عوامل ورود در جهنم (کم فروشی در معامله)

نظام خرید و فروش

از جمله امورى که انتظام زندگى و معیشت عموم بر آن استوار است وفا در داد و ستد است. باید تعادل و توازن در عوض و معوض رعایت شود و به طور کلى در معاملات و داد و ستدها و قراردادها تعادل منظور گردد و به هر چه دو طرف معامله به آن اقدام نموده انجام یابد و ضرر و زیان و یا به صورت غرر متوجه به طرف معامله نشود بدیهى است کم فروشى و هنگام وزن کالاى فروخته شده چنانچه از آن کاسته شود در حقیقت دو خیانت به خریدار نموده یکى از قیمتى که قرار بوده براى خریدار گرانتر شده و دیگر خریدار مقدار جنسى و کالا که مورد نیاز او بوده کسر خواهد آورد و به طور نیرنگ فروشنده از کالا که باید بپردازد و به خریدار تحویل دهد قدرى از آن ربوده است چنانچه این خوى ناپسند در مردم توسعه یابد اعتماد مردم به یکدیگر سلب شده در نظام خرید و فروش و داد و ستد و قراردادها خلل جبران ناپذیرى رخ خواهد داد.
انتظام امور معاملات و داد و ستدها بر آن است که کالا که مورد فروش قرار مى گیرد چه از لحاظ وزن و سایر جهات که مورد نظر و قرارداد بوده باید طبق آن وفا کند وگرنه مستلزم اختلال نظام زندگى خواهد بود. و غرض که بر انجام داد و ستدها مترتب مى شود انتظام معیشت طبقات مردم و نیز ارتباط و اعتماد طبقات جامعه به یکدیگر است چنانچه هر یک از دو طرف معامله از قرارداد تخلف نماید منجر به اختلاف گشته و در صورتى که عمومیت یابد اعتماد مردم به یکدیگر سلب شده و ارتباط مالى و معاشرتى آنان گسیخته شده شئون زندگى اجتماع متزلزل و خلل پذیر خواهد شد.
قرآن روی عذاب این گناه بزرگ تأکید خاصی دارد و اهمیت فوق العاده ای برای آن قائل است، یک سوره ی قرآن به نام مطففین (کم فروشان) است، و در آن سوره می خوانیم: «ویل للمطففین* الذین إذا اکتالوا على الناس یستوفون* و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون* أ لا یظن أولئک أنهم مبعوثون* لیوم عظیم* یوم یقوم الناس لرب العالمین* کلا إن کتاب الفجار لفى سجین* و ما أدرئک ما سجین* کتاب مرقوم؛ واى بر کم فروشان. آنان که چون از مردم پیمانه بستانند، تمام مى ستانند. و چون به دیگران پیمانه دهند یا وزن کنند، کم مى دهند. آیا آنان فکر نمى کنند که برانگیخته مى شوند؟ براى روزى بزرگ؟ روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان بایستند؟ چنین نیست [که خیال مى کنند،] مسلما کارنامه بدکاران در «سجین» است. و تو چه مى دانى «سجین» چیست؟ کارنامه اى است نوشته و خوانا که مجازات اعمال در آن است.» (مطففین/ 1- 10)

قیام مردمان در برابر پروردگار جهان

روز قیامت هنگامى است که همه افراد بشر از اولین و آخرین از قبور خود خواهند به پا خاست و براى اینکه به پیشگاه مقام کبریائى حضور یابند و خاک اعضاء و جوارح آنان از درون زمین به خارج پرتاب شده به صورت و هیئت اعضاء و جوارح درآمده روح بر آنها احاطه خواهد یافت و به سوى صحنه قیامت سوق داده خواهند شد: «یوم یقوم الناس لرب العالمین؛ آن روز که مردمان براى پروردگار جهانیان بر سر پا مى ایستند.» (مطففین/ 6)
قلب بشرى، در آن هنگام که پروردگار اندکى از نور عطف و مهربانى خود بر آن مى تاباند، نزدیک است که شکافته شود، و اینک باید تصور کرد که چگونه چنین قلبى مى تواند در برابر کیفر و زجر خداوندى مقاومت کند؟! در حدیث مأثور از پیامبر (ص) آمده است که: «در روزى به اندازه پنجاه هزار سال، بعضى را عرق چکیده از تنشان تا مچ پا مى رسد، و بعضى را تا زانو، و بعضى را تهیگاه، و بعضى را تا سینه، و بعضى را تا گوشها و کسانى را چندان فرا مى گیرد که در آن همچون قورباغه پنهان مى مانند.»
ولى مؤمنان از سختیها و هراسهاى قیامت در امانند، و در حدیث مأثور از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «کار بر مؤمن چندان سبک مى شود که سبکتر از نماز روزانه دنیا به نظر مى رسد.» مؤمن در دنیا به قیامى بر مى خیزد که به قیام وى در آخرت مدد مى رساند، مگر خداوند سبحانه و تعالى در آیاتش به این قیام فرمان نداده است: «و قوموا لله قانتین؛ و مطیعانه براى خدا به [نماز] ایستید.» (بقره/ 239) و «أن تقوموا لله؛ براى خدا به پا خیزید.» (سباء/ 45) یعنى روزى که مردم از قبورشان به فرمان پروردگار عالمیان براى پاداش و یا حساب و کیفر کردارشان بر می خیزند و در حدیث آمده که مردم مى ایستند در حالى که از شدت حرارت و گرما عرق تا پرده گوش آنها رسیده و در حدیث دیگر است که مردم می ایستند تا عرق به اطراف گوششان می رسد.
محتمل است که مقصود نیز این باشد آیا نمی دانند این گروه براى اینکه هر کس پاداش اعمال و روز بعث را پنداشت و در نفس و باطن خود هم آن را تقویت نمود. گر چه عالم به آن هم نباشد پس بر او واجب است که از آن احتراز کند براى ترس از عقابى که آن را پنداشته و تجویز نموده چنانچه اگر کسى گمان کند در رفتن راهى ناراحتى و سختى براى اوست. واجب است بر او که از رفتن در این راه اجتناب کند.
و در حدیث از سلیم بن عامر از مقداد بن اسود است که گفت «شنیدم رسول خدا می فرمود: "آن گاه که روز قیامت شود خورشید فرود آید تا به اندازه یک میل یا دو میل به مردم و بندگان خدا نزدیک شود." سلیم گوید: "نمی دانم آیا میلى که مسافت زمین است یا میلى که مردم براى سرمه به چشم خود می کنند." آن گاه گفت "خورشید می تابد بر ایشان پس مردم به اندازه ی اعمالشان در عرق فرود می روند. بعضى از ایشان تا پاشنه پاى و بعضى تا گردنشان که لجام و دهن بندى بر دهان آنها می زند." گوید دیدم رسول خدا (ص) اشاره با دستش به دهان مبارکش نمود و فرمود لجام و دهان بندى بر خود می زند.» مسلم این روایت را در صحیح خود آورده است. روایت شده که عبدالله بن عمر الخطاب "ویل للمطففین" را قرائت می کرد تا می رسید به آیه "یوم یقوم الناس لرب العالمین" پس گریسته تا افتاد و از خواندن ماند.

تو نمى دانى "سجین" چیست؟!

ولى آن تبهکاران گمان نداشتند که ناگهان به آن خواهند رسید، و به همین سبب کتاب و نامه ایشان در زندانى چنان محفوظ است که امکان تغییر دادن آن وجود ندارد، و آن نامه اى است که هیچ ابهام و تزویرى در آن دیده نمى شود.
کلا چنان مى نماید که معنى کلا در اصل نفى مؤکد است و چنان است که گویى مى گوید: هرگز نه، ولى در این سیاق معنى منع و زجر مى دهد و حقایق یاد شده پیش از آن را تأکید مى کند، و چنان است که تکذیب آنها را در معرض نفى قرار مى دهد، و به همین جهت بعضى گفته اند که کلا در این جا به معنى حقا است، و از ابن عباس معنى آن چنین آمده است: «چرا باور نمى کنید.»

محکوم به سکونت و اجراى عقوبت در دوزخ
«إن کتاب الفجار لفی سجین؛ نامه فاجران در زندان است.» (مطففین/ 7) سجین چیست؟ ظاهرا مبالغه اى در سجن به معنى زندان است، یعنى در جایى قرار دارد که دست دزدى و تزویر به آن نمى رسد. پس کتاب چیست؟ با وجود این که کتابهاى فراوانى وجود دارد که در آنها اعمال بندگان ثبت مى شود، و زمین مى نویسد، و آسمانها تصویربردارى مى کنند، و اشیاء طبیعى آثار عمل را محفوظ نگاه مى دارند، و حتى اندامهاى بدن گواهى مى دهد، ظاهرا باید کتاب به معنى چیزى باشد که گفتار و کردار هر کس بر آن نگاشته و ضبط مى شود، و حتى نیات وى در آن انعکاس پیدا مى کند، و خدا در این باره چنین گفته است: «ما یلفظ من قول إلا لدیه رقیب عتید؛ هیچ سخنى را بر زبان نمى آورد مگر این که مراقبى آماده نزد اوست.» (ق/ 18)
سپس طومار این کتاب پیچیده مى شود و در خزانه محکمى که همان سجین است محفوظ مى ماند آیا این خزانه در کجا قرار دارد؟ نص آینده محل آن را نشان مى دهد: از پیامبر (ص) روایت شده است که گفت: «فرشته اى عمل بنده را بالا مى برد و از آنچه در میان دستهاى خود دارد شادمان است، تا به وعده گاهى که خدا براى او توصیف کرده است مى رسد و عمل را در آن جا قرار مى دهد، و جبار از بالا به او ندا مى کند که: آنچه را که با تو است در سجین بیفکن، و سجین در زمین هفتم است، پس فرشته مى گوید که جز حق را به سوى تو برنیاورم، و خطاب مى رسد که: راست مى گویى، آنچه را که با خوددارى در سجین بیفکن.»
از امام باقر (ع) روایت شده است که گفت: «سجین زمین است، و علیین آسمان چهارم.» بعضى گفته اند: «سجین خرسنگى در زمین هفتم است.» و ابوهریره از پیامبر (ص) روایت کرده است که گفت: «سجین چاهى در دوزخ است و دهان گشاده»، و عکرمة گفت: «سجین زیان و گمراهى است، چنان که در حق کسى که قدر و منزلت او سقوط کرده است مى گویند که به حضیض و جاى پست لغزید.» به نظر می آید اصل آن سجن باشد و دیگر تفسیرها براى معین کردن جایگاه و دیگر خصوصیات آن است، و به همین سبب ابوعبیده و دیگران در تفسیر آیه گفته اند: «در زندان و تنگى سخت.» و آن مشتق فعیل از سجن است، همچون آن که گفته مى شود فسیق و شریب.
فرض دیگرى نیز وجود دارد. این که سجین نامى براى آن سجلات و پرونده ها باشد که نامه ها را در آنها نگاهدارى مى کنند، و این که معنى کتاب در این جا نوشته هاى حاکى از اعمال اشخاص باشد، و بنابراین معنى چنین مى شود: اعمال فاجران نوشته شده در سجین است و آن کتابى مرقوم است، و سیاق آینده آن را تأیید مى کند: «و ما أدراک ما سجین؛ و چه دانى که آن سجین چیست.»
این کلمه براى حکایت کردن از عظمت آن کتاب آمده است، بنابراین معنى. آرى، کتابى که هیچ عمل کوچک و بزرگ بنده نیست مگر این که در آن به ثبت رسیده باشد، کتابى که حتى نفس کشیدن و وسوسه دلها و نیت فعلها در آن به ثبت رسیده است، کتابى که شامل همه کارهاى اهل فجور است در هر جا که بوده و به هر گونه اى که عمل کرده اند. و آن کتابى بس بزرگ است. حسن گوید: یعنى کتاب ایشان که در آن اعمالشان از گناهان و معصیت هایشان ثبت شده است. ابن عباس و مجاهد و قتاده و ضحاک گفته اند: «یعنى نوشته شده در پرونده آنها که در سجین است و آن در زمین هفتم پائین ترین زمین هاست.» براء بن عازب گوید: «پیغمبر (ص) فرمود: سجین پائین ترین زمین هفتم است.»
شمر بن عطیه گوید: «ابن عباس آمد پیش کعب الاحبار و گفت مرا خبر ده از قول خداى تعالى "إن کتاب الفجار لفی سجین". گفت: روح فاجر را به آسمان می برند. پس آسمان از پذیرفتن خود دارى می کند آن گاه آن را به زمین می آورند. پس زمین نیز قبول نمی کند. پس آن را به هفت زمین داخل می نمایند تا به سجین می رسد و آنجا جاى لشگر شیطان است.» و مقصود در آیه این است که کتاب و پرونده عمل آنها گذارده می شود.
ابوهریره از پیغمبر (ص) روایت کرده که سجین چاهی است در دوزخ سر گشاده و فلق چاهی است در آن سر بسته. ابى مسلم گوید: «سجین اسم پرونده اعمال آنهاست و آن ظاهر قرآن است.» یعنى آنچه خداوند بر کفار نوشته یعنى واجب کرده بر ایشان از کیفر کردار در این کتابی است نامش سجین است. و لفظش از باب سجن که به معنى شد و سختى است. و چیزى که دلالت می کند بر اینکه عرب سجین را نمی شناخت آن قول خدا (و ما أدراک ما سجین) زجاج گوید: «یعنى این از آن چیزها نیست که تو و قومت دانسته باشى.»

زندان ابدی تبهکاران

زندان ابدى تبهکاران را که همیشه و با انواع عذاب در آن گرفتارند با تمثیل و تشبیه و مقایسه با سخت ترین زندانهاى دنیا نمی توان شناخت. آن زندان را صورت ثبت شده اعمال تبهکاران و ستمکاران مى سازد و با اصرار به تبهکارى و گناه دیوارهاى آن هر چه ضخیم تر و بلندتر و اعماق آن بیشتر می گردد و از در و دیوار و محیط آن دود و آتشى برمی خیزد که گیرانه و افروزنده اش انسان گناه پیشه و اعمال او می باشد و در آن نسیم رحمتى نمى وزد. آن زندان را جز از طریق وحى و اندیشه برتر نمی توان شناخت: «و ما أدراک ما سجین» محکومیت کفار و تبهکاران به سکونت و عقوبت در دوزخ حکم است ثابت و غیر قابل تبدل و تحول و به طور حتم به موقع اجراء گذارده خواهد شد: «کتاب مرقوم؛ نوشته اى رقم زده شده.»
بنابراین تفسیر آیه پیشین چنین مى شود: یعنى سجین کتابى نگاشته است، چنان که پروردگار ما سبحانه و تعالى گفت: «إنا أنزلناه فی لیلة القدر* و ما أدراک ما لیلة القدر* لیلة القدر خیر من ألف شهر؛ همانا ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم. و تو چه مى دانى شب قدر چیست. شب قدر از هزار ماه بهتر است.» (قدر/ 1- 3) و مرقوم به معنى آشکار و واضح است، بدان سبب که اصل معنى رقم درشت نوشتن است، و به قولى معنى آن مختوم یعنى مهر خورده است، و به قولى همچون رقم و آرایش در جامه است که فراموش و محو نمى شود، و همه این تفسیرها قائم بر این اساس است که سجین نام کتاب نگاشته شده و مسجل باشد، و مؤید آن است این که بعضى گفته اند که: اصل سجین سجیل است. اما در جز این فرض تفسیر آیه چنین خواهد بود: کتابى که در سجین است، کتابى مرقوم است و در خطهاى آن اشتباهى پیش نمى آید، زیرا که کتاب و نوشته اى واضح و آشکار است، و خدا دانا است.
شایسته است که گفتار خود را درباره سجین با حدیثى پایان بخشیم که عبرت و اندرزى در آن است و از امام صادق (ع) درباره معنى سجین و اعمال و اشخاصى که به آن توجه دارند روایت شده است که گفت: «عیسى بن مریم بر روستایى گذشت که مردم آن مرده بودند، و نیز پرندگان و چارپایان آن، پس گفت: آنان جز به خشم خدا نمرده اند، چه اگر جدا جدا از دنیا رفته بودند آنان را به خاک مى سپردند پس حواریون گفتند: اى روح خدا و کلمه خدا! از خدا بخواه که آنان را زنده کند تا ما را از آن آگاه کنند که چه اعمالى را مرتکب شده بودند تا ما از آن کارها پرهیز کنیم، پس عیسى از پروردگارش چنین خواست و به او ندا رسید که آنان را بخوان پس عیسى شب هنگام بر بالاى پشته اى از خاک قرار گرفت و گفت: اى مردم این دهکده! و از میان آنان کسى به او پاسخ داد: لبیک یا روح الله و کلمته، پس عیسى گفت: واى بر شما، اعمالتان چگونه بوده است؟ گفت: پرستش طاغوت، و دوستى دنیا، با ترسى اندک، و آرزویى دراز، و غفلت در لهو و لعب عیسى گفت: دوستى شما نسبت به دنیا چگونه بود؟ گفت: همچون دوستى کودک نسبت به مادرش که چون بر ما نزدیک مى شد خوشحال و شادمان مى شدیم، و چون به ما پشت مى کرد مى گریستیم و اندوهناک مى بودیم عیسى گفت: عبادت شما نسبت به طاغوت چگونه بود؟ گفت: فرمانبردارى از اهل معصیت و نافرمانان، گفت: عاقبت کار شما چگونه بود؟ گفت: شبى را در کمال عافیت به خواب رفتیم، و بامدادان خود را در هاویه یافتیم، گفت: هاویه چیست؟ گفت: سجین، گفت: سجین چیست؟ گفت: کوه هایى از آتش که در پیرامون ما تا روز قیامت فروزان است.»
این دو کلمه: کتاب مرقوم، تعریف و توصیف کوتاهى است، براى اهل نظر و اندیشمندان تا رابطه عمل و ثبات آن را با نهایت بروز آن دریابند و از دریچه این آیه و از دور به چگونگى سجین نظر کنند. سجین، کتاب است، چون صورت ثبت شده اعمالى است که در جهت محدود و اقشار طبیعت و هبوطگاه غرائز حیوانى، و در خلاف جهت تعالى انسان می باشد. مرقوم است، زیرا تا اعمال سخت و بارز و محکم نشود و از هر سو انسان را فرا نگیرد، با تحول و توبه راه گریز از آن باز است. همین که اعمال به صورت عادات سپس ملکات و خوى هاى بارز و ثابت درآمد و بندها و دیوارهاى آن محکم شد راه گریز از آن دشوار یا محال می شود و از هر سو و هر جهت دیدگاه بینش را مى پوشاند و روح آزاد و بلند پرواز آدمى را دربند می گیرد و منافذ ادراک را جز در مسیر سجین و به سوى جهنم مى بندد.
تبهکاران سرکش و ستم پیشه که با طوفان شهوات و خودخواهیشان بندهاى اخلاقى و وجدانى و قانونى را پاره می کنند و می کوشند تا از هر قید و بندى آزاد شوند چنان در همین جهان رفتار و خوهایشان مکتوب و مرقوم می گردد و به بندهاى عادات و در میان دیوارهاى گناه و سرکشى «سجین» خود گرفتار و زندانى می شوند که دیگر هیچ گونه خیر و صلاح خود و دیگران را نمى بینند و در آن نمى اندیشند و چنان گرفتار انعکاس اعمال و تضاد و کشمکش درونى و وحشت زدگى ناشى از آنها می گردند که از سایه خود مى هراسند و از لذات عقلى و بهره مندى از جمال هستى یکسره محروم می شوند و تنها راه آسایش و خوشى را در تحذیر احساس و اغفال عقل خود مى یابند و چنان از قلوب و عواطف خلق و رحمت خالق رانده میگردند که با همه به دشمنى برمى خیزند و با نظر بد و کینه توزى می نگرند، اینها در میان بوستان و محافظین خود محروم و زندانى می شوند و این زندان پیوسته تنگ تر و دشوارتر می گردد تا سراسر جهان و هستى براى چنین زندانى بندى به صورت زندانى و وحشت زا و پر از شکنجه می نماید.


منابع :

  1. بوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏26 صفحه 364

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 380

  3. سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد ‏3 صفحه 234 - 242

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 صفحه 244

  5. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏14 صفحه 35

  6. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 405

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/114616