مبانی عقاید خوارج

 پیدایش خوارج

خوارج فرقه ای بودند که در نیمه نخست قرن اول هجری ظاهر شدند. پیدایش آنها به مناسبت جنگ صفین بود که بین امیرالمؤمنین علی (ع)، خلیفه و امام برحق از یک سو و معاویة بن ابی سفیان که برای کسب حاکمیت برای خویش می کوشید، از سوی دیگر در گرفته بود. هنگامی که معاویه دید ادامه جنگ به نفع علی (ع) خواهد بود (با مشورت عمرو بن عاص) دستور داد قرآنها را سر نیزه ها زده و بلند کنند، حیله ای که سرانجام کار را به حکمیت کشانید، کسانی که در قبول حکمیت به علی (ع) اعتراض داشتند همانهائی بودند که در گذشته، خودشان، علی (ع) را بدین کار وادار کرده بودند. همچنانکه خودشان به این اجبار اعتراف کردند و مدارک تاریخی فراوانی به این امر تصریح می کند و این اسناد ادعای کسانی را که گمان دارند خوارج از ابتدا به حکمیت معترض بودند تکذیب می کند.
آری، معترضین علی (ع) را به جرم قبول حکمیتی که خودشان بر او تحمیل کرده بودند تکفیر نمودند، همانگونه که خلیفه سوم «عثمان» را نیز به جهت اعمال خلافی که به نظر آنها انجام داده بود در سالهای آخر خلافتش تکفیر کردند و اضافه بر آن عایشه و طلحه و زبیر را به کفر محکوم نمودند. سرانجام، آنان بر علی (ع) شوریدند و با او به جنگ برخاستند. از جمله دلائل آنها در ستیز با امام علیه آن بود که می گفتند: «او با اینکه وصی پیامبر (ص) است وصایت را ضایع کرده است» بدین مناسبت این گروه و پیروانشان خوارج نامیده شدند.

موضع امام (ع) در برابر خوارج

امیرالمؤمنین (ع) در برخوردهای اولیه کوشید قضیه خوارج را با ارشاد و نرمش حل کند، سپس با درایت و قاطیعت، مسأله را پیگیری نمود. کوشش امام (ع) در این جهت بود که آنها را نسبت به پندارها و مواضع غلطشان آگاه سازد، از این جهت وی و یارانش، عبدالله بن عباس و سایرین با آنها به بحث و استدلال پرداختند و برایشان اقامه دلیل کردند بدین ترتیب هزارها نفر از آنها به راه بازگشتند. اما، علیرغم همه تلاشها و نصایح و استدلالها، و علیرغم برگشت چند هزار نفرشان از گمراهی باز حدود چهار هزار نفر آنها، بر اعتقاد خود باقی مانده و بر نظر خود و جنگ با امام پافشاری کردند، بی گناهانی (حتی از زنان) را کشتند، امنیت راهها را سلب کردند و در همه جا فساد نمودند، سرانجام امام برای دفع شر آنها و فرونشاندن آتش فتنه، ناگزیر از جنگ با ایشان شد.
مورخین نوشته اند: کسانی که از معرکه جان سالم به در بردند، هر یک بعدها در مناطقی، به دستجات دیگری از خوارج پیوستند. اما کسانی که از امام علی (ع) درخواست امان و پناهندگی کردند بعدها بر امام و دیگران سر به شورش نهادند از جمله، دو هزار تن از آنها در «نخیله» بر امام (ع) شوریدند که تمامی آنها نابود شدند. پس از آن، خوارج در گروههای کوچک چند صد نفری یا کمتر و بیشتر، در «انبار» و «ماسبذان» و «جرجرایا» و «مدائن» و اطراف کوفه خروج کردند که حرکاتشان از طرف امام (ع) یکی پس از دیگری، به سرعت و سهولت سرکوب شد.

کور کردن چشم فتنه

امام خود در مورد مبارزه اش با خوارج و غیر آنها می فرماید: «من چشم فتنه را در آوردم و جز من احدی جرأت چنین کاری را نداشت، در حالی که تیرگیهای فتنه فراگیر شده و درندگیش شدت یافته بود.» و در روایت دیگری به جای عبارت اخیر می فرماید: «اگر من نبودم با ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ستم پیشگان) و مارقین (از دین برگشتگان) جنگی صورت نمی گرفت» و در عبارت دیگر دارد «با اصحاب جمل و نهروان و... جنگی انجام نمی شد.»
سر این نکته (موانع مبارزه با آن سه گروه در نظر مردم عادی) این بود که رهبران «ناکثین» از یک سو، طلحه و زبیرند که از پیشگامان در اسلام به شمار می رفتند و از سوی دیگر، ام المؤمنین عایشه همسر رسول خدا (ص) و دختر خلیفه اول، ابوبکر، زنی با جرأت و متهور که مورد توجه و عنایات خاصه خلیفه دوم عمر بن خطاب قرار داشته، خلیفه ای که در نزد مردم از قدرت و احترام ویژه ای برخوردار بوده و درباره او اخباری بر سرزبانها بوده که قابل انکار و تجاهل و غفلت نبوده است.
گروه دیگر، «قاسطین» تحت رهبری «معاویه» بودند و او همان شخصی است که عمر او را در بلاد شام حاکم کرده و با او رفتار ویژه ای داشت، وی تا پایان زندگی عمر و در تمام دوران خلافت عثمان بر منصب خود باقی بود و اهل آن دیار را مطابق افکار و جهت گیریهای فکری خود تربیت کرده، به همه بلاد شام رنگ سفیانی داده بود، همچنانکه «اصمعی» و دیگران بدین مطلب اشاره کرده اند و در آن نواحی شبهات و شایعات فراوانی وجود داشت که از طرف معاویه در مورد قتل عثمان به مردم القاء می شد.
و اما «مارقین» کسانی که به زهد و عبادت معروف بودند و اقدام به مبارزه و قتل آنها برای هر کس، آسان و ممکن نبود. اما علی (ع)، نیز موقعیتش در میان همه شناخت شده بود و مردم دائما از پیامبر در مورد او شنیده بودند که: «علی با حق و حق با علی است» و نسبت علی با من، نسبت هارون با موسی است و... تا آنجا که بر همه روشن بود جنگ امام (ع) با خوارج و غیر آنها، حتی با عایشه دلیل بر ظلم و تجاوز آنها و حداقل دلیل بر مواضع غلط آنهاست.
آری، بسیاری از خوارج را نیز مشاهده می کنیم که در مورد درستی موضع خود در برابر امام در شک و تردید بودند و پس از شروع دوران ظلمت بار و سپاه بنی امیه که با حکومت معاویه آغاز شد می گفتند: اکنون در بطلان حکومت امویها شک نمی توان داشت سپس هنگام مسئولیت مهم جنگ با امویها را با شدت هر چه تمامتر بر عهده گرفتند.
با اینهمه سرانجام می بینیم علی (ع) یعنی همان کسی که با خوارج جنگیده و ریشه آنها را از بین برد، به مردم و شیعیان خویش وصیت می کند که بعد از او با خوارج پیکار نکنند، و علت را اینچنین ذکر می کند که: «آن کسی که در طلب حق بوده و خطا کرده همچون کسی نیست که خواستار باطل بوده و به آن رسیده است.» (نهج البلاغه صبحى الصالح خطبه 61 ص 94) و هنگامی که نزد امام از «حروریه» یعنی خوارج یاد می شود امام علی (ع) می فرماید: «اگر بر امامی عادل و یا بر جماعتی از مسلمانان قیام کردند با آنها بجنگید، ولی اگر بر پیشوای ظالمی شوریدند با آنها نبرد نکنید، زیرا در اینجا سخنی برای گفتن دارند.»

اصول اندیشه ها

هرچند خوارج در آغاز به عنوان یک حزب سیاسی ظهور کردند و از همین روی نیز برخی بر آنها نام حزب می نهند، اما همین حزب به تدریج مجموعه ای از اندیشه ها را مبنای خود قرار داده و در قالب مکتبی کلامی ظهور کرده است. کلیات اندیشه های خوارج که همچنان از خاستگاه سیاسی نخستین خود نشان دارد از این قرار است:
الف- تکفیر و استعراض: یکی از نخستین عقاید خوارج که در آغاز حرکت این فرقه نیز خود را نشان می دهد چگونگی داوری درباره مرتکب کبیره است، تا جایی که نظریه تکفیر را اساسی ترین نکته ای دانسته اند که خوارج بر آن اتفاق نظر دارند. برای نمونه، بغدادی از کعبی نقل می کند که آنچه خوارج بر آن اجماع دارند حکم به تکفیر علی (ع)، حکمین، اصحاب جمل و همه کسانی که حکمیت را پذیرفته اند و سرانجام تکفیر همه گناهکاران است. وی از اشعری هم نقل می کند که همین تکفیر و نیز وجوب قیام بر ضد حکمرانان ستمگر را عقیده مشترک همه خوارج می داند. (بنگرید به: بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 73)
عقیده خوارج در این باب رو در روی عقاید شیعه، مرجئه و معتزله است و در حالی که شیعیان به تقدیس علی (ع) معتقدند خوارج آن حضرت را کافر می دانند و ابن ملجم را به سبب کشتن آن امام گرامی می ستایند. برای نمونه شاعر خوارج عمران بن حطان آن نفرین شده را در شعر خود ستوده است. یا در حالی که مرجئه از تکفیر مرتکب گناه کبیره خوداری می ورزیدند و از همین روی از مقابله با حکمرانان، هرچند ستمگر و گناهکار باشند، پرهیز می کردند، خوارج به سبب عقیده به تکفیر، قیام بر ضد حکمران گناهکار را واجب می شوند. سرانجام، در شرایطی که معتزله مرتکب کبیره را در منزلتی میانه و انسانی فاسق می دانند، خوارج نام مومن یا مسلمان را بر او نمی نهند.
ابن ابی الحدید روایت می کند خوارج برای این عقیده خود به آیاتی از قرآن کریم استناد جسته اند، هرچند که این آیات دلالتی درست بر مدعای آنان ندارد. (بنگرید به: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 113- 118) در حالی که کسانی چون کعبی و ابن ابی الحدید عقیده به تکفیر همه مرتکبان کبیره را عقیده اجماعی خوارج می دانند، برخی دیگر با عمومیت این عقیده نزد خوارج مخالفت ورزیده و مقصود از تکفیر تنها حکم به کفر عثمان، علی (ع)، اصحاب جمل، حکمین و کسانی که به حکمیت تن دادند می دانند و یا از نظریه خوارج در این باب دفاع می کنند. برای نمونه بغدادی این سخن کعبی را که کافر دانستن هر کسی که گناه کبیره ای انجام دهد عقیده همه خوارج است خطا می داند و یادآور می شود تکفیر با چنین اطلاقی نظر عمومی همه خوارج نیست و نجدات که یکی از فقه های خوارج هستند با تفاوت گذاشتن میان دو نوع کفر یعنی کفر دین که همان بی اعتقادی به دین است و کفر نعمت که ناسپاسی نسبت به نعمتهای خداوند است اظهار داشته اند مرتکب کبیره چنانچه در اصول از خوارج باشد به صرف ارتکاب گناه کافر به کفر دین نمی شود و فقط کافر نعمت است.
بغدادی همچنین یادآور می شود گروهی بر این نظرند که حکم به کفر تنها به موجب ارتکاب گناهانی رواست که در قرآن نسبت به آن «وعیدی» آمده است. بنابراین، از دیدگاه بغدادی تنها همین تفسیر درست است که گفته شود خوارج فقط به کفر عثمان، علی (ع)، اصحاب جمل، حکمین و کسانی که حکمیت و نظر داورها را پذیرفته اند عقیده دارند. (بنگرید به: بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 73 و 74)
از نظریه عمومی خوارج در باب تکفیر دو فرع سرچشمه می گیرد:
الف- یکی آنکه چنانچه خلیفه یا (به تعبیر رایج در ابیات کهن دینی در این خصوص) امام گناه کبیره ای انجام دهد مسلمان نیست و از همین روی قیام بر ضد او نه فقط یک حق بلکه اقدامی واجب است.
ب- دیگری آنکه از آن روی که سرزمین تحت حاکمیت چنین امامی نه دارالایمان، بلکه دارالکفر است، ریختن خون مردم عادی ساکن در آن سرزمین و حتی تلف کردن چهارپایان آنان رواست. از دیدگاه خوارج مرتکب کبیره کافر و مرتد است، توبه ی پذیرفته نمی شود و کشتن او نیز واجب است. از این دیدگاه با عنوان «استعراض» یاد شده و در حالی که متون تاریخی از اقدامهایی خبر می دهد که خوارج به استناد چنین دیدگاهی انجام دادند، پیش از آنکه این نظریه ساختاری فقهی به خود بگیرد ازارقه که تندروترین فرقه خوارج هستند آن را به اجرا در می آورند. (بنگرید به: دلاویدا، «الخوارج»، دائره المعارف الاسلامیه، ج 7، ص 475)
برخی محققان این دیدگاه را نفی کرده و یا قلمداد کردن این نظریه به عنوان نظریه عمومی خوارج را نادرست دانسته اند. آنچه پیشتر به نقل از بغدادی گذشت که تکفیر همه گناهکاران را نظریه عمومی خوارج نمی داند زمینه ساز همین نفی استعراض است.
در برخی از جستارهای تازه نیز با همین رویکرد از نفی استعراض و دفاع از خوارج در این باب سخن به میان آمده است؛ برای نمونه، سابعی پس از یادآوری اینکه استعراض به معنای قتل بدون دلیل و مجوز شرعی به فراوانی به خوارج نسبت داده شده قتل عبدالله بن خباب بن ارت به عنوان نخستین مصداق آن قلمداد شده است، به نقد این نسبت می پردازد. او نخست توضیح می دهد که منحصر دانستن قتل های بدون مجوز شرعی به جریان مخالف تحکیم با وقایع تاریخی ناسازگاری دارد واز این گونه قتلها به دست دیگران نیز روی داده است. وی سپس می افزاید که اگر هم در تاریخ مواردی از این قبیل قتلها به دست خوارج صورت پذیرفته باشد نباید خطای افراد را به حساب گروه یا یک اندیشه گذاشت. سومین نکته ای هم که سابعی بدان استناد می کند این است که این اقدامهای فردی از سوی برخی رهبران خوارج نیز در زمان خود محکوم شده است، چونانکه ابوبلال مرداس با استعراض به طور عام مخالفت می ورزیدند و کشتن دیگران را تنها در جریان پیکار یا در دفاع از خود جایز می شمرد. (بنگرید به: سابعی، الخوارج و الحقیقه الغائبه، ص 121-131)
ب - نظریه خلافت: یکی از عرصه های مهمی که آراء خوارج به خوبی خود را در آن نمایاند همین مساله خلافت است. از دیدگاه خوارج خلیفه تنها از رهگذر انتخاب مشخص می شود و نه تعیین و نص در کار است و نه استخلاف و همانند آن می تواند پایه ای درست برای مشخص کردن خلیفه باشد. همچنین خلیفه هنکامی که از چنین رهگذری انتخاب شود حق ندارد از آنچه به او واگذاشته شده تنازل کند یا کسی را به تحکیم و داوری در کار حکومت بگمارد. از دیدگاه خوارج قریشی بودن خلیفه شرط نیست و هر کس از هر طایفه و قبیله ای می تواند از رهگذر انتخابات آزادانه به امامت برسد. پس از انتخاب امام وی رهبر همه مسلمانان است، باید تابع امر خدا باشد و چنانچه از فرمان خدا سر بر تابد عزل او واجب است.
خوارج در چهارچوب چنین نظریه ای (و به احتمال فراوان پیش از آنکه این نظریه مدون شود) عقیده داشتند خلافت ابوبکر و عمر و نیز خلافت عثمان در سالهای نخست آن درست است و در سالهای باقیمانده و پس از انکه به بدعت آلوده شده، عزل او واجب بوده است. از دیدگاه آنان، همچنین، خلافت علی (ع) پذیرفته و صحیح است، اما وی در تحکیم خطا کرده و به همین سبب کافر شده است.
هرچند برخی خوارج را نخستین کسانی دانسته اند که عقیده به لازم بودن شرط انتساب به قریش را برای خلیفه رد کرده اند، اما کسانی نیز معتقدند این عقیده پیش از این در جریان سقیفه رخ نموده و در آنجا انصار نخستین کسانی بوده اند که فرض انتخاب خلیفه ای بیرون از دایره قبیله قریش را مطرح کرده اند. (بنگرید به: سابعی، الخوارج والحقیقه الغائبه، ص 161)
ج- اندیشه های دیگر: البته، افزون بر اینها اندیشه های دیگری چون اندیشه برابری میان عرب و موالی در حقوق و تکالیف یا خلود گناهکاران در دوزخ به این گروه نسبت داده می شود که از مصدایق دو نظریه اساسی در باب ایمان و خلافت است. همچنین خوارج و به ویژه گروه معتدل اباضی دارای اندیشه فقهی خاص خود شدند که امروزه به عنوان یکی از مذهب هشتگانه به حیات خود ادامه می دهد.
خوارج هم به دلیل عملکرد سیاسی و هم به دلیل عقاید خود هدف مخالفت فرقه های مختلف اسلامی اعم از شیعه و سنی قرار گرفته اند و احادیث فراوانی نیز در نقد آنان و عقایدشان آمده است. مشهورترین این روایتها که در منابع اهل سنت نقل شده احادیثی است که از خروج این گروه از ین خبر می دهد و از آن حکایت می کند که پیکار با آنان و کشتن آنان ثواب دارد. برخی این احادیث را که در متون کهن نیز نقل شده است حربه ای می دانند که دشمنان خوارج از آن بر ضد این گروه بهره جسته اند. ابن ابی الحدید این اخبار را در حد تواتر می داند و شماری از آنها را می آورد. (برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ج 2، ص 265- 283؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج 7، ص 279 و 290؛ ابن قانع، معجم الصحابه، ج 2، ص 41) برای نمونه احمد امین نیز معتقد است یکی از سلاحهایی که مهلب بن ابی صفره از آن بر ضد خوارج بهره گرفت، جعل حدیث در نکوهش آنان بود.


منابع :

  1. حسن صابری- تاریخ فرق اسلامی- جلد 1- انتشارات سمت- 1384

  2. موسسه فرهنگی تبیان

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/114523