اندیشه های مسیحایی در یهودیت

داوود الراعی و ادعای مسیحایی

با آنکه در آن روزگار تعالیم یهودیت از مشرق زمین رخت بر بسته و اسپانیای اسلامی را برای خود جای مناسبی یافته بود، باز هم جوامع یهودی مهمی در بغداد و موصل شکوفا شدند. یهودیان، به علت آزادی که خلفای فرمانروا به آنان عطا کرده بودند، بر اطراف خود تأثیر قابل ملاحظه ای گذاشتند. از آنجا که یهودیان بابل به اندازه برادران خود در اروپا فرهیخته و مهذب نبودند، یک مسیحای دروغین خیلی آسان تر می توانست اعتماد آنان را جلب کند و پیروان بسیاری بر خود گرد آورد. آمیختگی افسانه و حقیقت پیرامون داوود الراعی (در حدود 1160 میلادی) چنان عمیق است که به آسانی نمی توان در مورد انگیزه های او در ادعای مسیحایی اطمینان پیدا کرد.
داوود الراعی فردی خوبرو، بلند پرواز و همه فن حریف بود و از کتاب مقدس، تلمود و ادبیات عرب آگاهی داشت و میان یهودیان و اعراب از احترامی یکسان برخوردار بود. در آن روزگار، به علت حملات مکرر صلیبیان، آشوبی در سراسر آسیای صغیر در گرفته و دستگاه خلافت را ناتوان کرده بود؛ تا آنجا که یک افسر جزء، مانند صلاح الدین ایوبی توانست آن موقعیت ممتاز را به دست آورد. اوضاع یاد شده جوانان یهودی کردستان را تحت تأثیر اندیشه های وی بر انگیخت و او تصمیم گرفت از طرق سیاسی به اهداف خود برسد. پاسخ مثبت یهودیان بغداد و جاهای دیگر که به فرمان او مسلح شده بودند، وی را بیش از پیش به این کار راغب ساخت. رهبران جامعه یهود پس از آگاهی از خطری که آنان را تهدید می کرد، از الراعی خواستند عملیات فریبکارانه خود را متوقف کند. از سوی دیگر، حاکم عمادیه به پدر زن الراعی فرمان داد که در خواب کار او را یکسره نماید. سپس نوبت به آزار یهودیان رسید و خشم سلطان هنگامی فرو خفت که جامعه یهود یکصد تالان طلا به وی تقدیم کرد. بسیاری از یهودیان به محترم شمردن الراعی به عنوان مسیحا ادامه دادند و حتی به نام او سوگند می خوردند.

موسی بن میمون

تکامل فلسفه دینی یهود در قرون میانه با آثار موسی بن میمون (1204-1135 میلادی) به اوج خود رسید. این حکیم شهر قاهره که یک مرجع معتبر فقه یهود بود و به دلیل دانش ژرف و منش نیک از او تمجید می شد و تمام یهودیان در پراکندگی برای او بالاترین احترام را قائل بودند، شاید مناسب ترین فرد برای تدوین اعتقادات یهودی بود. دکتر شختر می نویسد: «در واقع، ابن میمون شکاف بزرگی را در الهیات یهود پر کرد که از مدتها پیش وجود آن احساس می شد. هنوز یک قرن نگذشته بود که محتویات سیزده مقاله او مورد استفاده سرایندگان کنیسه ها قرار گرفت. یهودیان تقریبا همه کشورها می توانند سرودی یا نیایشی را نشان دهند که بر اساس این مقالات تهیه شده است.»

ابن میمون و اعتقاد به مسیحا از اصول دین
آرمان مسیحایی که در دو اصل پایانی اعتقادنامه ابن میمون مندرج شده، بیش از هر یک از اصول اعتقادی او در تخیلات افراطی فرو رفته است. نظر ابن میمون در این باب به روشن ترین وجه در مقدمه ای مشتمل بر کلیات بحث در تفسیر وی بر رساله تلمودی سنهدرین یافت می شود. وی در بحث از مفاهیم رایج گوناگون درباره مزد اطاعت از فرمانهای خدا، به طبقه ای از مردم اشاره می کند که معتقد بودند خوشی مورد انتظار در عصر مسیحا خواهد آمد و در آن هنگام، انسانها مانند فرشتگان، جاوید، تنومند و بسیار پربار خواهند بود و زمین لباسهای دوخته، نانهای پخته و سایر چیزهای ناممکن را تولید خواهد کرد. طبقه دیگری از مردم به آرمان رستاخیز می اندیشند، روزی که در کنار خانواده و عزیزان خود از نعمتهای زمین برخوردار خواهند شد و هرگز روی مرگ را نخواهند دید. طبقه سومی از مردم نیز که بسیار پرشمارند، ترکیبی از این امیدها را در دلها دارند. آنان معتقدند که پس از آمدن مسیحا و زنده شدن مردگان به فردوس منتقل خواهند شد و در آنجا جاودانه خواهند خورد و خواهند نوشید و از تندرستی کامل برخوردار خواهند بود.

تأویل مبالغه های ربانیون در باب مسیحا
ابن میمون در ادامه بحث خود می گوید: عموم مردم برای بحث و کنکاش در مفهوم واقعی آرمان جهان دیگر نمی کوشند. آنان به چیزهای مادی و جسمانی می اندیشند و می پرسند: مردگان چگونه برخواهند خاست؟ برهنه یا پوشیده؟ پیچیده شده در کفنهای منقشی که در آن به خاک سپرده شده اند یا فقط ساتری بر اندامشان خواهد بود؟ پیرامون روزگار مسیحا نیز به اندیشه هایی از این قبیل می پردازند که آیا در آن روز فقیر و غنی، ضعیف و قوی وجود خواهد داشت یا نه؟ این کافی است که یک آموزگار توجه دانش آموزان را نخست به انجیر و عسل جلب کند و در مرحله بعد به چشم انداز ثروت و شهرت. هوشمندان بهتر به این موضوع واقفند.
بدین گونه، توصیفهای مادی سعادت آینده صرفا ابزارهایی برای یک هدف هستند که با در نظر گرفتن درک متوسط مردم طراحی شده اند؛ زیرا عموم مردم از فهم حقایق عالی معنویت ناتوانند؛ همان طور که یک کودک دبستانی نمی تواند ارزش ذاتی دانش را دریابد. عطیه انبیا و ربانیون به همان اندازه که فضیلت ها را گسترش می دهد، دارای ارزش فرهنگی است. از این رو، عشق و علاقه به دانش و ارج نهادن به بهای معنوی قوانین الهی باید انگیزه منحصر و نیرومند مردم باشد. آنگاه وی، پس از گذشت قرنهای بسیار، نخستین تصویر عقلانی را از عصر مسیحا ترسیم می کند. عصر مسیحا روزگاری است که بنی اسرائیل در آن حاکمیت خود را دوباره به دست خواهند آورد و تحت رهبری مسیحا به فلسطین باز خواهند گشت. مسیحا پادشاه بزرگی خواهد بود که نامش زبانزد امتها خواهد شد و شهرت وی بر شهرت سلیمان پیشی خواهد گرفت. تمام امتهایی که مسخر او شوند با وی در آرامش خواهند زیست و به او کرنش خواهند کرد. با این حال، در روند طبیعت هیچ تغییری رخ نخواهد داد. گرچه در آن دوران تحصیل معاش آسان تر خواهد بود، ولی مانند این زمان فقیر و غنی، ضعیف و قوی وجود خواهند داشت. تمام وعده های ربانیون پیرامون لباسهای دوخته و نانهای پخته ای که زمین تولید خواهد کرد، تعبیرهایی کاملا مجازی هستند که بر آسان شدن تحصیل معاش در حکومت مسیحا دلالت دارند.

برکات روحانی آینده
از دیدگاه ابن میمون بزرگترین نعمت آن روزگار این خواهد بود که انسان، فارغ از موانع جنگ و ستیز، خواهد توانست تمام وقت خود را وقف مطالعه حکمت و عمل به شریعت الهی کند. مسیحا خواهد مرد و پسر او به جایش خواهد نشست. جاودانگی وجود نخواهد داشت، ولی عمر مردم طولانی تر خواهند بود؛ زیرا گرفتاریها و جنگهایی که اکنون همگان را احاطه کرده، قوای ایشان را نخواهد کاهید. ما برای این به مسیحا امیدوار نیستیم که از کامیابی بزرگی برخوردار شویم، بر اسب نشینیم، شراب بنوشیم و از موسیقی شاد لذت ببریم؛ بلکه بدان علت انتظار او را می کشیم که تحت حکومت یک پادشاه عادل و در کنار همه نیکان خواهیم توانست بی ممانعت، خویشتن را به معنویات که آرمان همیشگی ماست، اختصاص دهیم.
ایمان به رستاخیز مردگان یک اصل اساسی در دین موسی است و منکر آن نمی تواند مدعی یهودیت باشد. تنها نیکان برخواهند خاست، ولی بدکاران که حتی در زمان حیات خود نیز مرده به شمار می روند از رستاخیز بهره ای نخواهند داشت. ابن میمون بحث پرمایه و مهم خود را با بر شمردن سیزده اصل اعتقادی که آنها را پایه های اساسی یهودیت می داند، تعقیب می کند. به نظر می رسد ابن میمون در سراسر نوشته های اخیر خود به مفهوم دوران مسیحا، به گونه ای که در جوانی در کتاب «السراج» آورده، تمسک می جوید.
وی در مجموعه فقهی خود به نام «میشنا تورا» می گوید: «لحظه ای تصور نکن که مسیحای پادشاه شگفتیها و معجزاتی انجام خواهد داد، پدیده های تازه ای در طبیعت به وجود خواهد آورد و رستاخیز مردگان به دست او خواهد بود...، بلکه جهان به نظم طبیعی خود ادامه خواهد داد.» ابن میمون می افزاید: «از نوشته های انبیا بر می آید که در آغاز عصر مسیحایی، پیش از جنگهای یأجوج و مأجوج (گوگ و ماگوگ)، پیامبری بر خواهد خاست تا بنی اسرائیل را برای آمدن مسیحا آماده کند و میان ملتها آرامش برقرار سازد. برخی معتقدند که الیاس ظاهر خواهد شد، ولی کسی نمی تواند طبیعت دقیق وضع آینده را پیشگویی کند و لازم نیست پیرامون جزئیات غیر اساسی آن در اندیشه های بیهوده غرق شویم.»
وی در جای دیگری از همان کتاب دوباره بر این نظر تأکید می کند که علم، حکمت و حقیقت از ویژگیهای آن دوران شکوهمند است و خود مسیحا از سلیمان حکیم تر و تقریبا به عظمت موسی خواهد بود. او کلمه خدا را به همه خواهد آموخت و تمام امتها به حکمت او گوش فرا خواهند داد. فرقی بین آن روزگار و زمان حاضر نخواهد بود، جز اینکه بنی اسرائیل دوباره بر فلسطین مسلط خواهند شد. ابن میمون، در نامه خود به یهودیان یمن که به سختی رنج می کشیدند و یک دلباخته پرشور با ادعای پیش آهنگی مسیحا آنان را گمراه کرده بود، کوشش برای محاسبه تاریخ آمدن مسیحا را که عمدا مخفی نگه داشته شده، خطرناک و گناه می داند. شگفت آور اینکه وی در همان نامه اشاره می کند که طبق پیشگویی سنتی خاندان او، پیش آهنگ مسیحا در سال 1216 میلادی ظاهر خواهد شد.

ابهام در باب رستاخیز

با آنکه دریافت ابن میمون از مسیحا و عصر مسیحایی چنین روشن و کامل است، سخنان او پیرامون رستاخیز چندان روشن نیست. البته وی به رستاخیز معتقد بود و آن را در اصول دین می گنجاند. او تا بدان جا پیش رفت که منکر رستاخیز را خارج از یهودیت می شمرد. با این وصف، هنگامی که یکی از معاصران وی (حسدای هلوی) از وی خواست که این عقیده را توضیح دهد، او از این کار طفره رفت و گفت این معجزه را تنها از راه ایمان و نه تعقل می توان بیان کرد. هنگامی که مخالفت با کتاب «دلالة الحائرین» وی در بغداد بیداد می کرد او لازم دانست موضع خود را درباره رستاخیز در رساله جداگانه ای توضیح دهد.
وی در این رساله به تکرار اظهار کرد که نظریه او در باب عدم جاودانگی نفس با اعتقاد به رستاخیز تضادی ندارد و رستاخیز، با آنکه با ادله عقلی قابل اثبات نیست، یک اصل اساسی یهودیت به شمار می رود. فیلسوفان یهودی متأخر که همگی نظریات خود را بر آثار ابن میمون بنا می کنند، خواه مؤید و خواه مخالف نظریات او باشند، درباره این عقیده قاطع تر هستند و می کوشند حتی اگر نتوانند آن را از نظر علمی ثابت کنند، دست کم نشان دهند که مخالف علم نیست. با این وصف، بیشتر این فیلسوفان از قرار دادن هر یک از این اعتقادات، یعنی رستاخیز مردگان و آمدن مسیحا، ضمن اصول اساسی یهودیت خودداری می کنند.

نظریه کرسکا و آلبو در باب رستاخیز

حسدای کرسکا (1410-1340 میلادی) می گوید: «رستاخیز، گرچه یک معجزه و بیرون از قلمرو استدلال عقلی است، در عین حال از امور طبیعی چندان فاصله ای ندارد.» او به شدت این تصور ابن میمون و برخی از پیروانش را رد می کند که می گفتند پس از رستاخیز، طبیعت به جریان خود ادامه خواهد داد، مردم بیمار خواهند شد و خواهند مرد، سعادت ابدی نیکان فقط در جهان آینده خواهد بود و در آنجا روح که از سرشت بشری رهایی یافته، خواهد توانست در حضور الهی کاملا به تأمل مشغول شود. او معتقد است که ما را یارای آن نیست این عقیده ربانیون را نادیده بگیریم که گفته اند مردگانی که زنده می شوند هرگز دوباره به خاک برنخواهند گشت. وی می افزاید: «ای کاش طرفداران این آرمان بزرگ تمام جزئیات این اعتقاد را به گونه ای می پذیرفتند که حکمای ما آن را ترسیم کرده اند!»
یوسف آلبو (1444-1380) که یکی از شاگردان حسدای کرسکا است، اعتقاد به رستاخیز را کار درستی می داند، ولی آن را یک اصل اساسی دین نمی شمارد و برای اثبات آن به زنده شدن پسر زن شونمی به دست الیسع (کتاب دوم پادشاهان) تمسک می جوید. وی چنین استدلال می کند درست همان طور که ما نمی توانیم علت قوه جاذبه آهنربا را اثبات کنیم، ولی در عین حال به علت تجربه باید آن را بپذیریم، باید به رستاخیز نیز معتقد باشیم؛ زیرا امکان آن با تجربه به اثبات رسیده است.
او همچنین استدلال سعدیا را تکرار می کند که رستاخیز پدیده ای بسیار ساده تر از خلقت جهان از عدم است. بدن که روزی جان داشته، برای تجدید حیات آماده تر است، درست همان طور که فتیله ای که قبلا افروخته شده، اکنون آسان تر آتش می گیرد. آلبو همچنین بابی طرفی کامل به بحث و بررسی نظریات گوناگون پیرامون مسائل زیر می پردازد حالات مردگان پس از رستاخیز، طبقاتی از مردم که در رستاخیز سهمی دارند و نظریات علمای الهی مکاتب مختلف را پیرامون زمان دقیق رستاخیز چه در آغاز دوران مسیحایی، و چه در زمانی دیرتر، یعنی در آغاز روز داوری. به عقیده آلبو، هر کس به ثواب و عقاب آینده معتقد باشد، بدون در نظر گرفتن نوع دریافت وی از آنها، یک استاد علوم یهودیت به شمار می رود.

عدم مقبولیت مفاهیم عقلانی نزد عموم
بدین گونه، اندیشه مسیحایی در نوشته های فیلسوفان یهودی قرون میانه شکل تازه ای بر خود گرفت. ایشان با حفظ خطوط کلی چهره مسیحا و زمان او به گونه ای که در تلمود ترسیم شده، تمام مفاهیم خیالی و مادی آن را حذف کردند و برای عقلانی کردن حوادث فوق طبیعی آن اندیشه کوشیدند. اگر کسی ادعا کند که نظریات ایشان در حد قابل ملاحظه ای میان توده انبوه مردم تأثیر گذاشت، سخن به گزاف گفته است. حتی دانشمندان آن زمان حاضر نبودند جزئیات مفهوم تلمودی مسیحا را نادیده بگیرند و بسیاری از آن جزئیات تا زمان ما محفوظ مانده است. همان گونه که بعدا خواهیم دید، در این زمان بود که نظریات غیرخالص و مادی تر دوران مسیحایی از منبعی کاملا متفاوت به نام قبالا ارائه شد.

تأثیر عملی گرایشهای عقلی
با این حال، گرایش عقلی موجود در این نوشته های فلسفی بدون شک در تعدیل مفاهیم خشک و خامی که در برخی از تفاسیر میدراشیم و آثار قبالایی متأخر یافت می شد، سهم زیادی داشت. این امر انعطاف پذیری شریعت یهود و قابلیت تفسیر آن را به گونه ای که با روح زمانه موافقت داشته باشد، اثبات می کند. هیچ یک از این فیلسوفان لحظه ای تصور نمی کرد که در تلاش برای توضیح دادن عناصر فوق طبیعی که در بافت اندیشه مسیحایی است، لحظه ای از تلمود یا سنت فاصله می گیرد یا حتی مسائل نظری آن را نادیده می انگارد.


منابع :

  1. جولیوس کرینستون- انتظار مسیحا در آیین یهود- ترجمه حسین توفیقى- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1377

  2. محمدمهدى کریمى ‏نیا- مقاله انتظار موعود در آیین یهود- فصلنامه معرفت- شماره 27

  3. راب ا کهن- گنجینه ای از تلمود- ترجمه امیرفریدون گرگانی- انتشارات زیبا

  4. محمد بهشتی- ادیان و مهدویت- مؤسسه مطبوعاتی حسینی- تهران بی تا

  5. جواد قاسمی قمی- مقاله ماشیـح؛ منجی یهود به روایت تلمود (نشانه ها و کارکردها)- مجله هفت اقلیم- پیش شماره 2

  6. جیمز هاکس- قاموس کتاب مقدس- کتابخانه طهوری- تهران 1349

  7. جلال الدین آشتیانی- تحقیقی در دین یهود

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/114648