شادابی و شادمانی بهشتیان

اى صاحب نفس مطمئنه! هم تو از من خشنودى و هم من از تو
هنگامی که در آستانه مرگ درآید به او خطاب تکوینى مى شود که به سوى رحمت ساحت ربوبى خواهى باز گرد و نیز اعلام و مژده رحمت است که پیوسته او را به سوى مقصد و منتهى سیر که بهشت خلد است سوق می دهند و به او گفته می شود که هم تو از خدا خشنودى و هم او از تو خشنود است. خداوند در آخر سوره ی فجر به نفوس مطمئنه و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته مى گوید: «یا أیتها النفس المطمئنة؛ اى نفس مطمئنه!» (فجر/ 27) آنچه از سیاق آیه یعنى مقابل قرار گرفتن این نفس با اوصافى که براى آن ذکر شده با انسانى که قبل از این آیه مورد سخن بود و اوصافش از جمله دلبستگیش به دنیا و طغیان و فساد و کفرانش و سوء عاقبتش ذکر مى شد استفاده مى شود این است که نفس مطمئنه، نفسى است که با علاقمندى و یاد پروردگارش سکونت یافته بدانچه او راضى است رضایت مى دهد و در نتیجه خود را بنده اى مى بیند که مالک هیچ خیر و شرى و نفع و ضررى براى خود نیست و نیز دنیا را یک زندگى مجازى و داشتن و نداشتن و نفع و ضرر آن را امتحانى الهى مى داند و در نتیجه اگر غرق در نعمت دنیایى شود، به طغیان و گسترش دادن به فساد و به علو و استکبار، وادار نمى شود، و اگر دچار فقر و فقدان گردد این تهى دستى و ناملایمات او را به کفر و ترک شکر وانمى دارد، بلکه هم چنان در عبودیت پاى برجا است و از صراط مستقیم منحرف نمى شود، نه به افراط و نه به تفریط.
سپس می فرماید که: «ارجعی إلى ربک راضیة مرضیة؛ به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.» (فجر/ 28) بعضى پنداشته اند که این خطاب بعد از حسابرسى نفوس مطمئنه به ایشان مى شود. و لیکن به نظر ما ظرف این خطاب از اول تا به آخر روز قیامت است، یعنى از همان لحظه اى که نفوس مطمئنه زنده مى شوند، تا لحظه اى که داخل بهشت مى شوند بلکه از لحظه اى که مرگشان مى رسد مورد این خطاب هستند تا وقتى که به جنت الخلد در مى آیند. و اگر نفوس مطمئنه را به وصف "راضیة" و "مرضیة" توصیف کرده، براى آن است که اطمینان و سکونت یافتن دل به پروردگار مستلزم آن است که از او راضى هم باشد، و هر قضا و قدرى که او برایش پیش مى آورد کمترین چون و چرایى نکند، حال چه آن قضا و قدر تکوینى باشد، و چه حکمى باشد که او تشریع کرده باشد، پس هیچ سانحه به خشم آورنده اى او را به خشم نمى آورد، و هیچ معصیتى دل او را منحرف نمى کند، و وقتى بنده خدا از خدا راضى باشد، قهرا خداى تعالى هم از او راضى خواهد بود، چون هیچ عاملى به جز خروج بنده از زى بندگى خدا را به خشم نمى آورد، و بنده خدا وقتى ملازم طریق عبودیت باشد مستوجب رضاى خدا خواهد بود، و به همین جهت دنبال جمله ی "راضیة" جمله "مرضیة" را آورد.
چه تعبیرات جالب و دل انگیز و روحپرورى؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مى بارد! دعوت مستقیم پروردگار، از نفوسى که در پرتو ایمان به حالت اطمینان و آرامش رسیده اند. دعوت از آنها براى بازگشت به سوى پروردگارشان به سوى مالک و مربى و مصلحشان. دعوتى که آمیخته با رضایت طرفینى است، رضایت عاشق دلداده از معشوق، و رضایت محبوب و معبود حقیقى. و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن، و به لباس بندگى مفتخرش کردن، و در سلک خاصان درگاه او را جاى دادن! و سپس دعوت از او براى ورود در بهشت، آن هم با تعبیر "وارد بهشتم شو" که نشان مى دهد میزبان این میهمانى تنها و تنها ذات مقدس او است، عجب دعوتى! عجب میزبانى! و عجب میهمانى! منظور از "نفس" در اینجا همان روح آدمى است. چنین نفسى هم اطمینان به وعده هاى الهى دارد، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا، هم در طوفانها، و هم در حوادث و بلاها، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است. منظور از بازگشت به سوى پروردگار به عقیده جمعى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت او است، ولى بهتر آن است که گفته شود بازگشت به سوى خود او است، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
آیا این دعوت به بازگشت به سوى پروردگار تنها در قیامت است، و یا از لحظه جان دادن و پایان گرفتن عمر؟ سیاق آیات البته مربوط به قیامت است، هر چند تعبیر خود این آیه مطلق و گسترده است. تعبیر به "راضیه" به خاطر آن است که تمام وعده هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى کرد قرین واقعیت مى بیند، و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مى گردد که یکپارچه رضا و خشنودى مى شود و اما تعبیر به "مرضیة" به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است. چنین بنده اى، با چنان اوصاف، و با رسیدن به مقام رضا و تسلیم کامل، حقیقت عبودیت را که گذشتن از همه چیز در طریق معبود است دریافته، و در سلک بندگان خاص خدا گام نهاده، و مسلما جایى جز بهشت براى او نیست.
(راضیة) اما در دنیا چون نفس مطمئنه می داند که تمام افعال الهى موافق حکمت و عین صلاح است در تمام حالات خشنود و خرسند است فقر باشد یا غنى صحت باشد یا مرض نعمت باشد یا بلا.
در بلا خوش می کشم لذات او *** مات اویم مات اویم مات او
آنچه آن خسرو کند شیرین بود. اما در آخرت مورد تفضلات و عنایات الهى از حین موت بشارتهاى ملائکه و راحتى قبض روح و استقبال ملائکه و زیارت انوار مقدسه محمد و آل (ص) و ادامه تا صحراى محشر اصحاب یمین پاى منبر وسیله زیر لواى حمد با صورت نورانى کنار حوض کوثر حساب یسیر نامه به دست راست و غیر اینها کمال رضایت و خشنودى را دارد.
(مرضیة) خداوند هم از این بنده راضى است که فوق جمیع درجات بهشت و نعم آن رضاى الهى است چنانچه می فرماید: «وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله أکبر ذلک هو الفوز العظیم؛ خداوند به مردان و زنان با ايمان باغهايى وعده داده است كه از زير [درختان] آن نهرها جارى است در آن جاودانه خواهند بود و [نيز] سراهايى پاكيزه در بهشتهاى جاودان [به آنان وعده داده است] و خشنودى خدا بزرگتر است اين است همان كاميابى بزرگ.» (توبه/ 72) حتى دارد در بهشت پس از تمام نعم الهى خطاب می رسد: آیا توقع دیگرى دارید؟ عرض می کنند: ربنا رضاک.
جانهاشان به آفریننده خود اطمینان حاصل کرد، و بر خدا توکل کردند، و به قضا و قدر او تسلیم شدند، و ثروتمندى آنان را گمراه نکرد، و آن را برات آمرزش نینگاشتند، و فقر مایه هزیمت ایشان نشد، و آن را همچون لعنت الاهى در نظر نگرفتند... به همین سبب خدا آنان را به نعیم جاودانه شادمان کرد، و آگاهشان ساخت که از ایشان راضى و خرسند است، و چه شیرین است ساعت ملاقات ایشان با دوست و انیس خود، و چه مایه شگفتى است کلمات محبت آمیزى که مبادله مى شود. و در حدیث قدسى از خداى عز و جل آمده است که در حق زاهدان و اهل خیر و اهل آخرت چنین گفته است: «سوگند به عزت و جلالم، که چون روحهاى ایشان از بدنهاشان خارج شود، با یک زندگى پاکیزه ایشان را زنده مى کنم، و ملک الموت را بر ایشان مسلط نمى سازم، و در گرفتن روح آنان کسى جز خودم دخالت ندارد، و درهاى همه آسمانها را به روى ارواح ایشان مى گشایم، و همه حجابها را از برابر چشمانشان دور مى کنم، به آراستن باغهاى بهشت و به زفاف حوران بهشتى و به درود فرستادن فرشتگان و به میوه دار شدن درختان بهشتى فرمان مى دهم، و به بادى از بادهاى زیر عرش دستور مى دهم تا کوه هایى از کافور و مشک اذفر با خود بردارند و به صورت مواد سوختنى بدون آتش درآیند و بر او داخل شوند، و میان من و روح او پرده اى نخواهد بود، پس هنگام گرفتن روحش مى گویم: بر من خوش آمدى، با کرامت و شادمانى در رحمت و رضوان صعود کن. و آنان را نعمتى دایمى است که جاودانه در آن مى مانند، و در نزد خدا براى ایشان پاداشى بزرگ است.»
در همین حدیث آمده است: «و هنگامى که بنده در حال مرگ است، بالاى سر او فرشتگانى مى ایستند که به دست هر یک از ایشان جامى از آب کوثر و جامى از شراب است، و آن را به روح او مى نوشانند تا سختى و تلخى مرگ از میان برود، و به بزرگترین شادى او را بشارت مى دهند، و به او مى گویند: پاکیزه شدى و جایگاهت پاکیزه است، تو به سوى خداوند عزیز حکیم، و دوست نزدیک، پیش مى روى. پس روح از دست فرشتگان پرواز مى کند و سریعتر از یک چشم به هم زدن به جانب خدا صعود مى کند، و هیچ حجاب و پرده اى میان او و خدا بر جاى نمى ماند، و خداى عز و جل مشتاق او است، و بر سرچشمه اى نزدیک عرش مى نشیند، و سپس به او گفته مى شود: دنیا را چگونه ترک کردى؟ و او مى گوید: خدایا، سوگند به عزت و جلالت که مرا علمى نسبت به دنیا نیست، از آن زمان که مرا آفریدى، من از تو مى ترسیدم، پس خداى تعالى به او مى گوید: اى بنده من، راست گفتى، جسد تو در دنیا بود، و روحت با من، تو در برابر منى، از پنهان و آشکارت آگاهم، بخواه تا به تو ببخشم، این بهشت من است پس در آن پرواز کن، و این همسایگى من است، پس در آن سکونت گزین، و آن گاه روح مى گوید:
خدایا، خودت را به من شناساندى، پس به آن از همه آفریدگان تو بى نیاز شدم، قسم به عزت و جلالت که اگر خرسندى تو در آن باشد که بندبند من از یکدیگر جدا شود، و صد بار با سخت ترین شکل کشتن کشته شوم، خرسندى تو را بیشتر دوست مى دارم، خدایا، چگونه به خود غره شوم، که اگر تو مرا اکرام نکنى خوارم، و اگر یاریم نکنى معذبم، و اگر به من نیرو ندهى ضعیف و ناتوانم، و اگر به یاد خود مرا زنده نگاه ندارى مرده ام، و اگر پوشندگى تو نبود، در نخستین بار که معصیت تو کردم رسوا مى شدم، خدایا چگونه تو را راضى نکنم در حالى که عقل مرا چندان کامل کردى که تو را شناختم، و حق را از باطل و امر را از نهى و دانش را از نادانى و روشنایى را از تاریکى باز شناختم، پس خداى عز و جل مى گوید: قسم به عزت و جلالم که در هیچ وقت از اوقات میان خودم و تو حجابى فراهم نمى آورم، بدین گونه با دوستانم عمل مى کنم.»


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 477

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 صفحه 476

  3. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏18 صفحه 136

  4. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏18 صفحه 102

  5. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد ‏14 صفحه 115

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/116976