شخصیت و اندیشه های الهیاتی الوین پلنتینگا (اعتقادات)

شخصیت و زندگی الوین پلنتینگا

الوین پلنتینگا در سال 1932 در امریکا به دنیا آمد. وی یکی از فیلسوفان دین برجسته امریکایی در قرن بیستم است. ایده های او تعیین کننده مسیر بحث در بسیاری از ابعاد موضوع هستند. او نقش بسیار اساسی در معرفت شناسی تحلیلی و متافیزیک موجهات دارد. پلنتینگا در حال حاضر مدیر مرکز فلسفه دین در دانشگاه نوتردام است. تمرکز فلسفه دین پلنتینگا بر معرفت شناسی عقاید دینی است. کتاب "خدا و دیگر اذهان" او معرف ادعای معنی دار حیات فکریش است؛ ادعایی مبنی بر این که اعتقاد به خدا می تواند عقلانی باشد، حتی اگر از سوی براهین موفق الهیات طبیعی حمایت نشود. این ادعا در یک سری از مقالات منتشر شده در دهه 80 به طور کامل بسط داده شد که در آن مقالات او درباره موضعی که "معرفت شناسی اصلاح شده" نام دارد، استدلال می کرد با اقتباس از آثار متکلمانی همچون کالوین، باونیک و بارث عقیده خداباور عقیده ای کاملا بنیادین است؛ عقیده ای که نه به واسطه سایر عقاید، بلکه با تجربه بی واسطه توجیه می شود. این موضع به شکل بسیار گسترده ای در مقاله "عقل و اعتقاد به خداوند" (از کتاب ایمان و عقلانیت 1983) مورد بحث قرار گرفته است.

توجیه معرفتی پلنتینگا
پلنتینگا در کارهای اولیه اش یک دیدگاه درونگرا در باب توجیه معرفتی را مفروض گرفته بود. سپس به سوی دیدگاه برون گرایانه سوق پیدا کرد و مدعی شد که عقیده بنیادین خداباور در صورتی یک معرفت به حساب می آید که صادق باشد و به نحو مناسبی به دست آمده باشد. او این رویکرد را در مقاله "توجیه و خداباوری" بسط داد. این ایده ها به سوی یک نظریه معرفت شناختی برون گرای تمام عیار سوق پیدا کرد که اول بار در کنفرانس گیفورد در سال 1989 توسط خود او ارائه شد و سپس در مجموعه دو جلدی او درباره جواز، یعنی "جواز؛ بحث امروزی" و "جواز؛ کارکردی خاص" منتشر شد. این نظریه تبدیل به نقطه ثقل اغلب مباحث جاری در معرفت شناسی تحلیلی شد.

جمع میان رهیافت تحلیلی و دین باوری

الوین پلنتینگا، یکی از سرشناس ترین فیلسوفان دین معاصر است که میان رهیافت تحلیلی و دین باوری جمع کرده است. وی که در حوزه های دیگر فلسفه تحلیلی، از جمله متافیزیک و فلسفه منطق، نظریه های قابل توجهی ارائه داشته است، در فلسفه دین نیز آرای برجسته ای دارد؛ از جمله می توان به راه حل او برای مسأله شر که روایتی از یک دفاع اختیار گروانه است و نیز بازسازی و ارائه تقریری جدید از برهان وجودشناختی اشاره کرد. پلنتینگا، همچنین در بحث سازگاری میان علم پیشین الاهی و اختیار انسان نظریه پردازی کرده و به نقد استدلال قائلان به ناسازگاری، از جمله استدلال نلسون پایک، پرداخته است.
افزون بر اینها، پلنتینگا برجسته ترین شخصیت طرفداران معرفت شناسی اصلاح شده است. وی از سالیان اخیر کوشش فراوانی به خرج داده تا نشان دهد که معقولیت (دست کم برخی از) گزاره های دینی در گرو دست و پا کردن ادله و قراین نیست؛ بلکه در وضع خاصی می توان گزاره های مزبور را از جمله گزاره های پایه به شمار آورد که موجه بالذات و در معقولیت بی نیاز از قرائن هستند. هر چند دیدگاه های پلنتینگا، در پاره ای ابعاد، با دیدگاه خداشناسی کلاسیک تفاوت دارد، بی تردید به تقویت عقلانی پایه های دین باوری کمک شایانی کرده است. دفاع اختیارگروانه او عموما پاسخ قاطعی به مسأله منطقی شر که اخیرا فیلسوفان ملحدی همچون مکی آن را پرورانده اند، قلمداد شده است.

نظریه پلنتینگا در متافیزیک موجهات
پلنتینگا همچنین یک نظریه پرداز برجسته در متافیزیک موجهات است. کتاب "طبیعت و ضرورت" (1974) او بسط دهنده یک نوع معناشناختی جهان های ممکن است که تبدیل به معیاری در ادبیات شده است. تحلیل او از جهان های ممکن به مثابه جهانی با بالاترین درجه سازگاری، ارائه دهنده یک سازش واقعی میان نومینالیسم و تعابیر فوق العاده شی انگار است. در دو فصل آخر کتاب، پلنتینگا متافیزیک را به حوزه موضوعات کلاسیک فلسفه دین می کشاند. او ارائه کننده آن چیزی است که بیشتر به عنوان تفسیر نهایی از اراده آزاد برای مقابله با برهان شر و همچنین تفسیر موجهاتی از برهان وجودشناختی در نظر گرفته می شود که شاید بیشترین واکنش را از زمان تفسیر بدیع پیشنهادی از سوی آنسلم برانگیخته باشد.

اعتقادات بنیادین دینی از نظر پلنتینگا
پلنتینگا بر آن است که اعتقادات بنیادین دینی در معانی کاملا سنتی خود، بدون دلیل، واقعا پایه اند و به نظر می رسد که او با چنین رویکردی بی آنکه همانند ویتگنشتاین محتوای سنتی اعتقاد دینی را سست کند، به سئوال شکاکانه پاسخ گفته است. مؤمنان فلسفی مشرب، با تقلید از آثار پلنتینگا، در سر سودای آن دارند که از موضوع توجیه عقلی فراتر روند و ابزارهای فلسفه تحلیلی را معطوف به ایضاح و تنقیح اعتقادات دینی کنند. در نتیجه این امر، حوزه فلسفه تحلیلی دین از بنیاد دگرگون شد و به جای حمله شکاکانه به دین (که مؤمنان در آن یک اقلیت در محاصره بودند) به رشد ایجابی اندیشه دینی (به ویژه مسیحی) که در سیطره مؤمنان قرار داشت، پرداخت.

عقلانیت اعتقاد دینی از دیدگاه پلانتینگا

ارتباطات میان فلسفه و مسیحیت در طول بیست قرن آینه تمام نمایی از تضاد و تنش منازعه پیلاطوس با این ادعای مسیح است که او نشانه حقیقت است. در دوران جدید، لازمه سنجه های عقلانیت دوره روشنگری آن بود که اعتقادات دینی در صورتی به لحاظ فلسفی معتبرند که بر دلایل معتبر استوار باشند و مقدمات آن ها از مقبولیت همگانی برخوردار باشد. چنین دلایلی به رغم تلاش های استوار و متهورانه نازا وامانده اند، و در نیمه قرن بیستم صاحبان تقریبا جدی دین و فلسفه در برابر مباحث فلسفی دین (که در آن وقت در رشته فرعی فلسفه دین شکل تخصصی به خود گرفته بود) موضعی کاملا دفاعی گرفتند. شکاکیت با به چالش کشیدن عقلانیت یا حتی خود معناداری اعتقاد دینی فلسفه دین را (دست کم فلسفه دین در جریان فلسفه حرفه ای که گرایشی تحلیلی بود) در چنبره خود داشت.
در برابر این چالش، پاره ای از مؤمنان فلسفی مشرب، با وام گیری از دیدگاه ویتگنشتاین، این ایده را پیش کشیدند که فهم و ارزیابی اعتقادات دینی با سنجه ها علمی و فلسفی، که در شیوه های زندگی دینی خود مؤمنان ریشه ندوانده، پاک نادرست است. برجسته ترین و نافذترین طرفدار این ایده دی. ضد فیلیپس است، او با موشکافی و فراستی بی بدیل اعتقاد و عمل دینی را بدون تکیه به غیر آن فهم کرد و در برابر هر نوع تحویل آن به بازیهای زبانی بیگانه پایداری کرد. جای انکار نیست که آثار فیلیپس فهم استقلالی از دین را تعمیق بخشید و درس های بسیار لازمی را در برابر همانندسازی های سطحی آن با دیگر راه های تفکر و تجربه به دست داده است. اما در اینکه آیا فیلیپس به چالش های مدرن به عقلانیت اعتقاد دینی پاسخی چشمگیر داده است یا نه، بسیار چند و چون شده است.
به نظر، فیلیپس تنها به قیمت بسیار هنگفت دست کشیدن از ویژگیهای اساسی فهم ادیان سنتی از خود این منازعات و چالش ها را به عقب می راند. همین طور به نظر، فیلیپس تنها با تغییری بنیادین در معانی سنتی به دفاع از مدعیات دینی چون نیایش و نامیرایی می پردازد. در سال های اخیر، بسیاری رویکرد تازه آلوین پلانتینگا را برگذشتن از حملات رایج به عقلانیت اعتقاد دینی و هم برگذشتن از پاسخ های ویتگنشتاین به آن ها برشمرده اند. پلانتینگا بر آن بود که اعتقادات بنیادین دینی در معانی کاملا سنتی خود، بدون دلیل، واقعا پایه اند و به نظر می رسید که او با چنین رویکردی بی آن که همانند ویتگنشتاین محتوای سنتی اعتقاد دینی را سست کند، به سؤال شکاکانه پاسخ گفت. مؤمنان فلسفی مشرب، با تقلید از آثار پلانتینگا، در سر سودای آن دارند که از موضوع چوبین توجیه عقلی فراتر روند و ابزارهای فلسفه تحلیلی را معطوف به ایضاح و تنقیح اعتقادات دینی کنند. در نتیجه آن، حوزه فلسفه تحلیلی دین از بنیاد دیگرگون گشت و به جای حمله شکاکانه به دین، که مؤمنان در آن یک اقلیت در محاصره بودند، به رشد ایجابی اندیشه دینی (به ویژه مسیحی)، که در سیطره مؤمنان قرار داشت، پرداخت.

دفاعیه پلنتینگا از عقلانیت اعتقاد دینی
دفاعیه پلنتینگا از عقلانیت اعتقاد دینی تفاوتی چشمگیری با بسیاری از رویکردهای سنتی دارد. ویژگی مبنایی دفاعیه وی این پیشنهاد است که تبیینی مناسب از عقلانیت اعتقادات دینی نیازمند ارائه سطح یا دسته تازه ای از عقلانیت است. یعنی تقریبا، دسته ای از اعتقادات که به طور تجربی آشکارند، اما برای حواس آشکار نیستند. از این رو، پلنتینگا اعتقاد به خدا را عموما (یا حتی اختصاصا) مستنتج از دلیل عقلی نمی داند. اعتقاد به خدا به عنوان باور پایه ریشه در دلیل ندارد، بلکه اساس آن تجربه بی واسطه ای است که از واقعیت خدا در زندگی داریم. دیدگاه او بی شباهت به دیدگاه مدافعان دلیل کلاسیک تجربه دینی نیست، اما او چنین نمی اندیشد که ما باید به روش استدلال مبتنی بر تجربه، ظاهرا تجربه خدا، وجود الهی را استنتاج کنیم؛ بلکه معتقد است تجارب ما از خدا واقعیت او را بی واسطه در اختیار ما می نهند؛ دقیقا همان طوری که تجربه حسی موضوعات مادی پیرامون ما را در اختیار ما می نهد.

سه سؤال اصلی درباره رویکرد پلانتینگا

سه سؤال اصلی درباره رویکرد پلانتینگا مطرح است:
(الف) آیا ارائه سطح تازه ای از عقلانیت متناظر با اعتقادات تجربتا آشکار اما نه برای حواس، درست است؟
(ب) اگر چنین کاری درست است، جای مناسب این سطح در میان سطوح دیگر کجاست؟
(ج) آیا اعتقادات دینی، به ویژه اعتقاد به خدا، را باید در چنین سطحی جای داد؟
پلانتینگا در یکی از پاسخ های خود به این پرسش ها، به دسته های مهمی از اعتقادات اشاره دارد که از آن جمله اند یاد ایام گذشته (مانند، خاطره ام از آنچه امروز نهار خوردم)، اعتقاد درباره این که آینده چگونه به گذشته شباهت پیدا خواهند کرد و اعتقاد درباره واقعیت حیات ذهنی دیگر افراد. زیرا این دسته از اعتقادات از زمان تحلیل هیوم از آنها، که آنها را «اعتقادات هیومی» نامیده اند، به طور خاص بحث انگیز بوده اند. پلانتینگا در پاسخ به سؤال (الف)، بر اساس رویکرد خود، با جای دادن اعتقادات هیومی در دسته جداگانه ای از جدول عقلانیت، سطح نسبتا عالی را به آنها اختصاص داد. یکی از ایرادهای یک چنین اندراجی احتمالا آن است که اعتقادات هیومی را می توان از اعتقادات سطح 1 تا 4 استنتاج کرد. روی هم رفته، در زرادخانه فلسفی دلایل بیشمار له دیگر اذهان، راه حل های له مسئله استقرا، و براهینی له وجود ایام گذشته در کار است. اما بسیارند افرادی که تا به امروز به جد درباره چنین دلایل، راه حل ها و براهینی اندیشیده اند اما آنها را چندان قانع کننده نیافته اند. از این رو در مقام تبیین سطوح عقلانیت، به آنها نمی توان تکیه کرد.
از اینجا به سؤال (ب) می رسیم. حتی با افزودن اعتقادات هیومی آنها را نمی توان در سطح بسیار بالای عقلانیت جای داد. در واقع، اعتقادات هیومی بنا به یک احتمال، همانطور که گویا خود هیوم گاه چنین می اندیشید، نامعقولند؛ یعنی، از حیث معرفتی در اعتقاد به آنها بر صواب نیستیم. اما مفاد آن، نه این است که مجاز نیستیم اعتقادات هیومی داشته باشیم و نه آن است که، با لحاظ همه امور، باید از آنها دست بشوییم. بلکه بر عکس، ما چنین اعتقاداتی را به خاطر تمایلات اجتناب ناپذیری که خوب و صواب اند اختیار کرده ایم، زیرا آنها برای حیات ما انسانها ضروری اند. این ضرورت مبنایی است تا از هر نوع الزام معرفتی نسبت به تعلیق اعتقادات هیومی دست کشیم. پاسکال بیش از یک قرن قبل از هیوم گفت: «طبیعت پشتیبان عقل بی یاور است و آن را از چنین خودسرانه به بیراه رفتن بازمی دارد.»
طبق یک چنین دیدگاهی، اعتقادات هیومی در موضعی بسیار پایین تر قرار خواهند گرفت. اندراج اعتقادات دینی در چنین دسته ای یعنی اذعان به عدم قطعیت معرفتی آنها، اما راه توجیه آن ها، مثلا، بر اساس مبانی اخلاقی یا عملی همچنان باز است. پلانتینگا از چنین رویکردی چندان هم حمایت نکرده است و به نظر می رسد که بر عقلانیت اعتقادات دینی شدیدا پای می فشرد. از دیگر سو او از عقلانیت اعتقادات هیومی دفاع نمی کند، زیرا در دفاع از عقلانیت اعتقاد دینی به هیچ وجه به رویکرد نخست روی نیاورده است. به علاوه، پلانتینگا در پاسخ به سؤال (ج) درستی اندراج اعتقادات دینی را در دسته اعتقادات هیومی اثبات نکرده است. در بادی امر، شمولیت و اجتناب ناپذیری نسبی اعتقادات هیومی نشان دهنده تفاوت جایگاه معرفتی آنها با جایگاه معرفتی اعتقادات دینی است و پلانتینگا به منظور نفی این تفاوت های در بادی امر دلیلی بر همانندی آنها اقامه نکرده است.

پلنتینگا و تأیید اندراج اعتقادات دینی
با وجود این، پلنتینگا به منظور تأیید اندراج اعتقادات دینی در سطح یا دسته جدیدی از عقلانیت راه دومی را پیشنهاد می کند. در پرتو خط فکری زیر می توان به ایده مکنون در این رویکرد دوم پی برد. البته در این که چه اعتقاداتی معقولند و چه اعتقاداتی نامعقول، به شهودات خود تکیه می کنیم و از این رهگذر تعیین می کنیم که چه اعتقاداتی در فهرست سطوح عقلانیت جای دارند. محض نمونه، متدینان عموما اعتقاد به خدا را کاملا معقول می دانند. دیگران چنین نمی اندیشند، اما پلنتینگا می پرسد چرا مؤمنان باید از آن ناراحت باشند؟ قضاوت نهایی، تکیه گاهی غیر از این که چیزی به نظرم آشکارا صادق است، نیست. شهودات بنیادین یک فرد پایین ترین نقطه شروع در هر نوع تأمل فلسفی است.
از این رو، اگر یک مؤمن با ایمان راسخ، اعتقاد به وجود خدا را معقول بداند، چرا نباید این اعتقاد را در فهرست اعتقادات معقول خود قرار دهد؟ و اگر در درجه بندی او از اعتقادات معقول از دسته ای همخوان با اعتقاد به خدا هیچ اثری نیست، چرا او نباید دسته مربوط را بیفزاید؟ خلاصه آن که، جوهره رویکرد دوم پلانتینگا گذاری است اساسی، از تلقی عقلانیت در پرتو معیارها و نمونه های مقبول همه محققان دارای صلاحیت، به فهم عقلانیت بر حسب معیارها و نمونه های جوامعی خاص و در نهایت افرادی خاص.

تلقی پلانتینگا درباره ایراد شواهد گروانه به خداشناسی توحیدی

در تنسیق متعارف این ایراد، دیدگاهی مبناگروانه از معرفت پیش فرض گرفته می شود. یعنی، اعتقادات را به دو دسته بنیادین تقسیم می کنند: اعتقاداتی را که بی پشتیبانی اعتقاداتی دیگر پذیرفته ایم و اعتقاداتی را که بر اساس دیگر اعتقادات پذیرفته ایم. آن اعتقادات پایه است و این اعتقادات غیر پایه یا مستنتج. مبناگرو همچنین بین اعتقادات پایه ای که به حق (بدون ناشایستگی معرفتی) پایه اند و اعتقاداتی که چنین نیستند، فرق می گذارد. اعتقاد دسته اول اعتقادات واقعا پایه اند. مبناگرو با نظر به این تصویر کلی، معیار عقلانیت زیر را پیشنهاد می دهد: یک اعتقاد تنها در صورتی معقول است که یا واقعا پایه باشد، یا از اعتقادات واقعا پایه استنتاج شود (یعنی از راه دلیل استقرایی یا قیاس معتبر). گفته شده که اعتقادات دارای شرط دوم بر اساس شواهد کافی یا دلایل معتبر معقولند.

ایراد شواهد گروان به خداشناسی توحیدی
ایراد شواهدگروان به خداشناسی توحیدی، اگر به زبان مبناگروان بیان شود، آن است که خداشناسی توحیدی نامعقول است، زیرا آن اعتقاد نه واقعا پایه است، نه از اعتقاد واقعا پایه به درستی منتج است. به اختصار این دلیل این گونه است:
1- اگر اعتقادی واقعا پایه نباشد، آنگاه تنها در صورتی معقول است که شواهد کافی له آن در کار باشد.
2- «خدا وجود دارد» واقعا پایه نیست.
3- بنابراین، «خدا وجود دارد» تنها در صورتی معقول است که شواهد کافی له آن در کار باشد.
4- شواهد کافی له «خدا وجود دارد» در کار نیست.
5- بنابراین، «خدا وجود دارد» معقول نیست.

پاسخ پلانتینگا
عاجل ترین راه نجات پلانتینگا از این استدلال مستقیما ناشی از این ادعای بنیادین او است که اعتقاد به خدا برای مسیحیان نمونه ای روشن از یک اعتقاد معقول است. از این رو، مسیحی از لحاظ معرفتی کاملا حق دارد که گزاره (5) را مردود شمرد. از این گذشته، اگر او مبناگروی عام را قبول دارد (و از این رو گزاره 1 را می پذیرد) و خداشناسی توحیدی را فاقد دلیل معتبری می داند (از این رو، با گزاره 4 موافقت دارد) کاملا منطقی خواهد بود که با عکس کردن دلیل شواهدگروان نتیجه بگیرد که گزاره (2) نادرست است. به عبارت دیگر، او استدلال خواهد کرد:
6- اعتقادم به خدا معقول است.
7- اگر اعتقادی معقول باشد، یا واقعا پایه است یا از اعتقادات واقعا پایه حقیقتا منتج است.
8- اعتقادم به خدا واقعا منتج از اعتقادات حقیقتا پایه نیست.
9- بنابراین، اعتقادم به خدا واقعا پایه است.
و اما، به یک لحاظ، این پاسخ دندان شکنی به دلیل شواهدگروان نیست. زیرا خود این ایراد دلیلی بر نامعقولیت اعتقاد به خدا است، که مقدمه نخست دلیل فوق آن را به سادگی رد می کند. اما بی تردید می توان اعتراض کرد که نمی توان دلیلی را با اقامه دلیل دیگری که، بدون توجیه، نقیض نتیجه آن دلیل را ادعا می کند واقعا رد کرد. با صرف این ادعا که اعتقاد به خدا معقول است نمی توان به رد این دلیل که اعتقاد به خدا معقول نیست، پرداخت. اما پلانتینگا در اینجا نمی خواهد شواهدگرو (یا یک ناظر بی طرف و کاملا عاقل) را قانع کند که ایراد او نادرست است. او، در برابر شواهدگرو صرفا مسیحی را، از لحاظ معرفتی در اعتقاد به خدا محق نشان می دهد.


منابع :

  1. گرى گاتینگ- مقاله پلانتینگا و عقلانیت اعتقاد دینى- ترجمه خلیل قنبرى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 20

  2. هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

  3. موسسه گفتگوی ادیان- مقاله الوین پلنتینگا

  4. تونی لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان روز- چاپ اول- 1380 ش

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/116148