7- احباط از دیدگاه علم کلام

آیا کردار مرتد بر اثر ارتداد به طور کلی باطل می شود و ارتداد سبب احباط آن هاست و در صورت توبه لازم است همه ی اعمال پیشین را از نو آغاز کند، یا این که اعمال صالح و شایسته ی او معلق می ماند و با توبه به ثمره کردار شایسته سابق خود می رسد و اگر توبه نکرد همه اعمال گذشته از ریشه باطل می شود؟ در این زمینه دو قول وجود دارد:
1 ـ ارتداد، کردار شایسته را از ریشه باطل می کند و مرتدی که توبه کند بدان می ماند که اکنون آغاز تکلیف اوست و لازم است همه اعمال صالح را از سر گیرد.
2 ـ کردار و اعمال نیک از ریشه باطل نیست، بلکه معلق است و در صورت توبه آثار آن ها برجاست و اگر توبه نکرد همه گذشته ها باطل و تباه است.
خواجه نصیرالدین طوسی ره در متن تجرید ضمن ابطال دلیل های قائلین به حبط می گوید:
«و الإحباط باطل لاستلزامه الظلم و لقوله تعالی: فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره* ومن یعمل مثقال ذرة شرا یره (زلزال/ 7-8)؛ احباط باطل است؛ زیرا کسی که هم کار خوب کرده و هم بد، اگر بدی های او زیادتر باشد، به منزله کسی است که اصلا نیکی نکرده و اگر نیکی های او زیادتر باشد به منزله کسی است که اصلا کردار بد نکرده، و اگر مساوی باشد به منزله کسی است که هیچ یک از خوب و بد را انجام نداده باشد، حال آن که نزد خردمندان چنین چیزی ستم است و قرآن مجید نیز می گوید: کسی که به اندازه ذره ای کار نیک کند آن را می بیند و آن ذره به حساب می آید و کسی که به اندازه ذره ای کار بد کند آن را می بیند و آن ذره به حساب خواهد آمد». از سوی دیگر می دانیم صدور وفای به وعده از خداوند واجب است. سپس می فرماید: «و لعدم الأولویة إذا کان الآخر ضعفا...»؛ اگر عمل بعدی به اندازه خودش در عمل قبلی اثر بگذارد (موازنه)، مثلا کردار ناشایست پنج درجه ای در نیمی از کردار شایسته ده درجه ای قبلی اثر بگذارد، اگر پنج درجه اولی (نیمی از ده درجه) را از بین ببرد مرجح و اولویتی ندارد و اگر پنج درجه ی دومی را از بین ببرد باز بدون مرحج است. پس نمی توان گفت کار ناشایست پنج درجه ای به اندازه خودش کار شایسته ده درجه ای را از بین می برد.

نقد علامه طباطبایی
علامه طباطبایی (ره) در المیزان با اشاره به سخن محقق طوسی می فرماید: این که خواجه نصیر فرمود: حبط موجب ظلم است، فی الجمله قابل پذیرش است، اما این که قول به موازنه را از قبیل ترجیح بلا مرجح دانست و رد کرد، قابل قبول نیست؛ زیرا اگر کسی ده دینار به کسی بدهکار باشد و یک بار پنج دینار آن را بپردازد، بستانکار به او نخواهد گفت: این پنج دینار اول از ده دینار یا پنج دینار دوم است؟ لیکن این نوع اندیشه بر انسان حکیم برازنده نیست. از این رو خود محقق طوسی در کتاب نقد المحصل که اندیشه های فخر رازی را به نقد کشیده، به آن، بها نمی دهد و به فخر رازی که در این مسأله از قاعده ترجیح بلا مرجح و عدم اولویت بهره جسته می گوید: این چه استدلالی است؟ این مانند آن است که کسی ده درهم بدهکار باشد و پنج درهم آن را بپردازد. دیگر نمی گویند پنج درهم اول از ده درهم است یا پنج درهم دوم؟

سخن فاضل تونی درباره محقق طوسی
استاد بزرگوار ما فاضل تونی (ره) می فرمود: محقق طوسی (ره) حکیم بود، نه متکلم. او متن تجرید را به نگارش درآورد تا با اصول کلام، ولایت را اثبات کند؛ زیرا برای بحث از امامت خاصه جایی در فلسفه وجود ندارد و در فلسفه بحث از جهان بینی و اصول کلی است؛ گرچه می توان اصل امامت را در فلسفه زیر پوشش عنوان خلافت و عنوان ولایت و نبوت مطرح ساخت، اما امامت خاصه مانند امامت علی (ع) و اولاد معصوم او (ع) بر عهده کلام است، نه فلسفه؛ یعنی برهان نقلی و عقلی تلفیقی می طلبد، نه عقلی محض. از این رو مرحوم خواجه کتاب کلامی تجرید را تدوین کرد و با استفاده از قواعد کلام برای اثبات امامت خاصه به هدف خود نایل آمد.
سخن فوق را گرچه ما نخستین بار از استادمان فاضل تونی (ره) شنیدیم، لیکن برخی از حاشیه نگاران الهیات شفا نیز به این مطلب اشاره کرده و به روشنی نگاشته است. مرحوم محقق طوسی در جریان حدوث و قدم عالم و مسأله زمان به عنوان مماشات با متکلمان سخن گفت؛ زیرا در صدد استیناس ارباب نقل بود تا تشیع را در آفاق رواج دهد. از این رو در کتاب تجرید در بسیاری از مسایل عقلی با سایر نوشته های خود یکسان سخن نگفت؛ یعنی تجرید را به نگارش درآورد تا از راه اصول و مبانی کلامی و براساس اعتقاد و روش رایج آن عصر تشیع را رواج دهد و از این راه به مقصد نهایی خـود که اثبات ولایت و امامت پیشوایان دین (ع) بود دست یافت.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 5 صفحه 41

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/117301