جهنم عاقبت کافران

درباره ی حرف لام در کلمه ی لجهنم اختلاف است بعضى از مفسرین گفته اند لام به معناى عاقبت است و مفاد آیه آن است که پروردگار کثیرى از نوع جن و بسیارى از افراد بشر را آفرید و منتها سیر اختیارى و عاقبت آنان از رهگذر این جهان به سوى دوزخ خواهد بود. بعضى از مفسرین گفته اند لام در کلمه (لجهنم) به معناى غرض است یعنى غرض ضمنى از خلقت نوع جن و سلسله بشر آن است که بسیارى از جن و کثیرى از افراد بشر که طریقه مخالفت مى پیمایند آنها را از رهگذر جهان اختیار به سوى دوزخ سوق می دهیم در صورتى که بر حسب آیه ی «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» (ذاریات/ 56) غرض از خلقت نوع جن و سلسله بشر را معرفت پروردگار و سپاس از نعمت آفرینش و قرب به ساحت پروردگار معرفى نموده است. ولى نظر به این که در سلسله بشر نیروى اختیار نهاده و بر حسب استعداد وجودى و امکانات و حوادث سیرت افراد بشر مختلف است ناگریز مسیر ارادى و غرض و هدف آنان نیز در زندگى طبعا مختلف خواهد بود که هر فردى مسیر و هدف خاصى براى خود انتخاب می نماید ناگزیر گروه بسیارى از تمایلات خود پیروى می نمایند و بسیارى از حکم خرد استمداد جویند در این زمینه غرض اصلى از خلقت جن و سلسله بشر معرفت پروردگار و سپاس است ولى درباره خصوص گروهى که در مقام مخالفت و مبارزه با ساحت پروردگار برآیند و ناسپاسى نمایند بر حسب غرض ضمنى از خلقت آنان سوق از طریق اختیار به سوى شقاوت و دوزخ خواهد بود.
هم چنانکه سیره و روش خردمندان به همین منوال است مثلا چنانچه خیاط بخواهد از پارچه لباسى بدوزد باید مقدار زیادى از گوشه و کنار پارچه را قیچى کند تا بتواند آن را به هیئت لباس در آورد و هرچه حرفه و صنعت وى دقیقتر باشد زیاده از آن پارچه را باید به هدر دهد. هم چنین کشاورز بخواهد درختان را آبیارى کند ناگزیر بسیارى از علفهاى هرز را نیز آب می دهد تا بتواند غرض اصلى خود را انجام دهد پس بر حسب تحلیل هر صنعتگر و صاحب حرفه اى براى اجراى حرفه خود دو غرض در روان او خلجان دارد یکى غرض اصلى مانند دوختن لباس و دیگر اجراى غرض ضمنى که ناگزیر باید مقدارى از گوشه و کنار پارچه را تلف کند و بدین وسیله آن را به هیئت لباس و مناسب اندام در آورد.
هم چنین غرض اصلى ساحت قدس پروردگار از خلقت جن و سلسله بشر رهبرى آنان به سعادت و سپاسگزارى است که صحنه امکان مسطوره اى از صفات کامل خود باشد ولى اجراى این منظور در صحنه جهان با اینکه بر حسب حکمت در نهاد بشر و جن نیروى اختیار به ودیعت سپرده است که از صفر شروع به حرکت اختیارى و سیر ارادى نمایند و به سوى کمال و فضیلت روانه شوند و از طرفى پروردگار نیز به علم ازلى احاطه دارد که گروهى پیرو تمایلات و خودستائى شده طریقه مخالفت و تمرد مى پیمایند. پس غرض از خلقت آنان به طور ضمنى و بر حسب نظام طبع آن است که از طریق اختیار به سوى شقاوت روانه شوند با توجه به این که همه پدیده هاى پروردگار مصداق ظهور رحمت هستند زیرا جهان آفرینش و نظام عمومى آن مشتمل بر غایات و مقاصد بى شمارى است که پیوسته موجودات به آنها می رسد و لباس کمال در بر مى نماید و از خوان گسترده پروردگار هر یک به سهم خود از رحمت بهره مند می شوند.
از جمله رحمت و مقاصدى که براى عموم بشر از جمله مردم بیگانه و تبهکار نیز در نظر گرفته شده پیش از آنها نحو تحقق و ثبوتى خواهد داشت. زیرا غرض از وجود هر پدیده اى پیش از خودش تحقق و ثبوت باید داشته باشد پس خلقت این قسم از سلسله بشر که کثرت عددى را تشکیل می دهند نیز بر اساس غرض اصلى و سوق به کمال و به سعادت می باشد گرچه به اختیار تخلف نموده اند و آنچه غرض از خلقت بوده و تحقق و ثبوت داشته بر اساس رحمت و سوق به سعادت است.
جن موجود مجرد است و به طور تمثل و تنزل به محسوس از آتش آفریده شده و موجود مجرد از ماده اى گرفته نمی شود. محتمل است کنایه باشد از اینکه داراى حدت و حرارت و به صورت فعلیت است و در کمون آن استعداد کمالى نهفته نیست هم چنانکه بشر از خاک آفریده شده و در کمون او استعداد کمال زیاده بر تصور نهاده شده است و کثرت و افزایش نوع جن نیز از طریق تناسل و توالد و ازدواج نیست و در آیات کریمه تعبیر به رجال من الجن نموده محتمل است مراد نیروى ذکورت و کهانت یعنى تأثیر بعض از جن در خاطرات و افکار بشر باشد زیرا کثرت و افزایش افراد از طریق تناسل و توالد به نیروى ذکورت و انوثت و ازدواج صورت مى گیرد و اختصاص به حیوان و بشر دارد. در نوع جن نیز اقتضاء ایمان و کفر نهاده شده و داراى نیروى شعور و اراده بعضى صالح و برخى طالح هستند و مدت زندگى آنها با انقراض جهان است و یا مانند بشر محدود است.
از بعض آیات کریمه مانند آیه «و حق علیهم القول فی أمم قد خلت من قبلهم من الجن و الإنس إنهم کانوا خاسرین؛ آنان كسانى ‏اند كه گفتار [خدا] عليه ايشان همراه با امتهايى از جنيان و آدميان كه پيش از آنان روزگار به سر بردند به حقيقت پيوست بى ‏گمان آنان زيانكار بودند.» (احقاف/ 18) می توان استفاده نمود که حکم موت نیز در نوع جن به طور محدود جارى و فرمانروا است در این جهان تصرف و احاطه اى ندارند هم چنانکه بشر نیز قدرت و احاطه اى بر عالم وراء طبیعت ندارد. قدرت زیاده بر تصورى که عفریت از جن به پیشگاه سلیمان پیامبر (ع) اظهار نمود آن از شئون احاطه ملکوتى و استخدام و تسخیر سلیمان پیامبر (ع) است که به آن عفریت از جن افاضه نموده و به احضار تخت ملکه سباء واداشت که در ظرف چند ساعت آن را از کشور سبا (صنعا) به شهر اورشلیم پایتخت پادشاهى سلیمان (ع) بیاورد. با توجه به این نکته چنانچه عفریت از جن لیاقت و ظرفیت افاضه بیشترى می داشت در کمترین لحظه اى تخت ملکه سبا را به پیشگاه سلیمان (ع) حاضر مى نمود هم چنانکه آصف وزیر سلیمان «الذی عنده علم من الکتاب؛ كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود.» (نمل/ 40) استعداد آن را داشت و در کمترین لحظه اى دستور او را انجام داد. و همچنین بنا و ساختمان محراب و تمثال درختان و استخراج لؤلؤ و مرجان از قعر دریا که گروهى از جن درباریان سلیمان (ع) انجام می دادند نیز از مقوله موهبت سلیمان پیامبر (ع) و تسخیر او بوده است.
نیز بعض طبقات از جن نظر به این که نیروى پلید و تیره اند پیوسته در مقام استراق سمع (آگاهى بر اسرار به طور مرموز و دزدى) از فرشتگان برمى آیند به این که پاره اى از حوادث آینده و اسرار و جریان امور را از فرشتگان به دست آورند و از طریق الهام به افراد شریر و جنایتکار از بشر در مقام اخلال نظام عمومى برآیند ولى از نظر اینکه تیره اند و شایسته تابش اشعه ملکوتى نیستند از درک اسرار و حوادث آینده و جریان امور پیوسته بى بهره اند و هرگز نمى توانند پاره اى از دستورات و تدبیر و جریان امور را که فرشتگان مأموریت اجراى آنها را دارند بدست آورند و بفهمند و از طرف دیگر فرشتگان نیز پیوسته آنها را از استراق سمع و درک اسرار و غیب نظام جهان منع و طرد مى نمایند و آنها را می رانند بدین جهت هرگز سرى از غیب و یا پاره اى از حوادث جهان را نمى فهمند.
به عبارت دیگر از نظر محرومیت ذاتى و پلیدى که طبقات جن دارند هرگز از حمله وسائط تدبیر پروردگار و یا وسائل اجراى پاره اى از حوادث و نظام جهان نیستند و از تابش اشعه حقایق و استفاده پرتوى از عالم ملکوت بى بهره اند.

ادله ی عقلی و نقلی انسان را برای جهنم خلق نکرده است
آیات و اخبار و عقل و اجماع، مجموع ادله اربعه، قائم شده براى اینکه خداى تعالى براى کفر و جهنم خلق ننموده، بلکه براى ایمان و عبادت و بهشت خلق فرموده، و لذا واجب آمد تأویل آیه شریفه به نحو مذکور. اما آیات:
آیات بسیار از جمله در بیان عذاب کفار فرماید: «ذلک بما قدمت أیدیکم و أن الله لیس بظلام للعبید؛ اين [عقوبت] به خاطر كار و كردار پيشين شماست [وگرنه] خداوند هرگز نسبت به بندگان [خود] بيدادگر نيست.» (آل عمران/ 182) و قوله: «إن تکفروا فإن الله غنی عنکم و لا یرضى لعباده الکفر؛ اگر كفر ورزيد خدا از شما سخت بى ‏نياز است و براى بندگانش كفران را خوش نمى‏ دارد.» (زمر/ 7) و قوله: «الیوم تجزى کل نفس بما کسبت لا ظلم الیوم؛ امروز هر كسى به [موجب] آنچه انجام داده است كيفر مى‏ يابد امروز ستمى نيست.» (غافر/ 17) و قوله: «فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم؛ پس واى بر كسانى كه كافر شدند از مشاهده روزى دهشتناك.» (مریم/ 37) و قوله: «کیف تکفرون بالله؛ چگونه خدا را منكريد.» (بقره/ 28) و قوله: «یا أیها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم؛ اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده ‏اند آفريده است.» (بقره/ 21) و قوله: «و ماذا علیهم لو آمنوا بالله و الیوم الآخر؛ و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى‏ آوردند.» (نساء/ 39) و قوله: «و ما منع الناس أن یؤمنوا إذ جاءهم الهدى؛ و [چيزى] مردم را از ايمان آوردن باز نداشت آنگاه كه هدايت برايشان آمد.» (اسراء/ 94) و غیره.
تقریر استدلال آنکه اولا: تعذیب کفار را در آخرت نسبت به کسب اعمال و قبح افعال آنها داده و چنانچه خلقت آنها به کفر بود: اولا تعذیب ظلم، و ثانیا نسبت کفر افترا باشد، زیرا اعمال کفریه منشأش کفرى است که او در آنجا ایجاد نموده تعالى الله عن ذلک علوا کبیرا.
ثانیا: حق تعالى تبرى فرموده از کفار به غناى خود و به تصریح عدم رضا به کفر بندگان، پس مسلما خلق براى کفر و جهنم نخواهد فرمود.
ثالثا: اگر کافر را به حقیقت کفر خلق نموده باشد، هر آینه مذمت و توبیخ و تعذیب آنها در آخرت لغو و قبیح، و ذات احدیت از آن منزه مبرى باشد.
رابعا: امر به عبادت دال است بر آنکه مطلوب عبادت، و خلق براى آن فرموده، زیرا با ایجاد خلقى به هیئت کفر، منافى مطلوب، و امر به آن لغو و عبث، و از ذات حکیم على الاطلاق صدور آن محال باشد.
خامسا: تقریع و توبیخ کفره به عدم ایمان و استفهام از منع آن، مناقض اصل خلقت باشد، و وقوع و حسن تقریع و توبیخ دال است بر آنکه اصل خلقت براى ایمان بوده نه کفر و الا توبیخ معنى ندارد.

اما اخبار:
از جمله علامه مجلسى در جلد سوم بحار صفحه 6 روایت نموده: هشام بن حکم گوید: سؤال کرد زندیق حضرت صادق (ع) را خبر بده مرا چرا خداى عز و جل خلق نکرد تمام بندگانش را موحد و مطیع، و حال آنکه قادر بود؟ حضرت فرمود: اگر خلق مى کرد آنها را مطیعین، نبود براى آنها ثوابى، زیرا طاعت زمانى که نبوده باشد فعل آنها (بلکه به قهر الهى)، نباشند مستحق بهشت و جهنم ولکن ایشان را خلق، پس امر به طاعت و نهى از معصیت فرمود، و اتمام حجت نمود بر ایشان به ارسال رسل و قطع کرد عذر آنها را به انزال کتب تا مطیعین و عاصین به طاعت الهى مستحق گردند ثواب را، و به معصیت سبحانى مستوجب شوند عقاب را. سپس فرمود: پس عمل صالح و طالح از فعل بنده است، عمل صالح را بنده به جا آورد و حال آنکه خدا امر فرموده و عمل شر را بنده مرتکب شود و حال آنکه خداى تعالى نهى فرموده.
زندیق عرض کرد: آیا نیست فعل بنده به آلاتى که خدا قرار داده؟ حضرت فرمود: بلى، لکن به آلاتى که خیر به جا آورد، قادر است بشرى که نهى شده از آن. پس از جانب بنده است. سپس فرمود نهى ننموده خدا بنده را از چیزى مگر آنکه عالم بوده به علم ازلى که او طاقت و توانائى دارد ترک آن را، و امر به شى ء ننموده و حال آنکه بداند بنده استطاعت دارد فعلش را، زیرا نیست از صفت الهى جور و عبث و ظلم و تکلیف ما لا یطاق، پس کافر استطاعت ایمان دارد، و براى خدا بر کافر حجتى است به ترک ایمان. سپس فرمود حضرت خداى تعالى خلق نمود جمیع خلق را مسلمان و به فطرت اسلامى امر و نهى فرمود ایشان را.
کفر اسمى است که ملحق به فعل شود، وقتى که بنده به جا آورد کفر را، و خلق نفرموده بنده را در حین خلقت، کافر به تحقیق بنده کافر شد بعد از آنکه رسید او را احکامى که لازم شد او را حجت از جانب الهى، پس عرض حجت حق شد، و او انکار نمود، پس به انکارش حق را گردید کافر. زندیق گفت: ممکن است مقدر نماید بر بنده شر را و امر کند او را به خیر و استطاعت خیر نداشته و عذاب نماید او را؟ حضرت فرمود: سزاوار عدل و رأفت الهى نیست اینکه مقدر فرماید بر بنده شر را و اراده شر هم از او بنماید، بعد امر فرماید او را به خیر و حال آنکه مى داند استطاعت ندارد، و رها کردن آنچه را که قدرت ندارد بر ترک آن، بعد عذاب کند او را بر ترک فعلى که مى داند استطاعت ندارد به جا آوردن آن را.
اما اجماع: تمام علماى امامیه از صدر اسلام تا زمان ما اتفاق دارند بر اینکه: ذات احدیت الهى، خلق بندگان فرموده به جهت طاعت و ایمان، نه کفر و معصیت، و متعالى است از ایجاد بنده به حالت کفر، بلکه اراده ازلیه اولیه الهیه مقرر آمده که نفوس را کلا به فطرت اسلامى خلق فرماید.
اما عقل: عقل هم دال است بر این مطلب، زیرا با خلق بنده به حالت کفر و امر به ایمان و تعذیب او در آخرت به سبب کفر، هر آینه عقل صدور آن را ابا خواهد داشت از شخص عاقلى، چه برسد به ذات حکیم على الاطلاق جلت حکمته.


منابع :

  1. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد ‏6 صفحه 36

  2. سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏7 صفحه 138

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏3 صفحه 426

  4. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏4 صفحه 247

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/115120