اوصاف قیامت؛ ممنوعیت سخن

از جمله آثار روز قیامت آن است که کفار از نظر اینکه در دنیا و نظام اختیار به تکذیب و انکار دعوت رسول (ص) پیوسته اصرار مى ورزیدند و سخنان ناسزا به رسول (ص) که در مقام دعوت مردم بود گفته و حریم اسلام و رسول (ص) را هتک مى نمودند و به آن فخر می ورزیدند سیرت آن در عالم قیامت آن است که نمی توانند سخن بگویند و به خواست خود هرگونه از خود دفاع نمایند و هم چنین به آنان اجازه داده نمى شود که در مقام عذرخواهى برآیند زیرا با جحود و تکذیب صریح موردى براى عذرخواهى از انکار و عناد نمى ماند: «هذا یوم لا ینطقون؛ امروز، روزى است که سخن نمى گویند» (مرسلات/ 35).
آرى خداوند در آن روز بر دهان مجرمان و گناهکاران مهر سکوت مى زند همانگونه که در آیه 65 سوره یس آمده است: «الیوم نختم على أفواههم و تکلمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون؛ امروز بر دهان هاشان مهر مى نهیم و دست هایشان با ما سخن مى گوید و پاهایشان بدانچه فراهم مى کردند گواهى مى دهد». و باز همانگونه که در ذیل همین آیه آمده است دست و پاى آنها به سخن درمى آیند و حتى طبق آیات دیگر قرآن پوستهاى آنان زبان باز مى کنند و همه گفتنیها را مى گویند. سپس مى افزاید: «و لا یؤذن لهم فیعتذرون؛ و به آنها اجازه داده نمى شود که عذرخواهى کنند» (مرسلات/ 36)؛ نه اجازه سخن گفتن دارند، و نه عذرخواهى و دفاع از خویشتن، چرا که همه حقایق در آنجا روشن است، و چیزى براى گفتن ندارند، آرى این زبان پشت هم انداز که در دنیا از آزادى خود سوء استفاده کرده، به تکذیب انبیاء، و استهزاء اولیاء، و باطل کردن حق، و حق جلوه دادن باطل، مى پرداخت در آنجا باید به کیفر آن اعمال قفل شود، و از کار بیفتد، که این خود عذاب و شکنجه دردناکى است که در چنان صحنه اى انسان قدرت بر دفاع از خویش، و یا عذرخواهى نداشته باشد.

مواردی که سخن می گویند
اشکال: در بسیارى از آیات داریم که اینها تکلم می کنند مثل: «ثم إنکم یوم القیامة عند ربکم تختصمون؛ سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مجادله خواهید کرد» (زمر/ 32)، و «قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا و کنا قوما ضالین* ربنا أخرجنا منها فإن عدنا فإنا ظالمون؛ مى گویند: پروردگارا! بدبختى مان بر ما چیره شد و ما مردمى گمراه بودیم* پروردگارا! ما را از این آتش بیرون آر، پس اگر [به خلاف] برگشتیم، در آن صورت ستمگر خواهیم بود» (مؤمنون/ 106-107)، و بسیارى دیگر در مخاصمه ضعفاء با اکابر و با شیطان و با خزنه جهنم و مکالمه با اهل بهشت و غیر اینها؟
جواب: این بخاطر آن است که در قیامت مواقف زیادى است، در بعضى از مواقف زبان از کار مى افتد و نوبت به گواهى اعضاء مى رسد، و در بعضى دیگر زبان گشوده مى شود، و مطالبى را بازگو مى کند که نشانه حسرت و اندوه شدید و سرگردانى و بدبختى آنها است. و منافات ندارد که در پاره اى از مقامات سخن بگویند و یا اظهار خصومت و دشمنى با کفار دیگر بنمایند و یا در مواقف دیگر لگام آتشین بر دهان آنان نهاده شود.
در مواردى که تکلم آنها به ضرر آنها تمام می شود تکلم می کنند مثل اینکه در جواب آنها خداوند بفرماید: «اخسؤا فیها و لا تکلمون؛ خدا گوید: دور شوید در آن، و با من سخن نگویید» (مؤمنون/ 108)، یا خزنه جهنم بگویند: «إنکم ماکثون؛ شما ماندگارید» (زخرف/ 77)، یا اهل بهشت بگویند: «إن الله حرمهما على الکافرین؛ خدا آنها را بر کافران حرام کرده است» (اعراف/ 50)، یا مؤمنون بگویند: «قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا؛ گفته شود: به پشت سرتان [دنیا] بازگردید و از آن جا نورى بطلبید» (حدید/ 13)، یا شیطان بگوید: «فلا تلومونی و لوموا أنفسکم؛ پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید» (ابراهیم/ 13)، یا زبان اقرار کند به آنچه گفته است و امثال اینها تکلم می کنند، و مواردى که سکوت آنها یک نوع عذاب است قدرت بر تکلم ندارند. همانطور که می توان از آیات قرآن برداشت نمود، از وقایعه روز حساب ایشان سلب شدن آن آزادى از ایشان است که مدت درازى آن را بد مى فهمیدند و در دنیا به کار مى بردند و بر اثر این بلیه نمى توانند سخن بگویند، و اجازه سخن گفتن از جانب خداوند متعال به ایشان داده نمى شود، و شاید این جزاى مطلق العنان بودن انسان براى پیروى از هوا و هوسها و شهوات و ملتزم نبودن به حدود و شرایع الاهى بوده باشد.

ممنوعیت سخن از نظر احادیث
در احادیث است که: دهان اهل دوزخ را با لگامهایى آتشین بسته اند، و زبانهایى که آن را در جنگ با رسالت خدا و حزب او به کار مى بردند محبوس و از حرکت بازمانده است، بلکه توانایى آن را ندارند که در مقابل حجتهاى بالغه الهى مجالى براى دفاع از خود یا قدرتى براى سخن گفتن داشته باشند. نفس نکوهشگر و ملامتگر (لوامه) ضمیر شخص دروغگوى منحرف را سرزنش مى کند، و عقل وى او را هدایت مى کند که از سرنوشت گذشتگان عبرت بگیرد، ولى نفس اماره به بدکارى او را به آن تشویق مى کند که پیرو شهوتهایش باشد و بر مرکب غرور و انکار سوار شود، و در این جا شیطان یک راه حل متوسطى به او پیشنهاد مى کند و آن آراستن و زینت دادن بدیها است، و به همین سبب در صدد تأویل کردن آیات قرآن برمى آید، و براى دعوت کنندگان به آن عذر و بهانه مى آورد، و کارها و اندیشه هاى خود را براى اندرزدهندگان خوب جلوه مى دهد و با خود فریبکارى مى کند... و بدین گونه بیشتر مکذبان و مجرمان را مى بینى که عذرها و بهانه هاى ظاهرپسندى براى خود و دیگران فراهم مى آورند و آنها را سبب انحراف و فساد خود جلوه مى دهند، ولى در روز قیامت دیگر این عذرهاى باطل ایشان پذیرفتنى نخواهد بود و حتى اجازه راندن آنها را بر زبان به ایشان نمى دهند، زیرا که از پیش به سفاهت و حقه بازى محکوم شده اند، و این چیزى است که ما را به آن دعوت مى کند تا در عذرخواهیهاى خود براى دیگران یا براى فریب دادن خود به جد تجدیدنظر کنیم و مطمئن باشیم که از آنها در روز بازپسین هیچ سودى بهره ما نخواهد شد.
همچنین به آنان اجازه عذرخواهى داده نمى شود چرا که عذرخواهى سودمند براى آدمى اعتذار از پروردگار خویش در دنیا از خطاهاى خود با توبه کردن از روى خلوص است، و اما قیامت تنها براى فصل و جزا است، و به همین جهت فرصت عذرخواهى به آنان داده نخواهد شد. و امام صادق (ع) ما را به اندیشه دقیقى در آیه متوجه ساخته و گفته است: «خدا بزرگتر و دادگرتر و برتر از آن است که بنده اش عذرى داشته باشد و نگذارد که به بیان آن بپردازد، ولى او عذرى براى عرضه کردن ندارد»، آرى. آنان نمى خواهند که با منطق سالم از حق خود دفاع کنند، بلکه مى خواهند به بهانه هاى پوچ و واهى متوسل شوند، و به همین سبب به آنان فرصت سخن گفتن داده نمى شود. و این از حکمت خداى عزوجل است که اگر انسان را آزاد مى گذاشت که در زندگى هر چه مى خواهد بکند، و سپس در قیامت در عذرخواهى و بهانه آورى را بر روى او باز مى گذاشت، حکمت آفرینش تباه مى شد، و لذا ویلى پس از ویل مخصوص ایشان است.
گاهی به نظر می رسد حق تعالی عادل تر از آن است که کسی صاحب عذر باشد و به او اذن عذرخواهی ندهد، ولی گاهی حقیقت امر چنان نشان می دهد که جایی برای عذرخواهی باقی نیست. حمادبن عثمان می گوید: «سمعت أبا عبدالله (ع) یقول فی قوله عزوجل: «و لایؤذن لهم فیعتذرون» فقال: الله أجل و أعدل و أعظم من أن یکون لعبده عذر و لا یدعه یعتذربه، و لکنه فلج فلم یکن له عذر؛ از امام صادق (ع) شنیدم درباره آیه «و لایؤذن لهم فیعتذرون» می فرمود: حق تعالی بالاتر، عادلتر و بزرگتر از آن است که برای بنده ی وی عذری باشد و نگذارد او عذرخواهی کند، ولی عبد چنان زمین گیر و مفلوج است که عذری برای او نیست»؛ و به تعبیر دیگر جای عذری باقی نخواهد بود (سالبه به انتفای موضوع). او کاملا از نظر دلیل و برهان زمین گیر و عاجز است. پس عذری ندارد تا آن را بازگو کند.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 14 صفحه 326 و ج‏ 12 صفحه 403-420

  2. جوادی آملی- تفسیرموضوعی- ج 4 صفحه 347 و 374-378

  3. ابوالفتوح رازی- روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن- ج‏ 2 صفحه 283

  4. عبدالحسین طیب- أطیب البیان فی تفسیر القرآن- ج‏ 13 صفحه 344

  5. شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن- ج‏ 2 صفحه 155

  6. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 14 صفحه 128 و ج‏ 17 صفحه 242

  7. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه المیزان- ج‏ 13 صفحه 227

  8. محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج‏ 17 صفحه 286

  9. سید محمود طالقانی- پرتوى از قرآن- ج‏ 2 صفحه 38

  10. میرزا حسن مصطفوی- تفسیر روشن- ج‏ 2 صفحه 307

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/115645