شخصیت و اندیشه های الهیاتی آگوستین (خداشناسی)


خداشناسی آگوستین

درباره اندیشه های آگوستین درباره خداشناسی این امر را باید ذکر کرد که در نظر آگوستین خدا را نمی توان با این عقل محدود و جزئی شناخت. خدا تنها و تنها از طریق عقل و آن هم عقل اشراقی است که مورد شناخت قرار می گیرد. خداوند سرمدی، خیر محض، وجود مطلق و... است. در اینجا اوگوستین از این سنت نوافلاطونی که به خداوند هیچگونه لقبی را نمی داد دور می گردد و القاب و صفات مختلفی را به خداوند نسبت می دهد. از دیدگاه او مهمترین صفت خداوند وحدت می باشد. و این صفتی است که مشرکان را از مسیحیان متمایز می سازد. چرا که در تثلیث هر سه اقنوم یا شخص دارای وحدت جوهر هستند. زیرا اگر دارای وحدت جوهر نباشند پس دارای سه خدای متفاوت خواهیم بود و این امر مستلزم سه خدایی بودن و شرک در مسیحیت می گردد. تمام صفات خداوند عین ذات او هستند زیرا در غیر این صورت دوگانگی بین ذات و صفات پیش می آید و در نتیجه خداوند مرکب خواهد شد که برای خداوند این امر نقص محسوب می گردد.
خداوند جهان را بر اساس عقل خود ایجاد کرده است. و همچنین او تمام موجودات را در یک آن می شناسد تا عرض زمان بر او حمل نگردد. وی تنها خداوند را لایق این امر می داند که اورا essentia بنامد. افلاطون عالم مثل را همان عالم معقول و عالم وجود مطلق یا ousia میدانست. اوگوستین ترجمه ousia را به essentia پذیرفت و خداوند را وجود مطلق نامید. وی ازسردمداران فلسفه ذات گرا essentaialist در مقابل فلسفه های جوهر گرا یا substantaialist است. معمولا در تاریخ فلسفه کسانی که گرایش های ارسطویی را پذیرفته اند بیشتر جوهرگرا هستند. و کسانی که اندیشه های افلاطونی را پذیرفته اند بیشتر ذات گرا می باشند. وجود حقیقی وجودی است که هیچ گونه تغییری در آن رخ نمی دهد. چرا که هر تغییر مستلزم نوعی عدم می باشد. برای مثال هنگامی که شکوفه سیبی به یک سیب کامل تبدیل و تغییر می کند، پذیرفتن صورت سیب منوط است به عدم صورت شکوفه. پس وجود حقیقی در آن تغییری نمی باشد چرا که هر تغییر مستلزم نوعی عدم است. و چون خداوند وجود مطلق است نیز هیچ گونه تغییر و شدنی در آن ایجاد نمی گردد. این اصل را نیز اوگوستین وامدار افلاطون و پارمنیدس و افلاطونیان میانه می باشد.

تثلیث از نظر آگوستین

وی از نظریه پردازان بزرگ مسیحی در باب تثلیث می باشد. از دیدگاه او خدای واحد و حقیقی از سه شخص تحت عناوین: پدر، پسر و روح القدس تشکیل یافته است. و خداوند در حقیقت از این سه شخص تثلیث می باشد. اوگوستین مهمترین صفت خداوند را وحدت معرفی می کند. و بیان می کند که این امر است که مسیحیان را با مشرکان متمایز می کند. در واقع او این توجیه فلسفی را برای تثلیث بیان می کند که این سه شخص از نظر جوهر دارای وحدت می باشند تا ایجاد سه خدایی و شرک نشود. وی مقولات ارسطویی را درباره خداوند به سه بخش تقسیم می کند: مقولات مطلق، عرضی و حملی. سه مقوله جوهر، کم و کیف جزء مقولات مطلق می باشند. خداوند جوهر است و دو مقوله دیگر (کم و کیف) به صورت هم زمان بر او حمل می گردند. یعنی خداوند در عین اینکه جوهر است عظیم (کم) و خیر (کیف) نیز می باشد. و این دو مقوله چون بنا به جوهر بر خداوند حمل می شوند با آن یکی هستند و مطلق می باشند. همچنین این دو مقوله هم زمان بر سه شخص تثلیث و کل تثلیث به عنوان واحد حمل می گردند.
اصولا هنگامی که می گوییم خدا هست و می باشد، یعنی عظیم است خیر است و... و در واقع بین بودن و عظیم بودن و خیر بودن او هیچ تفاوتی نیست. یعنی صفات خدا عین ذات اوست تا دوگانگی و ترکیب بین ذات و صفات ایجاد نگردد. به عقیده اوگوستین رابطه بین سه شخص تثلیث بر اساس حمل اضافی است که صورت می گیرد. یعنی اگر یکی پدر است و یکی دیگر پسر این به واسطه روابطی است که بین این سه شخص در جریان می باشد. مثالی هم که در این زمینه می زند مثال برده و ارباب است. هنگامی که یکی برده و دیگری ارباب می باشد این در واقع به واسطه رابطه ای است که بین این دو شخص برقرار می باشد. و هنگامی که این رابطه از آنها گرفته شود دیگر این نسبت ارباب و بردگی نیز از بین می رود. یکی ارباب است به واسطه اینکه به دیگری حکم می کند، و دیگری برده است به واسطه اینکه باید فرمانپذیر باشد. در تثلیث نیز همیطور است یکی پدر است چون پسر از اوست و یکی پسر چون مولود پدر است. یکی نیز روح القدس چون از پدر و پسر است. هنگامی که رابطه ارباب و بردگی از آن دو شخص گرفته می شود نه چیزی به جوهر آنها اضافه و نه کم می شود. بلکه رابطه آنهاست که فسخ می گردد.
در تثلیث نیز همینطور می باشد. هیچ چیزی به واسطه این روابط بین سه شخص تثلیث نه به جوهر آنها اضافه می شود و نه از جوهر آنها کم می شود بلکه رابطه بین آنهاست که باعث ایجاد تثلیث می گردد. پس اوگوستین به این وسیله این امر را که این سه شخص باید دارای سه جوهر باشند را توجیه می کند. ولی در اینجا این سوال پیش می آید که در همان رابطه ارباب و برده نیز ما دارای دو جوهر و دو شخص متفاوت یکی ارباب و دیگری برده هستیم، و رابطه بین دو جوهر برقرار است، حال با توجه به این مطلب چطور می شود که در تثلیث بین این سه شخص رابطه اضافه برقرار است در حالی که این سه شخص دارای یک جوهر می باشند؟ همچنین اوگوستین چون روح انسان را نیز امری خدایی می داند، آن را نیز به طبعیت از تثلیث به سه بخش تقسیم می کند و در واقع تثلیث را درروح نیز جاری می کند و آن را به سه بخش نفس، عقل و حیات و یا فکر، شناخت و عشق تقسیم می کند. خلاصه کلام اینکه:
1- یونانیان بر حسب خداى واحد و پدر یگانه مى اندیشیدند. پدر، همان «خداى واحد» است، یعنى یگانه و تنها اصل الوهیت، که همچنین آن خداى واحد، آن الوهیت را به پسر («خدا از خدا و نور از نور») و سرانجام همچنین به روح القدس مى دهد. آنها مانند سه ستاره اند; یکى پس از دیگرى، هر کدام به دیگرى نور مى دهد، اما ما تنها یکى را مى بینیم.
2- اکنون آگوستین با یک طبیعت یا جوهر الاهى واحد، و یک ذات، جلال و عظمت الاهى واحد که در هر سه شخص مشترک است، آغاز مى کند. براى آگوستین نقطه آغاز و مبناى آموزه تثلیث، این طبیعت واحد الوهى است که از نظر او اصل و مبدأ وحدت پدر، پسر و روح القدس است; طبیعت واحدى که در آن، این سه، تنها به عنوان روابط ازلى از هم تفکیک مى یابند (این سه، مبناى حیات در خداوندند): پدر، خود را در پسر، و پسر خود را در پدر مى شناسد و از این رابطه، روح القدس به مثابه عشق و محبتى متشخص نشئت مى گیرد. بنابراین آگوستین به مبدأ دوگانه اى براى روح القدس معتقد است: الحاقیه بعدى و مشهور لاتینى بر اعتقادنامه نیقیه، یعنى «روح القدس از پدر و از پسر (filioque) نشئت مى گیرد»، که تا به امروز یونانیان آن را بى معنا دانسته، رد مى کنند. بدین ترتیب، عبارت هاى سه گانه اعتقادى و اساسا ساده عهد جدید درباره پدر، پسر و روح القدس، به طور فزاینده اى، به شکل تفکر تثلیثى عقلانى و به صورت «سه مساوى یک است» در آمد.
این امر بیشتر شبیه یک ریاضیات تثلیثى والاتر بود; اما به رغم تمام تلاش هایى که براى ایضاح مفهومى صورت گرفت، تقریبا راه حل هاى ماندگارى حاصل نشد. مى توان پرسید که آیا این تفکر یونانى- لاتینى که از اصل انجیلى خود کاملا فاصله مى گیرد و جسورانه مى کوشد تا راز خدا را در بلندى هاى سرگیجه آور جستجو نماید، شبیه ایکاروس، پسر دایدالوس، پدر حرفه ها و صنایع آتنى، نیست که با بال هاى ساخته شده از پر و موم مى خواست به خورشید برسد؟ به بیان کلى، آگوستین بر خلاف اوریگن، هیچ نظام جامعى ساخته و پرداخته نکرد، بلکه یک مفهوم واحد را مطرح ساخت و هنگامى که وى به عنوان اسقف با رویدادى مواجه شد که در آن زمان، نشان دهنده بحرانى براى امپراتورى و تغییرى در تاریخ جهان بود، هنوز کارش را در باب تثلیث تکمیل نکرده بود.

رابطه عقل و ایمان از دیدگاه آگوستین

در رابطه عقل و ایمان از دیدگاه اوگوستین باید دو جنبه را در نظر گرفت: منظور اوگوستین از عقل، عقلی اشراقی است که آن از ناحیه خداوند به انسان علوم حقیقی را اشراق کند. نظر اوگوستین در رابطه عقل و ایمان به دو شکل است که این دو نظر متفاوت در دو دوره متفاوت از عمر وی ابراز می گردد. که شرح آن به قرار زیر است:
نظر ابتدایی اوگوستین این بود که ابتدا انسان باید ایمان آورد و پس از آن که ایمان آورد عقل آن تحت مقوله ایمان قرار می گیرد و درنتیجه عقل وسیله ای می گردد در خدمت ایمان و آن هم برای درک بهتر کتاب مقدس. همچنین به اعتقاد او انسان بدون ایمان نیز به مراحلی ازعلم و حقیقت می رسد که این همان علوم طبیعی می باشد. چرا که ما می بینیم که فی المثل 4=2+2 که این امر در نزد تمام ریاضیدانان چه مسیحی و چه غیر مسیحی مشترک می باشد. و در نتیجه انسان بدون ایمان هم می تواند به کسب علوم و آن هم علوم طبیعی و ریاضی و... بپردازد ولی هیچگاه نمی تواند به حقیقت برسد مگر اینکه به مسیح ایمان بیاورد. این اولین نظر اوگوستین در رابطه عقل و ایمان تا حدودی نظری معتدل به شمار می آید.
ولی نظر دیگر اوگوستین که در اواخر عمر وی مطرح می شود از حالت اعتدال خارج می گردد و به نوعی حالت جزم گرایی سوق پیدا می کند. در نظر دوم اوگوستین درباره رابطه عقل و ایمان وی معتقد است که علم بدون ایمان رو به سوی انحراف دارد. و باعث گمراهی انسان ها می گردد، پس انسان باید ابتدا ایمان بیاورد و در پرتو این ایمان است که می تواند از عقل استفاده کند چرا که در غیر این صورت به گمراهی کشیده می شود. عقل پس از ایمان آوردن می تواند در سایه سار عقل الهی به حقیقت مطلق دست پیدا کند. از دو دیدگاه بالا دیدگاه دومی دیدگاه غالب بر اوگوستین درباره عقل و ایمان است.

تهدید بزرگ براى امپراتورى

اخبار رعب آور بى سابقه اى سراسر امپراتورى را فراگرفت. در 28 آگوست 410 م، رم که «جاودانه» مى شود (و حتى مسیحیان آن را «رم جاوید» مى نامیدند) به دستور آلاریک شاه، رهبر ارتش گوت هاى غربى، که براى سرزمین آبا و اجدادى مى جنگید، مورد تهاجم قرار گرفت و براى مدتى غارت و چپاول شد. پناهندگانى که به آفریقاى شمالى آمده بودند، فجایع وحشتناکى نقل کرده اند: افراد زیادى سوزانده شدند; زنان مورد تجاوز قرار گرفتند; سناتورها به قتل رسیدند; ثروتمندان مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند; خانواده ها قلع و قمع شدند، خانه ها ویران شدند; اشیاى قیمتى به وسیله وحشیان به غارت رفت; حکومت قدیمى و مرکز اجرایى جهان غرب به ویرانه اى تبدیل شد.... بلاتکلیفى و ناامیدى حاصل از قبول شکست، گسترش یافته بود: اگر رم، آن پایتخت باستانى، مى تواند سقوط کند، پس چه چیزى در امان مى ماند؟ اوضاع و احوال چگونه مى توانست به چنین انحطاطى در افتد؟ این فاجعه پاسخ هاى مختلف فراوانى داشت:

1. پاسخ روم قدیم مشرک
یعنى اشراف زاده هاى مشرک و تحصیل کرده (همراه با دهقانان، یعنى آخرین مشرکان) که به کارتاژ فرار کردند، روشن بود: این امر تلافى خدایان روم بود. مسیحیان مسئول سقوط دولت روم بودند. آنان اندیشه سیاسى و دینى امپراتورى روم را تهى و بى اثر ساختند و کیش امپراتورى را رد کردند و بدین سان اقتدار دولت، قانون و ارتش را از میان بردند. آنان خدایان را بیرون راندند و به جاى آنها پرستش خداى مسیحى را برگزیدند و حکومت را تحت الحمایه پطرس و پولس و آن همه شهید قرار دادند. اما اینها آشکارا در برابر قتل، غارت، تجاوز، دزدى و چپاول هیچ محافظتى نکردند.

2. پاسخ روم جدید مسیحى
پاسخ روم جدید مسیحى این بود که این مصیبت، کیفر خدا بود. به نظر بیزانسى ها، روم قدیم مسیحا و پسر خدا را توسط حاکم خود در اورشلیم به صلیب کشید و تا قرن ها پیروانش را آماج شکنجه هاى خونین قرار داد و حتى وقتى مسیحى شد، باز تا پایان، نسبت به شرک و بت پرستى در سراسر قلمرو خود با تسامح برخورد مى کرد. این روم دوم و جدید، یعنى بیزانس مسیحى، که مدت ها پیش جایگزین روم قدیم شده بود، اینک به سبب سیاستى غلط و باورى نادرست، در نهایت، سزاوار چنین عقوبت سختى بود.

3. پاسخ آگوستین:
وى به عنوان چهره اى آفریقایى و لاتینى، وجود و اسطوره روم دوم را نادیده گرفت و لذا در مجموع، هیچوقت به این امپراتورى مسیحى توجهى جدى معطوف نداشت. او در آخرین اثر بزرگ خود، به نام در باب «شهر خدا» پاسخ بسیار دقیقى ارائه کرد (نباید فراموش کرد که اینجا اصطلاح «شهر» در اصل، معادل «دولت» در عصر جدید است و این اصطلاح جدید در آن زمان وجود نداشت). چرا که وقتى نامه هاى سرگشاده و خطابه هاى او، تأثیر چندانى حتى در فضاى کارتاژ نداشت، مارکلوس، دوست آگوستین که در کارتاژ وکیل و محضردار بود، از وى خواست که اثر جدى ترى به خاطر آن همه نقد کفرآمیز و آن همه عجز و ناتوانى موجود در میان مسیحیان ارائه کند. آگوستین این دعوت را اجابت کرد و اکنون با دقت تمام، اثر بزرگ جدیدى را که در چند مرحله منتشر شد، طراحى کرد: بیست و دو کتاب شهر خدا، که وى بخش زیادى از دو دهه آخر عمر خود را (413ـ7/426) صرف آن کرد.
او بیشتر نوشته هاى ضد پلاگیوسى خود را در این دوره نوشت. ده کتاب نخست، که با شتاب نوشته شده، به آراى مدافعه گرانه و جدلى اختصاص دارد. مشرکان واقعا باید درمى یافتند که خدایان روم قدیم همواره نمى توانستند قحطى، بیمارى هاى واگیر و جنگ ها را از روم دفع کنند. در این مورد مى توان جنگ هاى کارتاژى یا جنگ هاى داخلى روم را مثال زد. مى توان رفتار آلمانى هاى مسیحى را، در مقایسه با رفتار خشن رومیان مشرک، ملایم تلقى کرد. در واقع، مى توان کل تاریخ روم را از آغاز، رشته اى طولانى از اعمال و حوادثى خشونت آمیز دانست که با برادرکشى رموس به وسیله رمولوس آغاز شد، و چون هیچ شرافت و عدالتى در آن رشته طولانى حوادث وجود ندارد به هیچ وجه با آرمان دولت، آن گونه که سیسرو در جمهورى توصیف مى کند، همخوانى ندارد. هدف دولت صیانت از صلح در نظامى است که مبتنى بر عدالت است. بدون تردید، آنچه آگوستین در اینجا عرضه مى کند اسطوره زدایى جسورانه و بى سابقه اى از تاریخ روم است که در تأیید آن سخنان فراوانى از نویسندگان رومى نقل شده است.

آگوستین و اسطوره زدایى از خدایان کهن

اما نکته دیگرى هست و آن اینکه آگوستین، در همان حال، به اسطوره زدایى از خدایان کهن نیز مى پردازد، که خلاصه همه آراى مدافعه گرانه قبلى است. نه مسیحیان را مى توان موجب سقوط روم دانست و نه خدایان را علت سربلندى آن قلمداد کرد. فضیلت هاى رومیان باستان، با همه دو وجهى بودنشان، سبب سقوط یا سربلندى آنها بوده است. خدایان نه تنها ضعیفند، بلکه اساسا وجود ندارند. توانایى هاى آنها به دلخواه و به نحو متناقضى تقسیم مى شوند. به بیان دیگر، آگوستین به واسطه تمایزى که وارو میان دین شاعرانه، دین سیاسى و دین طبیعى قائل مى شود، چنان تخریب انتقادى فراگیرى نسبت به اعتقاد یونانى- رومى به خدایان به عمل آورد که این کار او هر نوع دفاع دیگرى را در آینده بى وجه ساخت.
اما آگوستین همچنین به مسیحیانى توجه کرد که در تبلیغ خود علیه کفار، اغلب به طور ناشایستى از خداى مسیحى دفاع مى کردند. خدایى که مسیحیان به آن باور دارند، هیچ جا وعده نداده که از دارایى و سعادت مردم در این جهان حفاظت مى کند تا انسان ها را از هر بدبختى و مصیبت خارجى در امان دارد. کسى که معتقد است واقعا اعتقادى به خدا ندارد، معناى زندگیش را نیز نمى فهمد. این معنا را تنها کسى در مى یابد که در محضر خداوند خاضع است. این افراد در مسیر زندگى خود ممکن است نتوانند همواره رنج را از خود دور کنند، اما مى توانند آن را تحمل نمایند. اولا عاقبت کار، رهایى از همه رنج ها و تحقق صلح ابدى خواهد بود. ثانیا رنج تا همین حد مى تواند مایه تزکیه انسان باشد و لذا او را در طریق طلب خدا، نه تنها به خاطر امور و امتیازات دنیوى، بلکه به خاطر خود خداوند، یارى دهد. بدون شک آگوستین در جریان کار خود، در پى ارائه نوعى نظریه عام عدل الاهى، به منظور توجیه و مبرا دانستن خدا در مواجهه با همه ابتلائات لاینحل این زندگى نبود، بلکه همه آن کوشش ها با هدف تقویت اعتماد و ایمان مطلق به خداوند انجام مى گرفت.


منابع :

  1. دیدید لاسکم- تفکر در قرون وسطی- ترجمه محمدسعید خیامی کاشانی- تهران- 1382

  2. محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382

  3. علی ایران نژاد- مقاله مفهوم شر در اندیشه آگوستین- سایت باشگاه اندیشه

  4. جوان .ا. گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- موسسه فرهنگی طه

  5. هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

  6. تونی لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- تهران- نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول- 1380 ش

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/115417