اوصاف قیامت؛ مصیر

مصیر
روزی که انسان ها بهشتی یا جهنمی می شوند: «و قالوا سمعنا و أطعنا غفرانک ربنا و إلیک المصیر؛ و گفتند: شنیدیم و گردن نهادیم. پروردگارا آمرزش تو را خواستاریم و فرجام به سوی توست» (بقره/ 285). یعنى بازگشت ما به پاداش تو است و بازگشت به پاداش الهى را بازگشت به خدا قرار داده است مانند سخن ابراهیم که قرآن نقل مى کند: «إنی ذاهب إلى ربی سیهدین؛ من به سوى پروردگارم روانم، زودا که هدایتم کند» (صافات/ 99)، که معنایش این است من به سوى جزا و پاداش و یا امر پروردگارم رهسپارم و او مرا هدایت خواهد فرمود و این جمله، بیان رکن دیگر ایمان است یعنى عقیده به این که بازگشت به سوى آفریدگار و اقرار و اعتراف به قیامت و زنده شدن مى باشد.

از نظر اینکه در جهان رستاخیز طبیعت فرمانروا نیست یعنى قدرت و مشیت پروردگار از پس پرده تاثیر علل و اسباب و جریان طبع خودنمائى ندارد، مانند نظام این جهان که همواره مشیت و خواسته پروردگار از طریق تاثیر علل و اسباب صورت می گیرد و به عرصه ظهور مى رسد بدین جهت رجوع موجودات عموما و افراد بشر و انسانها خصوصا به سوى آفریدگار (یعنى فناء و ظهور ظلى آنها نسبت به آفریدگار) تنها در جهان دیگر به عرصه ظهور درخواهد آمد. ناگفته نماند: صیرورت، رجوعى است توأم با تحول و تدریج مانند تحول نطفه به جنین و انسان، آدمى در راه بازگشت به خدا در اثر اعمال نیک و بد از حالى به حالى منتقل شده یا بهشتى مى گردد و یا جهنمى و همه به سوى خدا برمى گردند: «کل إلینا راجعون؛ همه به سوی ما باز میگردند» (انبیاء/ 93)، مردم کوته نظر از این حقیقت غافلند که همه شئون زندگى و هدایت و رهبرى بشر بسوى سعادت و انسانیت از شئون تدبیر و صفت ربوبیت پروردگار است و همچنین بشر هر مرام و مقصدى که براى سپاس نعمت برگزیند و یا از دین اسلام و از برنامه اعتقادى و عملى آن پیروى نماید بسوى آفریدگار باز خواهند گشت و عقاید قلبى و اعمال جوارحى آنان صورت و سیرت آنان بوده ظهور خواهد نمود.

قوام انسان به مسئولیت اوست، از نظر اینکه به نیروى خرد و اختیار آراسته و به وسیله افعال اختیارى همواره در حرکت و سیر است، و زندگى او همیشگى و به سوى پروردگار رهسپار است. و همواره تحت تدبیر او بوده و از خود استقلال ندارد و درباره اراده و رفتار خود مسئولیت دارد، و به آنچه که پروردگار از نظر تدبیر و رهبرى او به سعادت از او خواسته باید اطاعت کند. و به حکم خرد این دلیل آشکاری ست که بپیشگاه آفریدگار حضور خواهد یافت: «إلى الله مرجعکم جمیعا؛ بازگشت همه شما به سوی خداست» (مائده/ 150). «إنا لله و إنا إلیه راجعون؛ ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم» (بقره/ 156)، غرض از خلقت جهان هستى از کرات بى شمار آسمان و زمین پهناور و انواع موجودات در آن از جمادات و نباتات و حیوانات همانا آسایش زندگى بشر است و همه طبقات موجودات هر لحظه که به آنها وجود افاضه می شود سیرت آن سوق آنها بسوى کمال است که منظور از خلقت آنها است.

تحویل و تحول و حرکت که در سرتاسر ذرات ریز و کلان موجودات جهان فرمانروا است به منظور سوق بسوى کمال و رجوع به سوى آفریدگار و ابدیت آن است و غرض اصلى از این نظام پهناور و یکنواخت جهان زندگى بشر است که با دو نیروى تفکر و تعقل و دیگر نیروى اراده و اختیار به سوى هدفى که خود برگزیند از طریق سعادت و یا شقاوت رهسپار گردد و در اثر به کار بردن نیروى تفکر و اندیشه و دیگر نیروى اراده و عمل جوهر وجودى خود را کسب کند و بیابد و به کمالى که خود برگزیده از سعادت و یا شقاوت مجهز گشته و براى زندگى ابدى خود را آماده خواهد نمود. از نظر اینکه اساس هر حرکت و فعل اختیارى کسب جوهر ذات و حد وجودى و روانى و حد مسئولیت خود می باشد و لازم نظام عمل اختیارى مسئولیت در پیشگاه آفریدگار است به این که در جهان دیگر بنام عالم جزاء و ظهور مسئولیت همه اعمال قلبى و جوارحى بشر مورد بررسى قرار خواهد گرفت.

رجوع به سوى آفریدگار هر موجود امکانى در اثر تابش نور هستى و افاضه وجود به سوى آفریدگار سوق داده و به ساحت کبریائى او براى ابدیت متوجه خواهد بود هم چنین موجودات جهان هر لحظه در اثر تحویل و تحول به سوى آفریدگار بازمی گردند ولى رجوع آنها به طور تبعى است و غرض اصلى از رجوع همانا سلسله بشر است به لحاظ اینکه مسطوره اى از صفات جمال و جلال کبریائى و نمونه اى از نظام شریف ربوبى خواهند بود. هم چنین گسترش صحنه قیامت و خلقت بهشت و دوزخ بطور طبعى و زمینه براى رجوع بشر بسوى جهان ابد است و غرض اصلى بررسى به اعمال قلبى و جوارحى بشر و اجراى پاداش و سکونت آنها است.

آیا منکرین قیامت و شیفتگان دنیا تصور می کنند که به بازى و باطل آفریده شده اند و هدف و حکمتى در آفرینش آنها نیست !؟: «أ فحسبتم أنما خلقناکم عبثا و أنکم إلینا لا ترجعون؛ آیا گمان بردید که شما را بیهوده خلق کردیم و به سوی ما باز نمی‌ گردید» (مؤمنون/ 115). انسان نباید گمان کند که آفریده شده تا هر کارى که می خواهد بکند و در برابر کردارش مؤاخذه نشود. البته چنین آفرینشى بیهوده است. زیرا کسى که کارى کند که نه خود نفع برد نه دیگرى، کار بیهوده کرده است... بدیهى است که خداوند بى نیاز است و از خلقت انسان نفعى نمى برد. بنابراین باید فائده خلقت به خود انسان برسد. یعنى انسان عبادت کند و پاداش بگیرد. نتیجه این است که در روز قیامت باید میان گنهکار و عاصى فرق گذاشته شود: «و أنکم إلینا لا ترجعون» آیا گمان می کنید که به حکم ما برگردانده نمی شوید و به جایى که جز ما حکومت ندارد آورده نمی شوید؟

«أفمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله و مأویه جهنم و بئس المصیر؛ آیا کسی که خشنودی خدا را پیروی می کند، چون کسی است که به خشمی از خدا دچار گردیده و جایگاهش جهنم است؟! وچه بد بازگشت گاهی است» (آل عمران/ 162). البته بین «مصیر» و «مرجع» فرق وجود دارد و آن این است که «مصیر» منتهى الیه هر چیزى است به شرط این که در آن چیز تغییرى حاصل شود، ولى «مرجع» منتهى الیه هر چیز است به طور مطلق. و چون آنچه که به رضوان (خشنودى) خدا محقق مى شود على (ع) است پس آنچه که به سخط (خشم) خدا محقق مى شود، مخالفت با على (ع) است. لذا صحیح است که تابع رضوان خدا را تابع على (ع) بدانیم، و کسى که با غضب خدا به سویش برمى گردد، پیرو مخالفان على (ع) بدانیم. یکی دیگر از فرقهای مصیر و مرجع آن است که در مصیر واجب است که مخالف حالت اولى باشد به خلاف مرجع.

آیا آنکه پی جو و پیرو رضوان خداست مانند کسی است که دچار هواها و خودپرستى و احساسات خودخواهانه و گرفتار خشمى از جانب خدا باشد، تا بخواهد دیگران را بفریبد و به بند خود کشد؟ اتباع رضوان الله، همین است که هر ناتوان را توان بخشد، هر افتاده اى را به پا دارد و هر ستمزده اى را برهاند و هر ستمگر را از میان بردارد و هر ناقص را کامل کند و هر افسرده اى را شادى و هر فرسوده اى را نشاط و هر استعدادى را رویش و هر غافلى را آگاهى و هر نادانى را دانایى و هر انحرافى را استقامت دهد و هر کینه اى را به مهر و هر رمیده اى را به انس باز گرداند و هر گمراهى را هدایت کند و هر مانعى را از سر راه تکامل بردارد. اینها پیروى از رضایت شمولى و عمومى خدا (رضوان) و تجلیگاه صفات و اسماء علیاى الوهیت و ربوبیت است که کانون جوشان آن پیمبران بودند. آیا اینان را مى توان سنجید با آنان که اندیشه و دید و کارشان در خلاف این جهت و راه بندان راه خدا و به بندکشان بندگان خدا و بازجویان خشم خدایند. این افراد جایگاه و مرکز ثقلشان سقوطگاه جهنم است که به سوى آن تحول مى یابند و بر مى گردند: «و مأواه جهنم و بئس المصیر».

تذکر الف: انسان، سالک به سوی خداست. نه تنها سیر دارد، بلکه صیرورت و شدن هم دارد که آن مصیر و شدن مهم ترین سرنوشت او را رقم می زند.
ب: اگر پرهیزکار بود صیرورت او به بهشت است و اگر تبهکار بود مصیر او دوزخ.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 19 صفحه 76 و ج‏ 20 صفحه 181 و 318

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 26 صفحه 113 و ج ‏22 صفحه 258 و ج‏ 19 صفحه 554

  3. جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 4 صفحه 334 و 350 و ج 4 صفحه 388

  4. شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البیان- ج‏ 3 صفحه 216 و ج‏ 17 صفحه 90

  5. فتح الله شریف کاشانی- تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- ج‏ 2 صفحه 370

  6. علی اکبر قرشی- تفسیر أحسن الحدیث- ج‏ 1 صفحه 543

  7. سلطان علی شاه و سلطان محمدبن حیدر- ترجمه بیان السعاده- ج‏ 3 صفحه 441

  8. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 17 صفحه 70

  9. محمدابراهیم بروجردی- تفسیر جامع- ج‏ 6 صفحه 99

  10. سید محمود طالقانی- پرتوى از قرآن- ج‏ 5 صفحه 405

  11. محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج‏ 2 صفحه 390 و ج‏ 5 صفحه 168 و ج ‏11 صفحه 318

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/115622