گفتگوهای دوزخیان (گفتگوی صریح شیطان با دوزخیان)

وعده هاى شیطان

وعده های شیطان یک مشت آرزوها و خوابهایى متناسب با شهوات آدمى است که شبیه توجیهات فرهنگى است که افراد تن آسان و ملل عقب مانده بدان دست مى یازند همچون به انتظار آینده نشستن بیکار و کوشش و انداختن مسئولیت به گردن زمانه یا دست کم به دوش دیگران مردگان یا زندگان. خداوند در قرآن مناظره اهل دوزخ را با شیطان یادآورى مى نماید و پس از آنکه حکم محکومیت بیگانگان به موقع اجراء گذارده مى شود و در دوزخ استقرار مى یابند آن مردم بیگانه از خدا در مقام توبیخ و ملامت ابلیس برمى آیند: «و قال الشیطان لما قضی الأمر إن الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فأخلفتکم؛ و شیطان [در قیامت] هنگامى که کار [محاسبه بندگان] پایان یافته [به پیروانش] مى گوید: یقینا خدا [نسبت به برپایى قیامت، حساب بندگان، پاداش و عذاب] به شما وعده حق داد، و من به شما وعده دادم [که آنچه خدا وعده داده، دروغ است، ولى مى بینید که وعده خدا تحقق یافت] و [من] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم.» (ابراهیم/ 22)
هم چنانکه از رسول اکرم (ص) رسیده است فرمود «هنگام که پروردگار همه خلایق را گرد هم آورده و درباره آنان حکم فرمود کافران گویند مسلمانان کسانى را داشتند که از آنها شفاعت و وساطت نمودند و ما کسى را نداشتیم جز ابلیس که او ما را به ضلالت افکند و با زبان اعتراض و ملامت به او گویند. و ابلیس نیز در پاسخ از خود دفاع مى نماید و از نظر اینکه در عالم قیامت نمى توان خلاف حقیقت اظهار داشت و نمى توان خلاف آن اظهار نمود و آنچه در کمون است در آن عالم آشکار خواهد شد.»
بدین نظر ابلیس ناگزیر حقیقت را در مناظره اظهار نموده و از خود دفاع مى نماید به این بیان که آفریدگار جهان به شما مردم وعده داد و حقایق و اسرارى را از پیشامدها اظهار نمود و از طریق رسولان و پیامبران پیوسته یادآورى مى نمود که بشر آینده خطرناکى در پیش دارد و پس از مرگ عوالمى را مى پیماید که همه خطرناک است و همه را مشاهده نمودید که حقیقت بود و از طرف دیگر من که بساط دعوت خود را گستردم و اساس دعویم را برخلاف حقیقت نهاده و بر مبناى تکذیب پیامهاى آفریدگار و سخنان رسولان گذاردم تا بتوانم همه افراد را فریب داده هم کیش خود نمایم و با تمام نیرو که در اختیار داشتم قیام به دعوت نمودم و فقط از من دعوت بر اساس تکذیب بود که آنچه را پروردگار از طریق رسولان گفته بود شما مردم را سرگرم نمایم و به غفلت دوره زندگى خودتان را به سر ببرید و کوشش من در ادامه دعوتم در حدود دعوت و ترغیب با کمک نیروى تمایلات خود شما بود بدون اینکه اجبار و یا اکراهى در میان باشد و آنچه به انتظار آن بودم که در مرام و دعوت خود رستگار باشم همانا پیروى و پذیرش دعوت من بود با اتکاء بتمایلات خود شما آن هم صورت پذیرفت.

اعتراض به شیطان

با توجه به این که شیطان موجود و نیروى پلیدیست مناظره او با کافران به طور گفتگو نخواهد بود و نیز در دنیا هرگز بیگانگان که اندیشه و اعمال آنان بر مبناى عناد و یا غفلت و برخلاف واقع و حقیقت بود، هرگز متوجه نبودند که نیروى غیبى شیطانى آنها را به سوى ضلالت و کفر سوق می دهد بلکه اندیشه کفر و باطل هم چنین گناهان خود را به طور استقلال به خود نسبت می دادند در قیامت چگونه در مقام مناظره به ابلیس اعتراض مى نماید او نیز در پاسخ اعتراضات آنها را رد مى کند به این که فقط از من دعوت و ترغیب بود بدون هیچ گونه تأثیر و یا الزامى. و نیز با توجه به این که آیه فقط مناظره ابلیس را با کافران و بیگانگان یادآورى مى نماید نه با گناهکاران از اهل ایمان که محکوم به عقوبت موقت بوده اند. پاسخ از شبهه محتمل است که مشرکین گرچه در دنیا متوجه نبوده و نشنیده بودند که شیطان نیروى غیبى است و مردم را برخلاف حقیقت به کفر و شرک و به گناهان دعوت مى نماید بلکه در قیامت از نظر شهود حقایق و آشکار شدن امورى که در دنیا پنهان بوده از جمله براى بیگانگان در قیامت کشف مى شود که در دنیا کفر و ضلالت آنان در اثر ترغیب و دعوت نیروى غیبى به نام ابلیس بوده و به منظور اینکه خود را از شرک تنزیه نمایند در مقام مخاصمه با ابلیس برمى آیند شیطان نیز به آنها پاسخ رد مى دهد.
از جمله احتجاج شیطان به هم کیش و پیروان خود آن است که پروردگار به وسیله رسولان به اهل ایمان و پرهیزکاران وعده و مژده آسایش و زندگى گوارا و نیک بختى داده و به آنچه وعده فرموده همه را وفا نمود زیرا که وعده و مژده او بر حق و بیان حقیقت بود و ظهور لازم ایمان و آثار اعتماد و ارتباط با پروردگار بوده و عوالم و نشئاتى که بشر باید بپیماید یادآورى مى نمود و از عالم برزخ و قبر و حساب و بررسى به اعمال مردم را تهدید مى نمود. و همه آنها را یافتند که بر اساس صدق و حقیقت است ولى وعده ها و نویدهاى من بر اساس تکذیب حق و حقیقت بوده و مردم را از مرگ و از سرگذشت آینده آنها غافل مى نمود. و نیز به بشر الهام نموده خواسته هاى خود را از اسباب و عوامل طبیعى مى توانید استفاده کنید و مردم را به آمال و آرزوهاى دامنه دار امیدوار نموده و علاقه به زندگى و به آرزوها قلب آنان را فرا گرفته بود.
«و ما کان لی علیکم من سلطان إلا أن دعوتکم فاستجبتم لی؛ مرا بر شما هیچ غلبه و تسلطى نبود، فقط شما را دعوت کردم [به دعوتى دروغ و بى پایه] و شما هم [بدون اندیشه و دقت دعوتم را] پذیرفتید.» شیطان نیروى پلید و موجود ناپیدا است و سنخیتى با بشر ندارد زیرا شیطان نسبت به عالم طبع و جسم و جسمانیات به طور مستقیم تماس ندارد و هرگز نمى تواند به رخسار کسى بنوازد همچنانکه بشر به غیر ماده و جسمانیات تماس ندارد. و نظر به این که بشر داراى دو نیروى شهوت و غضب است و هر دو مجرد و از شئون روانى و جنبه تجرد او است و نکته ضعف و انحطاط او به شمار مى آید از این دو طریق شیطان مى تواند با هر یک از افراد بشر تماس بگیرد و با افکار و خاطرات شهوت آمیز و یا غضب فتنه انگیز او سنخیت کامل دارد.

جاذبه های نفسانی

هنگامى که نیروى شهوت و یا غضب بر قلب انسانى موضوعى را پیشنهاد کند بی درنگ جاذبه شیطانى همان خاطره را تقویت مى کند و چنانچه در مقام تمایل نسبت به آن نیرو برآید آنگاه ابلیس بر فکر و خاطر بشر فرمانروا مى گردد دعوت و ترغیب شیطان از مبادى اراده و اختیار بشر است و بدین نظر جاذبه او طولى و فقط بر خاطرات و بر فکر بشر است و بر اعضاء و جوارح او هیچ گونه تأثیرى ندارد. و بر حسب تحلیل انقیاد و پذیرشى که بشر نسبت به دعوت ابلیس از خود نشان مى دهد تمثلى از نیروى شیطانى مى شود و اعمال و حرکات او مثالى از ابلیس خواهد بود و ماسک شیطانى به رخسار و چهره روانى خود زده و نسبت فاعلیت و دعوت او با قابلیت و قبول بشر متضائف است یعنى هر چه پذیرش زیاده باشد تأثیر نیروى فاعل در او افزایش خواهد یافت مانند جسمى که همه جوانب آن برابر تابش نور خورشید قرار گیرد و حرارت بیشترى را در بر مى گیرد تفاوت بیشمار و غیر قابل قیاسى که افراد بشر از یکدیگر دارند در محور انقیاد و پذیرش افراد دور مى زند نه در محور نیروى دعوت و ترغیب شیطانى. یعنى فاعل در تأثیر و به کار بردن نیروى خود اقصى مرتبه نیروى خود را به کار مى برد و تفاوتى در دعوت و نیروى فاعلیت او نیست فقط تفاوت و اختلاف بیشمارى که در افراد بشر جارى و فرمانروا است از ناحیه قابلیت و پذیرش هر یک از افراد بشر صورت مى گیرد و این شاهد آن است که قبول دعوت افراد داراى مراتب بی شمار است در صورتى که دعوت و ترغیب شیطانى نسبت به همه افراد یکسان است.
از آیه ی «لأغوینهم أجمعین؛ همه را گمراه خواهم ساخت.» (حجر/ 39) استفاده مى شود شیطان همه قدرت و حد توانائى که در اختیار دارد درباره هر یک از افراد بشر به کار می برد و همه را به یک هدف دعوت مى نماید و با یک نیرو ترغیب مى نماید هم چنانکه اهل ایمان و تقوى در اثر نیروى انقیاد و پذیرش از دعوت رسول اکرم (ص) داراى مراتب مختلف و متفاوت از قرب و سعادت خواهند بود در صورتى که دعوت و هدایت او یکسان است. و به منظور اینکه در جهان تکلیف زمینه اختیار و پذیرش براى سلسله بشر فراهم و آماده گردد دعوت به توحید و به دین اسلام و همچنین دعوت به شرک و کفر هر دو یکسان دسترس بشر نهاده شده و از لحاظ تأثیر و فاعلیت تفاوتى در دو سنخ دعوت نخواهد بود.
«فلا تلومونی و لوموا أنفسکم؛ پس سرزنشم نکنید، بلکه خود را سرزنش کنید.» (ابراهیم/ 22) نتیجه مناظره و احتجاج ابلیس آن است که ضلالت و گمراهى بیگانگان در اثر قبول و پذیرش خود آنان مى باشد و دعوت و ترغیب ابلیس جنبه اعدادى دارد و از مبادى اختیار به شمار مى آید بدون اینکه در تحقق نیروى اراده و اختیار عضویت و یا شرکت داشته باشد. بدین اساس مردم را بازمى دارد از اینکه او را ملامت گویند و سرزنش دهند بلکه باید خودشان را در اثر رذالت طبع و پستى روان و بی خردى سرزنش دهند.
«ما أنا بمصرخکم و ما أنتم بمصرخی؛ نه من فریادرس شمایم، و نه شما فریادرس من.» (ابراهیم/ 22) ابلیس بپیروان خود گوید: نه من مى توانم شما را از عقوبت و از آنچه درباره هر یک حکم صادر شده برهانم و از اجراى آن جلوگیرى نمایم و نه شما مى توانید به فریاد من برسید و مرا از محکومیت و اجراى عقوبت رهائى بخشید.
«إنی کفرت بما أشرکتمون من قبل؛ بى تردید من نسبت به شرک ورزى شما که در دنیا درباره من داشتید [که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و منکرم.» (ابراهیم/ 22) از جمله سخنان ابلیس آن است که «به حکم خرد و احتجاج که بیان نمودم از اندیشه شرک شما در دنیا تبرى مى نمودم زیرا خیال و پنداشت شرک از شئون فکرى و خاطرات بى پایه و قائم به هر یک از شما بوده و به من ارتباط ندارد. مانند قبول دعوت من که قائم به خود شما است و من هرگز از مردم دعوت ننمودم که مرا پرستش کنند زیرا من محکوم تدبیر پروردگار هستم.»
خلاصه رابطه پیشوائى و پیروى میان ابلیس و پیروان او بر اساس خیال و گمان بوده، و آن نیز قائم به پیروان و از خاطرات بى پایه مردم بیگانه است زیرا شیطان بر هیچ یک از افراد بشر سلطه و نفوذ و اجبارى نداشته نه کسى را به شرک و یا به عمل قبیح اجبار مى نمود و نه با سخنانى آنان را به شرک و یا به عملى فریفته و متقاعد نموده فقط مى توانست مردم را به شرک و یا به گناه دعوت و ترغیب نماید. بدیهى است دعوت و خواندن شخص به ارتکاب عمل وابسته به دو طرف مى باشد دعوت از یک طرف و قبول و پذیرش دعوت از طرف دیگر یعنى صحت و تحقق دعوت شیطان وابسته به آن است که مردم دعوت او را بپذیرند و به جا آورند وگرنه دعوت به صورت اخطار و یادآورى درمى آید. شیطان از نوع جن و نیروى پلید است و قدرت آن را ندارد که در این جهان به طور مستقیم تصرفى بنماید مثلا کسى را با شمشیر بکشد و یا به رخسار کسى بنوازد و یا سخنانى بگوید که مردم صداى او را بشنوند فقط در اثر سنخیت و پلیدى ذاتى که دارد مى تواند هر لحظه با هر یک از افراد با خطورات قلبى و فکرى آنان تماس بگیرد و هر فردى را به اقتضاى نیروى شهوت و غضب وى او را ترغیب کند.
از آیات کریمه استفاده مى شود شیطان که به نام ابلیس خوانده شده او شخصا مورد طعن قرار گرفته و غیر از سایر افراد از نوع جن است که نیروى و قدرت تماس با افراد بشر را ندارد بلکه سایر افراد جن نیروى پلید و ضعیف هستند بعض آنها مؤمن به اصول توحید و بعض دیگر کافر و معاندند ولى تأثیر و ارتباطى با اندیشه و خاطرات بشر ندارند. و شیطان اصلى که به نام ابلیس خوانده شده و در اثر خوددارى از سجده به آدم (ع) در مقام مکابره با ساحت کبریائى برآمده او فقط مطر و دو ملعون است و به هر یک از افراد بشر نزدیک شود و با خاطرات او تماس بگیرد او را نیز به سوى عصیان و غضب پروردگار مى خواند و سایر افراد بی شمار از نوع جن به نام ابلیس و ملعون خوانده شده اند. «إن الظالمین لهم عذاب ألیم؛ یقینا براى ستمکاران عذابى دردناک است.»
گفتار ابلیس و نتیجه احتجاج و مناظره او است که هرگونه ظلم و ستم از شئون روحى و رشد روانى و حرکت جوارحى فاعل مختار است زیرا درباره فعل اختیارى و مبادى آن از تصدیق و عزم و تصمیم و اراده کمال قدرت و توانائى را دارد و بر این اساس صدور فعل اختیارى به خود او استناد داشته و به غیر او ارتباط مستقیم ندارد. بر این اساس عقوبت و سیرت ظلم نیز اختصاص به فاعل و ستمگر دارد و ظهور و رشد روانى و عملى او است با توجه به توحید افعالى پروردگار که هر لحظه افاضه وجود به هر یک از نیروى اراده و مبادى آن و نیز به هر یک از اعضاء و جوارح فاعل مختار هستند به پروردگار است و درباره هیچ یک از آنها بشر استقلال ندارد.

بیزارى جستن شیطان از پیروان خود در روز قیامت

این بیزارى جستن شیطان از شرک ورزیدن پیروان خود، مخصوص به شیطان نیست، بلکه خداى تعالى آن را از هر متبوع باطلى نسبت به تابع خود حکایت نموده که در روز قیامت اظهار مى دارند که شرک ورزیدن شما جز یک وهم سرابى بیش نبوده و ما در این بین تقصیرى نداریم، از آن جمله فرموده: «و یوم القیامة یکفرون بشرککم؛ (در) روز قیامت به شرک شما کفر مى ورزند و از آن بیزارى مى جویند.» (فاطر/ 14) و نیز فرموده: «و قال الذین اتبعوا لو أن لنا کرة فنتبرأ منهم کما تبرؤا منا؛ کسانى که پیروى مى کردند، مى گویند: خدایا اگر ما را برگردانى، از آن متبوعین خود بیزارى مى جوییم، همانطور که آنها امروز از ما بیزارى جستند.» (بقره/ 167) و نیز فرموده: «قال الذین حق علیهم القول ربنا هؤلاء الذین أغوینا أغویناهم کما غوینا تبرأنا إلیک ما کانوا إیانا یعبدون و قیل ادعوا شرکاءکم فدعوهم فلم یستجیبوا لهم؛ کسانى که گفتار خدا درباره (عذاب) آنها محقق و حتمى شده مى گویند: پروردگارا! اینها کسانى هستند که ما گمراهشان کردیم، همانگونه که ما خودمان گمراه بودیم آنها را نیز گمراه کردیم، و اینک از آنها به سوى تو بیزارى مى جوییم و به آنها گفته مى شود آنان را که شریک خدا گرفتید بخوانید. آنها نیز مى خوانند اما جوابى دریافت نمى کنند.» (قصص/ 63- 64) به طورى که از ظاهر کلام بر مى آید، جمله ی "إن الظالمین لهم عذاب ألیم"، تتمه کلام ابلیس است که عذاب الیم را براى آنان مسجل مى کند و مى گوید «چون شما از ستمگران بودید و ستم شما جز از ناحیه خودتان نبود لذا عذاب دردناک حق شما است.»
باز از ظاهر کلام بر مى آید که جمله ی "ما أنا بمصرخکم و ما أنتم بمصرخی" کنایه از این است که میان من و تابعینم رابطه اى نبوده است، چنان که خداوند این مطلب را در چند جاى دیگر اشاره مى کند، از آن جمله مثلا مى فرماید: «لقد تقطع بینکم و ضل عنکم ما کنتم تزعمون؛ میان شما و آنها جدایى افتاد، و آنچه را خداى خود مى پنداشتید، نمى بینید.» (انعام/ 94) و نیز مى فرماید: «فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم ما کنتم إیانا تعبدون؛ رابطه میان بندگان و خدایان را قطع کردیم و شریک هایى که براى خدا قرار داده بودند، به ایشان گفتند شما ما را پرستش نمى کردید.» (یونس/ 28) آرى اگر جمله مذکور را کنایه نگیریم، جمله دومى آن زیادى خواهد بود، چون در موقف قیامت میان شیطان و مریدانش این بحث نیست که شیطان گله کند که چرا مرا نجات نمى دهید، و پیروانش هم چنین توهمى که بتوانند او را نجات دهند ندارند، شیطان هم اینچنین توهم و توقعى ندارد، مقام هم چنین مقامى نیست که چنین توهمى در بین بیاید، پس همانطور که گفتیم، دو جمله مزبور کنایه است از اینکه میان من و شما رابطه اى نیست، نه پندار دنیائیتان که من متبوع شما بودم امروز به درد شما مى خورد، و نه اینکه شما تابع من بودید به درد من مى خورد، من از شرک شما بیزارم، یعنى من شریک خداى تعالى نیستم، و اگر از شما بیزارى مى جویم براى این است که شما ستمکار بودید، و به خود ستم کردید، و ستمکاران امروز در عذاب دردناک هستند، و دیگر مجوزى براى حمایت از آنان، و نزدیکى به آنان نیست.
در این سیاق به طورى که ملاحظه مى کنید شاهد بر این است که تابعین شیطان در آن روز، وى را به باد ملامت مى گیرند، که تو این مصیبت ها را بر سر ما آوردى، حال بیا با ما شرکت کن، او هم در پاسخ مى گوید میان من و شما رابطه اى نیست، و ملامت شما، همه به خودتان بر مى گردد، و من نمى توانم با شما تماس بگیرم و نزدیک شما شوم، زیرا من از عذاب دردناکى که براى ستمکاران آماده شده است مى ترسم، و شما هم از آنان هستید، بنابراین آیه مورد بحث، معانى نزدیک به معناى آیه «کمثل الشیطان إذ قال للإنسان اکفر فلما کفر قال إنی بری ء منک إنی أخاف الله رب العالمین؛ (این منافقین) مانند شیطان هستند که به انسان گفت به خدا کافر شو، وقتى که کافر شد، به او گفت من از تو بیزارم چون من از عقاب پروردگار عالمیان سخت مى ترسم.» (حشر/ 16) خواهد داشت. و شاید از همین جهت بوده که بعضى گفته اند: مراد از جمله "إنی کفرت..." کفر شیطان در دنیا است، و کلمه "من قبل" هم متعلق به جمله "کفرت" به تنهایى و یا به آن و به جمله "اشرکتمون" به روش تنازع است، و معنا این است که: «من قبل از این (در دنیا) هم به شرک شما که قبلا (در دنیا) مى ورزیدید، کافر بودم.» و معناى تنازع این است که کلمه "من قبل" با اینکه یکى است، اما در دو جا به کار برود.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏12 صفحه 61

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏10 صفحه 326

  3. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏9 صفحه 285

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏5 صفحه 328

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/115884