نامه اعمال انسان گناهکار

نتیجه ی بررسى دفاتر تیره و کتاب پلید کفار و بیگانگان این است که کتاب آنان به دست چپ آنان داده مى شود و سیاق قرآن در مصور ساختن جزاى کفارى پیش مى رود که نامه هاى به دست چپ گرفته شده آنان از شومى و بدى عاقبت ایشان حکایت مى کند، تا بدین گونه معادله بیم و امید در ذهن انسان توازن پیدا کند، و در افقهاى نزدیکى به خدا بالا رود، در حالى که امید او را به عمل صالح بیشتر برمى انگیزد، و ترس خدا او را از مرتکب شدن کارهاى حرام و زشت باز مى دارد. می فرماید که: «و أما من أوتى کتابه بشماله فیقول یالیتنى لم أوت کتابیه؛ و اما کسى که پرونده اعمالش را به دست چپش دهند، مى گوید: اى کاش پرونده ام را دریافت نمى کردم» (حاقه/ 25). شاهد آن است که حکایت از محرومیت و فقر و عجز و فقدان و تیره بختى آنان مى نماید زیرا «شمال» به معناى پیوستگى است بدست چپ گفته مى شود و نیز بسیار که از یسر گرفته شده بدست چپ گفته میشود و بمعناى سهولت و کمک است زیرا دست چپ کمک قدرت دست راست است در نتیجه خواهد تمنى و آرزو نمود. اى کاش دفتر و کتاب عقیده و اعمال طالح به من ارائه نمى شد و نمى دانستم حساب آن چیست و چگونه است. هنگامى که مدت زندگى بیگانگان پایان یابد و در آستانه عالم برزخ در آیند سیرت نکبت بار خود را هر یک خواهد مشاهده نمود، از نظر غفلت از مسیر زندگى و از هدفى که در باره او در نظر گرفته شده است و سرگرم به غفلت بسر برده و به گمرهى و ضلالت خود توجه نداشته و به تهدید خرد گوش فرا نداده و در عوالم دیگر که بطور شهود به گمراهى و تیره بختى خود توجه نموده و خود را گمراه و تیره بخت و نابینا یافته در اثر اینکه در دنیا از حق جستجو ننموده، دچار حسرت درونى و روانى گشته، همچنانکه در شعله هاى تیره دوزخ براى همیشه خواهد زیست.
این آیه اندازه تفاوت میان دو نفر را آشکار مى سازد: اولى آن کس که از شادى نزدیک است با کتابش پرواز کند، و دیگران را به خواندن آن دعوت مى کند تا در شادى شریک او شوند، و دیگرى آن کس که دیگران را به خواندن کتابنامه خود نمى خواند بلکه تنها خود شرمسار است و از آنچه در آن مى بیند گرفتار حسرت مى شود، تا آن حد که آرزو مى کند که کاش پیش از خواندن کتاب او را براى چشیدن عذاب روانه مى کردند. فخر رازى گفته است: و بدان که چون او در کتاب خود مى نگرد و کارهاى زشت خویش را در آن مشاهده مى کند، شرمسار مى شود و عذاب حاصل از این شرمسارى براى وى از عذاب آتش پیشى مى گیرد، پس مى گوید: کاش مرا با آتش عذاب داده بودند، و این نامه را که یادآور کارهاى زشت من است عرضه نکرده بودند، تا گرفتار این شرمسارى نشوم، و این تو را از آن آگاه مى سازد که عذاب روحانى سخت تر از عذاب جسمانى است، و بیشتر مفسران همین گونه اظهار نظر کرده اند.

اى کاش مرگم فرا مى رسید!
سپس قرآن به زبان حال اصحاب الشمال چنین مى گوید: «و لم أدر ما حسابیه؛ و اى کاش از حساب خود هرگز خبردار نمى شدم!» (حاقه/ 26). که این دلیلى بر وجود سه گونه عذاب است: عذاب رسوا شدن در میان مردم که به محض داده شدن کتاب به دست دوزخیان بر آنان فرود مى آید و اهل محشر از آن آگاه مى شوند که آنان از زیانکاران و معذبان اند، و عذاب نفسى و روانى (با شرمسارى و پشیمانى) که با نگریستن در صفحه هاى سیاه شده نامه اعمالشان بر اثر کارهاى زشت و گناهانى فراهم آمده است که خود نویسنده آنها بوده اند، و سوم عذابى که هنگام وارد شدن به آتش با آن رو به رو مى شوند، و به همین جهت آرزو مى کنند که کاش مرگ دنیایى ایشان پایان کار مى بود و بعث و حساب و جزایى پس از آن وجود نمى داشت: «یالیتها کانت القاضیة؛ اى کاش همان مرگ اول [که مرا از دنیا به آخرت انتقال داد] کارم را یکسره مى کرد [و در نیستى ابد قرارم مى داد،]» (حاقه/ 27).
آرى در آن دادگاه بزرگ، در آن یوم البروز و یوم الظهور هنگامى که تمام قبایح اعمال خود را برملا مى بیند، فریادش بلند مى شود، و پى در پى آه سوزان از دل مى کشد، آهى حسرت بار، و ناله اى شرربار دارد، آرزو مى کند با گذشته اش به کلى قطع رابطه کند، آرزوى مرگ از خدا و نابودى و نجات از آن رسوایى بزرگ مى نماید، همانگونه که در آیه 40 سوره نبأ نیز آمده است: «یقول الکافر یا لیتنی کنت ترابا؛ کافر در آن روز مى گوید: اى کاش خاک بودم و هرگز انسان نمى شدم». در معنى جمله ی «یا لیتها کانت القاضیة» تفسیرهاى دیگرى نیز گفته شده است، از جمله اینکه: منظور از «قاضیة» مرگ نخستین است، یعنى اى کاش آن زمان که در دنیا مردیم دیگر زنده نمى شدیم، این در حالى است که در دنیا چیزى ناخوشایندتر از مرگ در نظر او نبود، ولى در قیامت آرزو مى کند اى کاش آن مرگ ادامه مى یافت! بعضى نیز آن را ناظر به نفخه صور اول دانسته اند که از آن تعبیر به قارعه نیز شده است، یعنى اى کاش نفخه دومى در کار نبود. ولى تفسیرى که در آغاز گفتیم از همه مناسبتر است.
حقیقت این است که: از مهمترین سببهاى زیانکارى، آن آرزو است که کافر، به جاى عمل کردن و به تلاش پرداختن، بر آن تکیه مى کند، و هیچ چیز را در واقعیت تغییر نمى دهد، نه در دنیا و نه در آخرت... در صورتى که او توانایى بر آن دارد که از پایان بد و جزاى آن رهایى یابد، و از طریق کوشش و عمل از ردیف اصحاب الشمال خارج شود و به گروه اصحاب الیمین بپیوندد، و این کار از آرزوهاى مایه فریبى که تا عرصه قیامت بر زبان میراند ساخته نیست.


منابع :

  1. محمد حسینی همدانی- انوار درخشان- ج‏ 17 صفحه 52

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 16 صفحه 316

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 24 صفحه 462

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/117253