودند. حاکمان ترک غزنوى، و سپس غوریان و سلجوقیان در گسترش این مکتب سهمى قابل توجه داشتند تا اینکه در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، نوبت به حکومت عثمانى در ترکیه رسید. در این دوره دولت عثمانى با ماتریدیان همرنگ و همرأى بود و از آنان حمایت مى کرد. چنان که خواهیم دید، هرچند پیش از این دوره نیز ماتریدیان از حمایت حکومت ها، به ویژه حکومت هاى ترک، برخوردار بودند، تأثیر حمایت هاى همه جانبه و بى دریغ امپراتورى عثمانى از حنفیان و ماتریدیان موجب شد آنان براى ترویج و انتشار باورهایشان فرصت بیشترى بیابند، و از همین روست که دکتر شمس سلفى این دوره را «ام الادوار»، یعنى مهم ترین مرحله و اوج تکامل مکتب ماتریدیه مى داند، دوره اى که این مکتب از برکات دولت عثمانى بهره بسیار برده است؛ زیرا دولت عثمانى در فروع پیرو ابوحنیفه و در اصول پیرو ماتریدى بود، و از این روى، همه اقتدار و سلطه دولت عثمانى در خدمت ماتریدیه قرار داشت. تمام قضات، مفتى ها، خطیبان و رؤساى مدارس از علماى ماتریدى بودند و هر یک از آنان آثار و آراى خود را آزادانه منتشر مى کردند و حتى مورد تشویق نیز قرار مى گرفتند. در این برهه نسبتا طولانى بود که اندیشه ماتریدیه در شرق و غرب عالم اسلام منتشر شد.

ماتریدیه در جهان امروز

امروزه اندیشه کلامى ماتریدیه در بلاد شرقى و شمالى جهان اسلام حاکم و غالب است. در هند، بنگلادش، پاکستان، افغانستان، چین، ترکیه و برخى بلاد عربى تقریبا عموم اهل سنت حنفى از عقاید کلامى ماتریدى پیروى مى کنند و در مدارس دینى اهل سنت در این کشورها، اندیشه ماتریدى تدریس و ترویج مى شود. در کشورهاى جنوب شرق آسیا و جزیره بالکان و شمال آفریقا نیز ماتریدیه همگام با دیگر مذاهب اسلامى حضورى جدى دارد. با این حال، ماتریدیه در جهان معاصر و در قرن اخیر با دو واکنش متفاوت روبه رو شده است. از سویى، اندیشمندان و محققان اهل سنت، از اندیشه هاى مکتب ماتریدى به گرمى استقبال کرده اند، و از سوى دیگر، جریان سرکوب گر وهابیت، همه مذاهب اسلامى از جمله ماتریدیه را به شدت آماج حمله قرار داده است.
در واکنش نخست، باتوجه به اینکه ماتریدیه بر مکتب اشعرى امتیازات و ویژگى هایى دارد که با عقل سلیم سازگارتر و از تجسیم و تشبیه منزه تر است و با دنیاى معاصر بیشتر مى تواند همخوانى داشته باشد، اندیشمندان اهل سنت به آن عنایت و توجه بیشترى دارند. دانشگاه ها و مدارس علوم دینى، کتب و آراى ماتریدیه را تدریس مى کنند و اخیرا تحقیقاتى ارزشمند درباره آن صورت گرفته است.
دکتر محمد ایوب بنگلادشى مى گوید: «مى بینیم که امروزه کتاب فقه الاکبر ابوحنیفه، العقیدة نسفى و المسایرة ابن همام (که هر دو شخصیت اخیر ماتریدى اند)، در دانشگاه ها و دانشکده ها و مدارس علوم دینى و از جمله الازهر و در بسیارى از بلاد اسلامى تدریس مى شود. الازهر ضرورت آموزش مکتب ماتریدى و آشنایى با ابومنصور ماتریدى را درک کرده است و در دو دانشکده شریعت و اصول دین، تاریخ و اندیشه مکتب ماتریدى را تدریس مى کنند.» هم اکنون نیز بسیارى از کتاب هاى کهن ماتریدیان با تحقیق و مقدمه هاى ارزنده پژوهشگران به زیور طبع آراسته شده اند و این جریان در سال هاى اخیر سریع تر گشته است. اما در واکنش دوم، مکتب ماتریدیه همانند دیگر فرقه هاى کلامى، مورد هجوم وسیع تبلیغاتى وهابیان قرار گرفته است. امروزه وهابیت را با شعار سلفی گرى و بازگشت به اسلاف، در سراسر بلاد اسلامى، و به ویژه در میان اهل سنت انتشار مى دهند، و با تبلیغات گسترده و پشتوانه هاى کلان مالى، اندیشه هاى خردستیز و سنگ اندیشانه خود را بر مسلمانان تحمیل مى کنند. وهابیان، دیگر فرقه هاى اسلامى، و به ویژه مکاتب کلامى همچون ماتریدیه، امامیه و حتى اشاعره را به شدت آماج حمله قرار مى دهند و آنها را به بدعت گذارى، شرک و قبرپرستى متهم مى کنند. کتاب حجیم دکتر شمس الدین سلفى نمونه اى از این هجمه هاست. این کتاب با وجود آنکه اثرتحقیقى جامعى در باب ماتریدیه است، با رکیک ترین الفاظ به علما و دانشمندان ماتریدى اهانت مى کند و مدعى است ماتریدیه اساسا از اهل سنت نیست، بلکه از جهمیه است. بنابراین امروزه ماتریدیه با دو واکنش متضاد رو به روست؛ اما اینکه کدام یک از این دو واکنش در برابر ماتریدیه موفق خواهد شد، چیزى است که آینده آن را روشن خواهد ساخت.

بسط اندیشه ماتریدیه
اندیشه ماتریدى طى قرن هاى متمادى، در جهان اسلام رشد و گسترش چشم گیرى یافت. هرچند مکتب ماتریدى تا حدود صد سال پس از درگذشت ماتریدى تنها در سمرقند رواج داشت، پس از آن، دیگر محدود به آن حوزه نبود ودربخارا و دیگر شهرهاى ماوراءالنهر رواج یافت و به تدریج به سمت بخش هاى غربى تر جهان اسلام دامن گسترد و سرانجام به منزله مکتب اعتقادى، میان تمام مسلمانان حنفى پذیرفته شد. اما چه علت یا عللى به این نفوذ و گسترش مدد رسانیده است. به طور کلى عوامل گسترش این مکتب را مى توان به دو دسته عوامل درون مکتبى و برون مکتبى، و به تعبیر دیگر، عوامل سیاسى اجتماعى و عوامل فرهنگى تقسیم کرد.

عوامل سیاسى اجتماعى (برون مکتبى)

نقش سیاست در انتشار بسیارى مکاتب و از جمله مکتب ماتریدى بسیار قوى و نظرگیر بوده است. البته مقصود این نیست که مکتب ماتریدى زاییده عوامل سیاسى است، بلکه مقصود تأثیر و نقش عوامل سیاسى و اجتماعى در رشد و گسترش این مکتب است. تأثیر عوامل سیاسى در گسترش مکتب ماتریدى را مى توان در مراحل مختلف سیر تحول این مکتب به خوبى مشاهده کرد. نخستین ظهور و نمود این نقش در عصر خود ابومنصور ماتریدى و پیدایى مکتب اوست. با توجه به اوضاع و احوال سیاسى آن زمان، ماتریدى در بهترین وضعیت قرار داشته است. در حالى که در مرکز خلافت آن روز، هر چند سال یک بار خلافت میان عباسیان دست به دست مى شد و علما شاهد برخوردهاى سلیقه اى و احیانا متناقض هر یک از خلفا بودند، در ماوراء النهر و خراسان، دولت سامانى با استقرار و نظم کامل و آرامش خاطر حکومت مى کرد. درباره سامانیان نوشته اند: «در سیره و عدالت از بهترین حاکمان، و دوستدارعلم و دانش بوده اند. آنان علما را به دور خود جمع مى کردند و مراکز علمى تأسیس مى کردند». همچنین درباره یکى از حاکمان سامانى نوشته اند: «مناظرات و مجالس علمى در حضور او تشکیل مى شد، و وى ابتدا سؤالى را مطرح مى کرد، سپس عالمان حاضر در مجلس، بحث را پى مى گرفتند». بنابراین علما در عصر سامانیان و در مناطق تحت حاکمیت آنان موقعیت مناسبى داشتند؛ به گونه اى که حتى در مسائل حکومتى نیز دخالت مى کردند.
بنابراین جو سیاسى و اجتماعى عصر ماتریدى چنان بود که وى توانست با آزادى کامل، اندیشه خود را مطرح سازد و آن را بسط دهد، در حالى که در مرکز خلافت اسلامى وضع به گونه اى دیگر بود. عباسیان با آنکه خود با هم اختلاف داشتند، همواره با عالمان دینى درگیر مى شدند، و گاه از اهل حدیث، و گاه از معتزله جانبدارى مى کردند. از این روى، هرچند از زمان ابومنصور ماتریدى درباره روابط حسنه او با حاکمان سمرقند، سند روشنى در دست نداریم تا بتوانیم نقش مثبت حاکمان را در حمایت و ترغیب او اثبات کنیم و البته این امر بیشتر بدان روست که تاریخ زندگى و احوال ماتریدى را به خوبى براى ما گزارش نکرده است از زعامت و مقبولیت فراگیر او در حوزه سمرقند و نیز از سیره حاکمان وقت مى توان این روابط حسنه را دریافت. افزون بر اینکه هیچ گزارشى از برخورد خصمانه حاکمان سمرقند با ابومنصور و پیروانش نیز در دست نیست. همچنین گزارش مترجم السواد الاعظم (مترجم ناشناخته اى که این کتاب را در حدود 370 ق.، یعنى کمتر از نیم قرن پس از درگذشت ماتریدى، به فارسى ترجمه کرده است)، نشان مى دهد این کتاب که بى تردید از نخستین متون ماتریدیه است به اشاره امیر اسماعیل سامانى، حاکم وقت سمرقند، و براى حمایت از اهل سنت و جماعت، یعنى ماتریدیه، نگاشته شده است و این نشانه روشنى بر حمایت حاکمان وقت از این مکتب و فرقه است.
در قرن بعد، (قرن پنجم) که اندیشه ماتریدى به بخارا نیز سرایت کرد بنابر گزارش ابوالیسر بزدوى امیر بخارا، هرچند به تحریک استاد ماتریدى، خود نقشى اساسى در ترویج مکتب ماتریدى در آن دیار ایفا کرد. نقش سیاست و حکومت را در ترویج ماتریدیه، که خود را نماینده مکتب اعتقادى ابوحنیفه مى خواند، در دوره هاى بعد، یعنى در زمان سلجوقیان و دیگران نیز مى توان دید. سلجوقیان در صدور اندیشه ماتریدى از ماوراءالنهر به حوزه هاى غربى تر جهان اسلام، نقشى اساسى داشتند. آنان از علماى شرقى الاصل به طور خاص حمایت مى کردند و آنان را بر مسندهاى قضاوت، تدریس، امامت جمعه، ریاست مدارس و... مى گماردند. اما این نقش در دوره خلافت عثمانى کامل مى شود. از قرن هفتم تا آخر قرن سیزدهم دولت عثمانى بر بسیارى ممالک اسلامى حکم مى راند و از ماتریدیه جانبدارى مى کرد. همه قضات، خطیبان و رؤساى مدارس از میان عالمان ماتریدى که در فقه پیرو ابوحنیفه بودند، انتخاب مى شدند، و همه این امور دست به دست هم مى دادند تا مکتب و اندیشه ماتریدیه هرچه بیشتر در میان جامعه اسلامى رونق یابد. البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که هم حاکمان سامانى و سلجوقى، و هم عثمانیان در قبال تساهل و همدلى با حنفیان و ماتریدیان، از تأییدات معنوى آنان نیز برخوردار بودند. بنابراین مى توان گفت سیاستمداران وقت و رؤساى ماتریدیه در تعامل و همکارى متقابل بودند و نتیجه آن، تثبیت و گسترش هرچه بیشتر مکتب و اندیشه ماتریدى بود.

عوامل فرهنگى (عوامل درون مکتبى)

عوامل فرهنگى یا درون مکتبى نیز در ترویج و گسترش ماتریدیه سهمى به سزا داشت. این عوامل را در چهار دسته مى توان برشمرد:
نخستین عامل فرهنگى در انتشار ماتریدیه، انتساب آن به ابوحنیفه و ادعاى پیروى از اوست. ابوحنیفه در حوزه خراسان و ماوراء النهر طرفداران و هواداران پرشمارى داشت، و نام او در میان مردم و علماى این مناطق کاملا شناخته و پذیرفته شده بود. از سوى دیگر، مکتب ماتریدى مدعى بود آموزه هاى خود را از ابوحنیفه وام مى گیرد و البته در کلیت این ادعا نیز صادق بود. این امر موجب شد تمام پیروان ابوحنیفه در فقه و کلام رفته رفته به این مکتب گرایش یابند و سرانجام کار بدان جا رسید که واژه حنفى با اندکى مسامحه مرادف واژه ماتریدى شد.
عامل فرهنگى دیگر، برخى از آموزه ها و تعالیم این مکتب، به ویژه تعالیم ناظر به حوزه سیاست و امامت بود، که از یک سوى، با اندیشه اکثریت خلیفه گرایان (به اصطلاح سنیان)، جهان اسلام موافق بود، و از سویى، شورش و قیام در برابر حاکمان ظالم و فاسق را مجاز نمى شمرد. همچنین آموزه هاى ماتریدیان در باب ایمان که عمل را در ایمان دخالت نمى دادند، موجب جذب افراد بسیارى شد. این آموزه ها به ویژه به مذاق حاکمان سرزمین هاى اسلامى که عمدتا افرادى فاسق بودند، خوش آمد. گزارش ابوالیسر بزدوى، دانشمند ماتریدى قرن پنجم، گواه مناسبى بر این مدعاست: «در اواخر دوران آل سامان قدریه و معتزله بر بخارا غلبه یافته بودند و وزیر نیز به آنان تمایل داشت و اهل سنت و جماعت (یعنى ماتریدیان)، مقهور بودند. امیر سامانى معلمى سنى (ماتریدى) داشت. روزى معلم به او گفت: قدریان و معتزلیان ترا امیر و سلطان نمى دانند، اما بزرگان اهل سنت و جماعت معتقدند تو سلطانى. امیر پرسید: چگونه؟ گفت: فردا پاسخ مى دهم. فردا بزرگان اهل سنت و جماعت (ماتریدیان) را در دارالخلافه جمع کرد و امیر را نیز پشت پرده نشاند. سپس به بزرگان گفت: اگر امیر زنا و جور کند و خمر بخورد و... ولى اعتقاد به حرمت این امور داشته باشد، معزول مى شود؟ گفتند: خیر، بلکه باید توبه کند. سپس سران قدریه ومعتزله را دعوت کرد و همین سؤال را از آنان پرسید. آنان در جواب گفتند: باید عزل شود. پس از خروج آنان، معلم به امیر گفت: شنیدى که آنان به عزل تو رأى دادند و تو را از امارت خارج ساختند؛ چون تو برخى از این معاصى را مرتکب مى شوى. اینجا بود که امیر دستور داد آنها را دربند کنند و برایشان سخت گیرند تا جایى که آنها از بخارا ریشه کن شدند و جز علماى حنفى، چیزى از علماى مذاهب باقى نماند.» در این گزارش، نقش سیاست در ترویج ماتریدیه و نیز نقش عوامل فرهنگى و آموزه هاى مذهبى ماتریدیه در جذب افراد مشهود است.
عامل مهم فرهنگى سوم، گرایش هاى صوفیانه در میان ماتریدیان است که این ویژگى هنوز هم در آنان به چشم مى خورد. برخلاف اهل حدیث که اندیشه هاى صوفیانه را کفرآمیز و مربوط به زندقه مى دانستند و این طرز تفکر امروزه در جریان به اصطلاح سلفی گرى و وهابیت نمودى تام دارد ماتریدیان از اندیشه هاى عرفانى استقبال مى کردند و در گذر تاریخ بسیارى از گروه هاى صوفى را در خود جاى داده اند. حکیم سمرقندى که خود نیز صوفى به شمار مى آمد و عرفان و تصوف را از مشایخ بلخ فرا گرفته بود، در سلسله مشایخ علماى سمرقند شمارى از صوفیان معروف را نام برده است. گزارش هاى متأخر درباره ابومنصور ماتریدى نیز از حالات عرفانى و اخلاقى او حکایت دارد، که اگر انتساب پندنامه ماتریدى را به او درست بدانیم، در پرتو آن، پذیرش این گزارش ها آسان تر خواهد بود، و بدین ترتیب، ابومنصور ماتریدى نیز از منش و بینش صوفیانه برخوردار بوده است. بنابراین با توجه به ارتباط نزدیک صوفیان و ماتریدیان، و نیز نقش چشمگیر صوفیان در گسترش اسلام در سراسر جهان، آنان خواه ناخواه اندیشه هاى ماتریدى را با خود به نقاط مختلف جهان اسلام برده اند.
چهارمین عامل فرهنگى نیز که در گسترش ماتریدیه نقش نظرگیرى داشته است، به تلاش هاى فراوان فرهنگى دانشمندان ماتریدى باز مى گردد. ماتریدیان در تصنیف کتب و نشر آن، و نیز تأسیس مدارس دینى که کتب خود را در آن تدریس مى کردند، اهتمام بسیار داشتند. مدارس پرشمار ماتریدیه در هند، پاکستان، افغانستان و ... امروزه نیز تأثیر شگرفى در نشر و ترویج آراى آنان دارد.


منابع :

  1. سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386 غلامحسین ابراهیمى دینانى- کلام ماتریدى- مجله کیهان فرهنگى- شماره 131-130

  2. علی ایوب- ماتریدیه- ترجمه غلامرضا اعوانى- تاریخ فلسفه در اسلام- جلد1- ترجمه نصرالله پور جوادى- تهران- مرکز نشر دانشگاهى.

  3. ویلفرد مادلونگ- مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه- ترجمه جواد قاسمى- آستان قدس- مشهد- 1375

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/114211