سازد او را زنده چون خواهد خدا

نعمتهاى خدا پیاپى به انسان مى رسد، ولى او همیشه طمع در چیزى مى بندد که در دستهاى دیگران است، به جاى آن که خود را تسلیم به خداى خود کند که نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را به او ارزانى داشته است، او را مى بینى که به بندگى گردنکشان گردن مى نهد، یا در مقابل مترفانى که اندکى روزى به او مى دهند سر خضوع و خشوع فرو مى آورد. چرا در رحمت خدا را نمى کوبد که بر همه چیز گسترده است؟! آیا پروردگار عادات بخشندگى و تفضل خود را نسبت به او تغییر داده است؟! آیا خدا بر این قادر نیست که او را از آنچه در دستهاى بندگان است بى نیاز سازد؟! بزرگترین نعمتهاى خدا کتابى است که راه خوشبختى را به او نشان مى دهد، و نه تنها او را از مالهاى دنیا بى نیاز مى سازد، بلکه نسبت به هر چیز از دنیا تا آخرت چنین مى کند، ولى او با وجود این کافر نعمت است خدا او را به کفر و کفرانش بکشد!
یکی از نعمتهای پرشمار خداوند آفرینش انسان است از نطفه: «من أی شیء خلقه* من نطفة خلقه فقدره؛ از چه چیز او را آفرید او را از نطفه آفرید و اندازه نهاد.» (عبس/ 18- 19) این قطره آبى که از تیره پشت بیرون مى آید، و آن قطره که از استخوانهاى سینه بیرون مى جهد، با یکدیگر تلاقى مى کنند و خدا با آنها در تاریکیهاى زهدانها انسان را مى آفریند، یعنى در جایى که حتى پدر و مادرش هم نمى دانند در آن جا چه مى گذرد، پس پیوسته چشم خدا نگران او است، و دست او وى را از حالى به حال دیگر مى گرداند، و چنین است تا به صورت انسانى تمام عیار در آید. خدا چگونه اندازه مواد بدن او را از عناصر گوناگون معین کرد که بعضى از آنها را پروردگار از ستارگانى به زمین آورده است که میلیاردها کیلومتر از ما دورند، و سپس حجم و مقدار هر عنصر را در ساختمان بدن او تقدیر کرد، و او را به نیکوترین صورت مصور ساخت، اندامهاى وى را با نظامهاى پیچیده اى تنظیم و تقدیر و اندازه گیرى کرد که هنوز جز از اندکى از آنها آگاهى نداریم که مربوط به غده هاى تنظیم کننده رشد اندامها است، و اندازه وزن بدن او را معین و مقدر کرد که نه به اندازه کیلوگرمهاى بالا و تنها برسد و نه به آن اندازه که در آغاز بیرون آمدنى از رحم داشت ثابت بماند، و این وزن نهایى را میان شصت و نود کیلوگرم مقرر داشت، و به همین گونه حدى براى بلندى قامت او قرار داد و چنین است که به قامتهاى چند مترى بر نمى خوریم، به همان گونه که شماره کوتوله ها بسیار اندک است.
به همین گونه خواهشهاى نفسانى و شهوتهاى بدنى او را به اندازه قرار داد، و با وجود این، همه اینها او را به پروردگارش راهنمایى نمى کند، و او را بر آن نمى دارد که خود را به خدایش تسلیم کند! آرى، آدمى بس کافر نعمت است، بس کافر نعمت است!! او را به شناختن آنچه برایش سود یا زیان دارد هدایت کرد، و به آنچه مایه خوشبختى یا بدبختى او است، و به روزى او که از کجا مى آید و چگونه باید آن را به مصرف برساند. انسان بنا بر فطرت و عقل خود، به منظومه اى از غریزه ها و اندیشه ها مجهز است که او را به راههاى زندگى رهبرى مى کنند.
در ادامه همین سخن مى افزاید: «ثم السبیل یسره؛ سپس راه (زندگى) را براى او آسان کرد.» (عبس/ 20) آرى، پرهیزگارى و فجور را به او الهام کرد، و پیامبران را برانگیخت تا تقوا و پرهیزگارى را یادآور او شوند، و او را از پرداختن به فسق و فجور بیم دهند، و قوانین و شریعتها را به وسیله پیامبران خود براى او فرستاد که راههاى سلامت و درستى و پاکى را به او نشان دهند. پس از آن که دوران زندگى وى به پایان رسید، او را ناگزیر مقهور مرگ ساخت تا عبرتى براى آیندگان او باشد، و او را به زندگانى دیگرى انتقال داد، که اگر در زندگى دنیوى خود کار نیک و صالح کرده باشد، در این زندگى تازه سعادتمند خواهد بود، و جسم او را در معرض گزیدن و دریدن حشرات و درندگان قرار نداد، بلکه براى او گورى آماده ساخت که به منظور اکرام و احترام وى او را در آن به خاک بسپارند.
سپس به مرحله پایانى عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانى اشاره مى فرماید: «ثم أماته فأقبره؛ سپس او را میراند و به گورش سپرد.» (عبس/ 21) و خدایى که انسان را در میان دستهاى قدرت خود گرداند و به گونه هاى مختلفش درآورد، بر آن توانایى دارد که هر وقت بخواهد وى را به زندگى بازگرداند. بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته، مى افزاید: «ثم إذا شاء أنشره؛ سپس هر وقت که بخواهد او را بر مى انگیزد تا زنده بر سر پا بایستد.» (عبس/ 22) ولى انسانى که خدا این همه نعمت به او ارزانى داشته، پیوسته در بند چالش با قدرت و سلطنت او است، و به اوامر او نافرمانى مى کند و به روان کردن آنها بر نمى خیزد.
این آیه، که میراندن و به قبر درآوردن را به یک واحد شخصى نسبت و از مراحل حیات آن شمرده ناظر به همین اصل است، از نظر قرآن مرگ و حالت قبرى، حالت سکون و درنگیست پس اطوار گذشته و مقدمه است براى طور آینده، چنان که این قانون درنگ و نشر در همه موجودات زنده از گیاهها تا کاملترین حیوانات جاریست، همه این موجودات زنده پس از بروز و جنبش و گسترش به صورت تخم و ماده اصلى (سلول) در مى آیند و هر گروه به تناسب وضع طبیعى خود، در زیر خاک و درون هوا و آب و در زیر پرده هاى طبیعى که همان قبر آنها است جاى و آرام می گیرند تا آن گاه که عوامل محیط مساعد شد به حرکت در مى آیند و آثار و صفات مکمونشان به صورت دیگر ظاهر می شود.
همین قانون عمومى درباره انسان به نسبت وسعت و قدرت حیات و آثارش جاریست. مرحله قبر همان دوره آرامش پیش از نشر و بروز کامل و طور دیگر وجود انسان است، خواه در زیر خاک دفن شود، یا در دریا غرق گردد یا بدنش بسوزد و دود شود. آیه ی 4 سوره انفطار، برانگیخته شدن را به قبرها نسبت داده: «و إذا القبور بعثرت؛ و هنگامی که از قبرها برانگیخته شوید.» زیرا عوامل دگرگون کننده ی طبیعت هر چه مقتدر باشد به مبادى حیات و افناء آن قدرت ندارد چه حیات و خواص و اجزاء مادى پنهان و در بر گیرنده آن مصون تر و نیرومندتر از آن است که یکسره از میان برود.
این نکته نیز قابل توجه است که مساله مرگ در این آیه نیز در عداد نعمتهاى الهى ذکر شده، و اگر دقت شود مطلب همین گونه است، چرا که اولا مرگ مقدمه اى است براى آسودگى از رنجهاى این جهان، و انتقال به سراى دیگر که عالمى است بسیار گسترده تر، و ثانیا مرگ نسلهاى موجود سبب مى شود که جا براى نسلهاى آینده گشوده شود، و نوع انسان طى نسلها تداوم و تکامل یابد، و در غیر این صورت چنان عرصه بر انسانها تنگ مى شد که زندگى کردن در روى زمین غیر ممکن بود. جالب اینکه همین معنى ضمن اشاره لطیفى در سوره الرحمن آیات 26 تا 28 نیز آمده است آنجا که مى فرماید: «کل من علیها فان* و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الإکرام* فبأی آلاء ربکما تکذبان؛ تمام کسانى که روى زمین زندگى مى کنند مى میرند، تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند، پس کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید.» مطابق این آیات مرگ یکى از نعمتهاى بزرگ خدا است.
آرى دنیا با تمام نعمتهایش زندانى است براى مؤمن، و خروج از این دنیا آزاد شدن از این زندان است، و از این گذشته نعمتهاى فراوان الهى گاه براى گروهى مایه غفلت و بى خبرى مى شود، و یاد مرگ پرده هاى غفلت را مى درد و از این نظر نیز نعمتى است و هشدارى، از همه گذشته زندگى دنیا اگر ادامه یابد مسلما ملال آور و خسته کننده است، نه همچون زندگى آخرت که سرتاسر نشاط و خوشدلى است.

مرحله رستاخیز انسانها
بعد به مرحله رستاخیز انسانها پرداخته، مى افزاید: «ثم إذا شاء أنشره؛ سپس هر زمان که بخواهد او را زنده و براى حساب و جزا محشور مى کند.» در مجمع البیان گفته: کلمه ی "انشار" به معناى زنده کردن بعد از مرگ به منظور تصرف است، هم چنان که جامه را بعد از تا کردن و پیچیدن دوباره باز مى کنند، (تا در آن تصرفى کنند) پس مراد از این جمله این است که خداى تعالى هر وقت بخواهد مردگان در قبر را مبعوث مى کند، و در این تعبیر اشاره اى هم به این معنا است که روز بعث را جز خداى تعالى کسى نمى داند.
پس از آرامگاه قبر آن گاه که پروردگار اراده کند او را بر مى انگیزد و منتشرش می کند، این تحول و طور نهایى که پس از آن رهروان انسانى وارد زندگى و عالم دیگر می شوند، بیش از اراده عام و افاضه حیات اولى و تحولات طبیعى، مستند به اراده خاص خداوند است، این مشیت با فراهم نمودن مقدمات و دمیدن حیات جدید بروز می نماید. همان سان که تحول فصل و آماده شدن هوا و زمین و تابش نور و حرارت معتدل، بذرهاى مدفون گیاه و تخمهاى مقبور حیوانات را بیدار می کند و بر مى انگیزد و باز و منتشر می گرداند: این ساق و شاخه و برگ و گل بوته هاى کوتاه تا درخت هاى تنومند و انواع میوه ها مگر همان بذرهاى ریز و پنهان نبوده؟ این پروانه لطیف با اعضای دقیق درونى و بیرونى و پر و بال و خط و خالش و این حیواناتى سترگ چون شتر و فیل مگر تخمهاى ریزى نبودند که پس از زمانى که در خلال زمین و درون حیوانات دیگر آرمیدند و پس از گذراندن برزخ موت و حیات گذشته و آماده شدن شرائط زندگى و دمیده شدن نفخه حیات به این صورت برانگیخته و منتشر شدند. همین قانون در حیات انسان هم که ماده اولیش از صفات ذاتى و میراثى و استعدادهاى نامحدود گذشته فراهم و ساخته شده جاریست.
همان قدرت پرورش پروردگار که از این غرائز و صفات، بدن و چهره باطن و ظاهر او را نخست پدید آورد و به راهش انداخت، بار دیگر پس از اکتساب و اعمال فکرى و عضوى، در این جهان، و درآمدن به صورت نیروى فشرده اى از معنویات و ملکات در مى آید که شعاع عمل و قشر غیر مادى او را تشکیل می دهند و پیوسته اند به ماده فشرده اى که همه آثار گذشته ها را در برمی گیرد، سپس از میان این شعاع و قوا، به مشیت الهى از آرامگاه قبر خود را برانگیخته و باز و شکفته و منتشر و مشهود می گردد: «ثم إذا شاء أنشره؛ هنگامی که او بخواهد از قبرها برانگیخته می شوند.» قابل توجه اینکه در مساله مردن و در قبر پنهان شدن تعبیر به "مشیت الهى" شده است، ولى در اینجا مى گوید: هر وقت خدا بخواهد او را زنده مى کند، این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که هیچکس از تاریخ وقوع این حادثه بزرگ (قیام قیامت) آگاه نیست، و تنها او است که مى داند، ولى در مورد مرگ به طور اجمال معلوم است که انسان بعد از پیمودن یک عمر طبیعى خواه ناخواه مى میرد.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 336

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 26 صفحه 137

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 331

  4. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 5 صفحه 186

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/115701