رخدادهای قیامت (آزمایش به آتش)

آنان که در جهل فرو رفته اند؛ غافلان و بی خبران از حق و اوامر و نواهى الهى، و به جهت نهایت جهالت و به سبب پى در پى رسیدن گرفتاریهاى برخاسته از امواج هوا و هوس و پندارهاى برخاسته از قلبهاى ایشان، از حقیقت مرگ و واقعیت زندگى غافل مى مانند، و پیوسته آن را از ذهن خود دور نگاه مى دارند و مى پرسند: آن چه وقت است؟ «یسئلون أیان یوم الدین؛ مى پرسند که: روز جزا چه وقت است؟» (ذاریات/ 12) آن را مستبعد مى دانند یا مورد استهزا قرار مى دهند، و در نتیجه آن را به صورت جدى در نظر نمى گیرند، و شاید براى آن بوده باشد که در اندیشه هاى غفلت انگیز غرق شده اند. و آن بدون شک خواهد آمد، و چون آمد، و چون چنین است، بر ما واجب است که خود را آماده براى روبرو شدن با آن سازیم، از آن جهت که بسیار هراسناک است. مگر نه چنان است که آن کس که بر زین زمان سوار است، اگر هم ایستاده باشد باز زمان او را خواهد برد؟ آیا چنان نیست که «هر چه چشم داشتنى است درآید، و هر چه درآمدنى است نزدیک است» که امیرالمؤمنین (ع) چنین گفته است؟ از شتاب ورزیدن براى روز جزا چه مى خواهند، آیا براى آتشى که بدنهاشان را مى سوزاند این اندازه شتابزده شده اند؟
آنها به عنوان استهزاء عجله مى کردند که باید بگویى روز جزاء چه وقت است، هم چنان که در جاى دیگر از ایشان حکایت کرده که پرسیدند «متى هذا الوعد إن کنتم صادقین؛ چه وقت است این وعده اگر راست مى گویید.» (یس/ 48)
کلمه ی "ایان" وضع شده براى پرسش از زمان وقوع چیزى که این کلمه بر سر آن در آمده، و پرسش کفار با این کلمه از "یوم الدین" که ظاهر در زمان است بدین عنایت بوده که بر آن وعده داده شده و ملحق به زمانیات است و لذا با این کلمه سؤال شده، زیرا قیامت شؤونى دارد که آن شؤون ملحق به زمانیات است. همان طور که از زمانیات با کلمه ی "ایان" و "متى" سؤال مى شود. مثلا گفته مى شود: "متى یوم العید؛ روز عید چه زمانى است" برخى از مفسرین چنین گفته اند. ممکن هم هست استعمال این گونه کلمات از باب مجاز و توسعه دادن در معناى ظرفیت و زمان باشد، به اینکه اوصاف مخصوص ظرف زمان را هم مجازا زمان بخوانند آن وقت بپرسند زمان این زمان، یعنى زمان رخ دادن این اوصاف کى است، بعد از چه زمانى واقع مى شود، و یا قبل از چه زمانى بوده، مثل اینکه مى پرسند: روز عید کى است؟ و جواب مى دهند: ده روز دیگر. و یا مى پرسند: روز عید کى بود؟ مى گویند ده روز جلوتر بود، در حالى که اصل این سؤال مجازى است، چون روز عید خودش روز و زمان است زمان که در زمان قرار نمى گیرد، بلکه اوصاف مختص به آن است که در زمان واقع مى شود، و این گونه سؤالات مختص به کلام عرب نیست. و در قرآن کریم نیز بسیار آمده.
«یوم هم على النار یفتنون؛ روزى که آنها بر آتش [عذاب] عقوبت مى شوند.» (ذاریات/ 13) ضمیر جمع به خراصان برمى گردد، و کلمه ی "فتن" در اصل به معناى این عمل بوده که طلا را در آتش کنند تا خوبى و بدیش معلوم شود، آن وقت استعمالش را توسعه داده داخل کردن هر چیز در آتش و یا سوزاندنش را فتنه خوانده اند. و ظرف "یوم" متعلق به فعلى است که در کلام نیامده. و یا متعلق است به مبتدایى که در کلام نیامده، و تقدیرش این است که: "یوم الدین در روزى واقع مى شود که خراصان در آتش معذبند و یا مى سوزند."
این آیه جواب از سؤال آنان بود که مى پرسیدند "أیان یوم الدین"، چیزى که هست به جاى اینکه تاریخ آن را در پاسخ معین کند صفت آن را بیان کرد، و اشاره کرد به اینکه کفار در آن روز چه حالى دارند، و این بدان جهت بود که وقت قیامت جزء مسائل غیبى است، آن غیب هایى که احدى از آن اطلاع ندارد، و جز خدا کسى را بدان آگاهى نیست، چون خداى تعالى بعضى از مسائل غیبى را به بعضى از انبیایش اطلاع مى دهد، ولى قیامت از آن حوادثى است که علمش مخصوص به خود اوست، هم چنان که فرموده: «یسئلونک عن الساعة أیان مرساها قل إنما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها إلا هو؛ از تو درباره قیامت مى پرسند که چه وقت برپا مى شود؟ بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است و جز او آن را به موقع خود آشکار نمى سازد.» (اعراف/ 187) آنها را به همان گونه که طلا را براى آزمایش بر آتش عرضه مى دارند، و چنان مى نماید که کافران را نخست بر جهنم عرضه مى دارند، و پس از آن است که در آتششان مى اندازند، و شاید این براى آن است که حکم جاودانگى ایشان در آتش را برایشان بخوانند، به همان گونه که براى محکوم به مرگ حکم و خصوصیات آن پیش از اجرا کردن این حکم مرگ خوانده مى شود.
در این لحظه هولناک، پاسخ پرسشى از ایشان که به عنوان استهزا طرح مى کردند، به آنان داده مى شود و طبیعتا پاسخ از گونه پرسش است: «ذوقوا فتنتکم هذا الذی کنتم به تستعجلون؛ عذابتان را بچشید، این همان است که بدان عجله مى کردید.» (ذاریات/ 14) این آیه حکایت مى کند آن خطابى را که خداى تعالى و یا ملائکه اش به امر او در روز قیامت به خراصان مى کنند، در حالى که در آتش افتاده مى سوزند. و معناى آن این است که به ایشان گفته مى شود بچشید عذابى را که مخصوص شما است، این عذاب همان بود که عجله مى کردید، و به عنوان استهزاء مى گفتید: چه وقت مى رسد. این همان آتشى است که آن را ریشخند مى کردید. این همان فتنه و آزمایشى است که در دنیا به صورت اوامر و نواهى و واجبات و محرمات تجسم پیدا کرد. و امروز به صورت واقعى آن که آتشى زبانه کش است عرضه مى شود. از این پاسخ ماهیت پرسش آنان آشکار مى شود که آکنده از تمسخر و انکار بوده است.
علامه مجلسى از حضرت صادق (ع) روایت نموده فرمود: «کمتر کسى که در جهنم عذابش از دیگران سبکتر باشد، کسى است که در دریاى آتش باشد و دو نعل از آتش در پاى او، و بند نعلین آن از آتش که از شدت حرارت مغز دماغش مانند دیگ جوش آید و گمان کند که از جمیع اهل جهنم عذابش سخت تر باشد، و حال آنکه عذاب او از همه آسانتر است. روزى که با خشونت و شدت به سوى آتش جهنم رانده مى شوند.» بار دیگر براى معرفى آن روز و بیان سرنوشت این مکذبان به توضیح دیگرى پرداخته مى افزاید: «یوم یدعون إلی نار جهنم دعا* هذه النار التی کنتم به تکذبون* أفسحر هذا أم أنتم لا تبصرون؛ در آن روز گنهکاران را سخت به آتش دوزخ درافکنند و به آنان گویند: این همان آتشی است که شما آن را تکذیب می کردید. آیا این آتش هم به نظرتان سحر است یا آن که هنوز چشم بصیرت باز نمی کنید؟» (طور/ 13- 15)
روزى که با جبر و خشونت در آتش دوزخ افکنده شوند براى این که خازنان دوزخ دستهاى آنان را در گردنهایشان زنجیر مى کنند و میان پاها و پیشانیهایشان [با زنجیر] جمع مى کنند و سرهایشان میان پاهایشان قرار مى گیرد و آنها را به رو در آتش مى افکنند و از پشت سر آنها را به طرف آتش هل مى دهند و به آنها گفته مى شود این دوزخ است. و دع راندنى است که با سختى و جفا و تکرار صورت مى گیرد، و مؤید آن این گفته خداى تعالى است: «أ رأیت الذی یکذب بالدین فذلک الذی یدع الیتیم؛ آیا آن کس را دیدى که دین را تکذیب مى کند او همان کس است که یتیم را مى راند.» (ماعون/ 1- 2) و شاید احتمال شامل بودن کلمه «دع» بر معنى تکرار از آن جا معلوم شود که مفعول مطلق آن به صورت جنس آمده است نه به صورت فرد، و به همین سبب خدا نگفته است (و یدعون دعة) بلکه به جاى دعة «دعا» آورده است، و شاید مکذبان در آن روز تلاش کنند تا از جهنم و عظمت عذاب آن رهایى یابند، و به همین جهت با پاى خود به سوى آن پیش نمى روند و در نتیجه آنان را با اکراهشان مکرر در مکرر به سوى جهنم مى رانند.
شما پیوسته در دنیا مى گفتید آنچه محمد (ص) آورده سحر است، او از طریق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افکنده تا حقایق را نبینیم، عقل ما را مى رباید و امورى را به نام "معجزه" به ما معرفى مى کند و سخنانى را به عنوان "وحى الهى" براى ما مى خواند، اما اینها همه بى اساس است، و چیزى جز سحر نیست. لذا روز قیامت به عنوان سرزنش و توبیخ به هنگامى که آتش دوزخ را با چشم مى بینند و حرارت آن را لمس مى کنند به آنها گفته مى شود: "آیا اینها سحر است؟ آیا پرده بر چشم شما افکنده شده؟!" همچنین به آنها گفته مى شود: "در این آتش وارد شوید، و بسوزید، مى خواهید صبر و شکیبایى کنید، یا بیتابى و جزع، براى شما تفاوتى نمى کند!"


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 335

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 21 و 98

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏18 صفحه 552

  4. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 12 صفحه 256

  5. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد 6 صفحه 146

  6. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 صفحه 421

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/115659