جعفر کذاب

جعفر کذاب

جعفر بن علی معروف به جعفر کذاب، پسر حضرت امام هادی (ع) و برادر امام حسن عسکری (ع) بود که در سال 226 به دنیا آمد. او مردى نااهل و عیاش بود و پس از شهادت امام حسن عسکرى (ع) به دروغ ادعاى امامت کرد و خلقى را به گمراهى کشید و به همین دلیل او را «کذاب» لقب دادند. در عین حال او فرزندان زیادی داشت و به همین علت به ابوالکراین (پدر فرزندان بسیار) مشهور بود.
ابی خالد کابلی می گوید از امام زین العابدین (ع) سؤال کردم: «چرا امام ششم شیعیان را «جعفر صادق» خواهند نامید با آنکه همه شما صادق و راستگو هستید؟» فرمود: «پدرم از پدرش (ع) حدیث کرد برای من که رسول خدا (ص) فرمود چون فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع) متولد شد، او را صادق می نامند؛ زیرا پنجمین فرزندش، به نام جعفر، از روی تجری بر خدای عز و جل و دروغ بستن بر او، ادعای امامت کند و او نزد خداوند جعفر کذاب و مفتری بر خداست و مدعی مقامی است که اهل آن نیست و مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود است، آن است که می خواهد سر خدا را کشف کند در وقت غیبت ولی خدای عز و جل.»
سپس امام علی بن الحسین (ع) به سختی گریست و فرمود: «گویا جعفر کذاب را می بینم که سرکش زمان خود را وادار کند بر تفتیش امر ولی خدا و غایب در حفظ الهی و موکل بر حرم پدر خود از راه جهالت به ولادت او و حرص بر قتل او در صورت ظفر بر او، برای طمع در ارث برادرش که به ناحق آن را اخذ کند.»

فرمایش امام هادی (ع) و عسکری (ع)

فاطمه بنت هیثم می گوید: «هنگام ولادت جعفر در خانه امام هادی (ع) بودم. همه اهل خانه، به جز خود امام (ع)، خوشحال بودند. از ایشان سؤال کردم: مولای من! چرا شما را خوشحال نمی بینم؟ حضرت فرمود: به دست این فرزند، عده زیادی از مردم گمراه خواهند شد.»
امام هادی (ع) می فرمود: «اجتناب کنید از پسر من، جعفر، زیرا که او از من، به منزله نمرود است از نوح که خداوند عز و جل فرمود در حق او: «و نادی نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی؛ نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است.» (هود/ 4) سپس می فرماید: «قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح؛ فرمود اى نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است.» (هود/ 5
امام عسکری (ع) می فرمود: «حذر کنید، خدای را حذر کنید از برادرم، جعفر؛ پس قسم به خدا که نیست مثل من و مثل او مگر مثل هابیل و قابیل، دو پسر حضرت آدم، که قابیل بر هابیل حسد ورزید بر آنچه که خداوند عطا فرمود از فضل خود؛ پس قابیل کشت هابیل را، و اگر جعفر را ممکن شود بر قتل من هر آینه خواهد آمد ولکن خداوند غالب است بر امر خود.»

فرمایش حکیمه خاتون

در بحار از محمدبن عبدالله مطهری روایت است که بعد از شهادت امام عسکری (ع)، به خدمت حکیمه خاتون رفتم و سؤال کردم از حضرت حجة (ع) و خبر دادم او را از حیرتی که مردم را عارض شده است. پس فرمود: «ای محمد! خداوند زمین را خالی نمی گذارد از حجتی که یا ناطق است و آشکارا دعوی امامت می کند و یا خاموش است و تقیه می کند؛ و بعد از امام حسن و امام حسین (ع) امامت در دو برادر نمی باشد و این فضیلتی است که حق حسین (ع) را بر سایر ائمه (ع) داده است.» این ناچیز گوید این فرمایش آن خاتون، اشاره به بطلان دعوی امامت داشتن جعفر کذاب است بعد از شهادت امام عسکری (ع).
جعفر در شب شهادت امام عسکری (ع)، خزینه ها را مهر کرد و به منزل خود رفت. چون صبح شد به خانه آن حضرت آمد تا آنچه را که مهر بر آن زده بود، با خود ببرد. پس چون مهرها را باز کرد و نظر کرد، در خزائن و در خانه جز اندکی به جا نمانده بود. پس جماعتی از خدمتکاران و کنیزان را زد و آنها می گفتند: «سوگند به خداوند که دیدیم این متاع ها و ذخیره ها را که برداشته می شد و بار می شد بر شترانی که در شارع بودند و ما قدرت حرکت و سخن گفتن نداشتیم، تا آنکه شتران به راه افتادند و رفتند و درها به نحوی که بود، بسته شد. پس جعفر به ولوله افتاد و سر خود را از حسرت آنچه از خانه برده شد، می کوفت.»

ماجرای نماز گزاردن حضرت حجة (عج) بر جنازه پدر بزرگوارش

شیخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسی در کتاب فرج کبیرش نقل کرده، و به سند خود از ابی الادیان که یکی از چاکران حضرت امام (ع) بود، روایت کرده که او گفت: به خدمت حضرت امام عسکری (ع) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بیمار یافتم. آن جناب چند نامه ای نوشته و به من داد و فرمود که «این ها را به مداین برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان که بعد از پانزده روز دیگر به این بلده خواهی رسید و آواز نوحه از خانه خواهی شنید و مرا در غسل گاه خواهی دید.» ابوالادیان می گوید: گفتم «ای مولای من! چون این واقعه عظمی روی دهد، حجت خدا و راهنمای ما که خواهد بود؟» فرمود: «آن کسی که جواب نامه های مرا از تو طلب کند.» گفتم: «زیاده از این هم نشانی بفرمایید.» فرمود: «آن شخصی که بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشانی زیاده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصی که خبر دهد به آنچه در همیان است.» پس هیبت آن حضرت مرا مانع شد که بپرسم که چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان.
پس از سامرا بیرون آمده، نامه ها را به مداین رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود که داخل سر من رای (سامرا) شدم بر وجهی که آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنیدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه دیدم. برادرش، جعفر، را بر در خانه آن حضرت به نظر آوردم که مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزیت می نمودند. با خود گفتم که اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسکری (ع) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زیرا می دانستم که نبید می آشامد و طنبور می زند و قمار می بازد. پس او را تعزیت نمودم. هیچ چیزی از من نپرسید و جواب نامه را نطلبید. بعد از آن عقید خادم بیرون آمد و خطاب به جعفر گفت: «ای خواجه! برادرت را کفن کردند، برخیز و بر او نماز بگزار.»
جعفر برخاست و داخل آن خانه شد و شیعیان گریان وارد خانه شدند. در آن حال امام (ع) را کفن کرده بودند. جعفر پیش رفت که نماز بگزارد. چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، دیدم کودکی پیدا شد گندمگون و مجعد موی و ردای او را گرفته و کشید، و فرمود: «ای عم! دور شو که من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» جعفر رنگ پریده کنار رفت و آن برگزیده خداوند غفار بر پدر عالی مقدارش نماز گزارد و امام عسکری (ع) را رد کنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علی نقی (ع)، دفن کردند. سپس آن کودک خردسال و آن ولی ایزد متعال با من خطاب کرد که: «ای بصری! جوابهای نامه ها را بیاور.» جوابها را به او تقدیم کردم و با خود گفتم این دو نشان، همیان و نشان همیان ماند.

توقیع حضرت صاحب الزمان

از سعدبن عبدالله اشعری از شیخ صدوق احمدبن اسحاق بن سعد اشعری روایت است که یکی از اصحاب ما نزد او آمده و به او خبر داده بود که جعفربن علی نامه ای به او نوشته و خود را به عنوان جانشین بعد از برادرش معرفی کرده و نیز اعلام کرده که به حلال و حرام و مسائلی که مردم به آن نیازمند هستند و غیر از این سایر علوم، آگاهی دارد.
احمدبن اسحاق می گوید: «چون نامه را خواندم، به محضر صاحب الزمان (ع) نامه ای نوشتم و نامه جعفر را ضمیمه آن کردم. پس برای من در این موضوع جوابی چنین صادر شد: «به نام خداوند بخشنده مهربان. نامه تو (خداوند تو را پاینده بدارد) با نامه ای که پیوست آن بود به من رسید. با اختلاف الفاظی که داشت و در چندین جا اشتباه تکرار شده بود، بر تمام مضامین آن آگاه گشتم و اگر دقیق تر در آن می نگریستی برخی از انچه را که من بر آن آگاه گشتم، تو نیز می فهمیدی. و حمد و سپاس خداوند، پروردگار جهانیان را که شریکی برایش نیست؛ حمد و سپاسی بر احسان و فضلش بر ما؛ خداوند ابا دارد از اینکه حق را ناتمام گذارد و باطل را از بین نبرد و او بر آنچه که تذکر می دهم شاهد است و در روز قیامت، روزی که شک و تردیدی در آن نیست، آنگاه که گرد یکدیگر جمع شدیم، برای من نسبت به آنچه که به شما می گویم گواهی می دهد و از آنچه که در آن اختلاف می کردیم از ما سؤال می نماید.
خداوند برای صاحب نامه، نه بر آن کس که برایش نامه نوشته و نه بر تو و نه بر هیچ یک از مردم، امامت واجبی و نه لزوم اطاعت و پیروی و نه عهد ذمه ای قرار نداده است و برای شما جمله و سخنی بیان می کنم که به خواست خداوند، شما را بسنده و کافی باشد.
ای مرد! خداوند تو را رحمت کند. خداوند آفریدگان خود را بیهوده نیافریده و سرگردان رها نکرده است. بلکه آنان را به قدرت خویش خلق نموده و برایشان چشم و گوش و عقل و دل آفریده است، و آنگاه پیامبران را که درود خداوند بر آنان باد به سوی آنها گسیل داشته که بشارت دهند و انذار کنند، آنان را به پیروی از دستورات الهی فرمان داده و از معصیت و نافرمانی بازشان دارند و به انها آنچه را که درباره آفریدگارشان و دینشان نمی دانند، بفهمانند. بر آنان کتاب نازل کرده و ملائکه را به سویشان گسیل داشته و بخاطر فضیلت و دلائل روشن و براهین آشکار و نشانه های پیروز که به آنان داده، بین آنان و مردمی که بر آنان مبعوث شده اند تفاوت قرار داده است.
پس در میان آنان، یکی را خلیل خود گرفت و آتش را بر او سرد و سلامت نمود، و با دیگری تکلم فرموده و عصایش را اژدهایی بزرگ گردانید. یکی از آنان به اذن خداوند، مردگان را زنده کرد و کور مادرزاد و مبتلای به برص را شفا بخشید و دیگری را زبان پرندگان آموخته و از هر چیز به او عطا فرمود. آنگاه محمد که درود خداوند بر او و خاندانش باد را به عنوان رحمت برای جهانیان برانگیخت و نعمتش را به وجود او تمام کرد و پیامبرانش را به او پایان بخشید و او را به سوی همه انسانها فرستاد، و صداقت و راستی او را تا حدودی آشکار ساخت و نشانه ها و علائم آن حضرت را روشن نمود و سپس او را راضی و سعادتمند به جوار رحمت خود برد، و بعد از او کار را به برادر و پسر عمو و وارث او علی بن ابیطالب که درود بر او باد واگذار کرد، و بعد از او به جانشینانی که از فرزندان اویند یکی بعد از دیگری سپرد، تا دینش را به وسیله آنان زنده ساخت و نورش را به آنان تکمیل فرمود، و بین آنان و دیگر برادران و پسر عموها و نزدیکانشان تفاوتی آشکار قائل شد، تا بدان وسیله فرقی که بین او و کسانی که بر آنان حجت است شناخته شود، و تفاوت رهبر و پیشوا از پیرو معلوم گردد به اینکه آنان را از گناهان به دور و از عیبها و زشتی ها بری و از آلودگی پاک و از اشتباه و خطا منزه و محفوظ داشته و آنان را نگهبانان گنجینه خویش و امانت دار حکمت خود و رازدار اسرار خویش قرار داده است و با دلائل روشن تأیید و پشتیبانی نموده است و اگر اینها نبود، آنان با دیگر افراد بشر مساوی بوده و هر کسی می توانست ادعا کند که از سوی خداوند رسالتی دارد و در آن صورت حق از باطل و علم و دانش از نادانی شناخته نمی شد.
و این ادعاکننده باطل با ادعایش دروغ بر خداوند بسته و نمی دانم که به چه چیزی امید داشته که چنین ادعایی کرده است؟ آیا به آگاهی و فقاهتش در دین؟! به خدا سوگند که نمی تواند حلال را از حرام تشخیص دهد و اشتباه را از صحیح جدا سازد. یا به علم و دانشش؟! که حتی حقی را از باطل نمی شناسد و محکم را از متشابه تمیز نمی دهد و اندازه نماز و اوقات آن را نمی داند. یا به ورع و پرهیزگاریش؟! خداوند گواه است که او به گمان یادگیری شعبده، چهل روز نماز واجب را ترک کرده و شاید خبرش هم به شما رسیده باشد، و آن ظرف های مشروباتی است که در (خانه اش) نهاده است و آثار نافرمانی و عصیان او نسبت به خداوند ظاهر و آشکار است. یا به دلیل آیه و نشانی؟ پس آن را بیاورد. یا حجتی دارد؟ پس آن را اقامه کند و بپا دارد. و یا دلیل و برهانی دارد؟ پس آن را متذکر شود.
خداوند متعال در کتاب خود فرموده است: «به نام خداوند بخشنده مهربان، حم، فرستادن کتاب از سوی خداوند مقتدر و با حکمت است، ما آسمان ها و زمین و آنچه که بین آنهاست جز به راستی و حق و به مدت معین نیافریدیم و کسانی که کافرند از آنچه بیم داده شوند اعراض می کنند. بگو آیا دیده اید آنچه را که به جز خداوند می خوانید، به من نشان بدهید که آیا در زمین چیزی آفریده اند و برایشان شرکتی در خلقت آسمان ها است یا از کتب آسمانی پیشین و یا نشانی از علم و دانش بیاورید اگر راست می گویید. و کیست گمراه تر از آنکه به جز خدا را می خواند، کسی را که تا روز قیامت او را اجابت نکند و آنان از دعای اینها غافلند و چون مردم محشور شوند دشمن اینها خواهند بود و عبادت و پرستش آنها را انکار نموده و نمی پذیرند.» (فصلت/ 1- 8)
پس بخواه (خداوند تو را توفیق دهد) از این ستمکار آنچه که برای تو گفتم و او را آزمایش کن و از او بپرس تا یک آیه از قرآن را تفسیر کند و یا حدود و واجبات نماز را به تو بگوید تا حال او و قدر و منزلت او را بشناسی و کمبودها و زشتی هایش بر تو آشکار شود و خداوند حسابرس اوست. خداوند حق را بر اهلش نگه داشته و آن را در جایگاه خود ثابت قرار داده است و از اینکه امامت و پیشوایی را در دو برادر جز امام حسن (ع) و امام حسین (ع) قرار دهد، خودداری نموده است و هرگاه که خداوند اجازه سخن گفتن به ما بدهد، حق آشکار شده و باطل نابود و از شما دور می گردد و من به خداوند در کفایت کردن و نیکو ساختن و سرپرستی روی آورده ام و او ما را کفایت کرده و خوب وکیلی است و درود خداوند بر محمد و خاندانش باد.»

ناتوانی جعفر کذاب

از حسن بن عیسی العریضی روایت است که چون امام عسکری (ع) به شهادت رسید، مردی مصری با مالی بسیار به مکه آمد که آن مال را به حضرت صاحب الامر (ع) برساند. پس اختلاف یافت در باب آن حضرت. بعضی از مردم می گفتند که امام عسکری (ع) شهید شد و فرزندی نداشت، و بعضی می گفتند خلف بعد از او جعفر است، بعضی می گفتند خلف بعد از او، فرزند اوست. پس آن مرد مصری، مردی را که کنیه او ابوطالب بود به سوی عسکر فرستاد تا تفحص آن امر نماید و با او نوشته ای بود. ابوطالب به نزد جعفر کذاب آمد و از او برهان طلبید، جعفر گفت که: «هنوز وقت آن نرسیده.» پس آن مرد به سوی باب آمد و نوشته را به افرادی که موسوم به سفیر بودند، رساند. پس توقیع بیرون آمد که: «خدای تعالی تو را اجر دهد در باب صاحب تو که او مرده، و وصیت کرده به مالی که با او بود به مردی ثقه که عمل کند در آن به چیزی که واجب است.» و امر آنچنان بود که آن حضرت (عج) فرمود.
چون دست جعفر کذاب به اموال متعلق به امام (ع) نرسید، مشغول به خوردن آنچه داشت، شد؛ به طوری که می فروخت و می خورد تا آنکه برایش به قدر قوت یک روز نماند در حالی که او 24 پسر و دختر داشت و چند کنیز و خدم و حشم. پس فقر او به جایی رسید که جده ابی محمد (ع) امر فرمود که برای او از مال آن معظمه، آرد و گوشت و جو و کاه مجری دارند برای اولاد و مادران آنها و خدم و حشم غلامان او و مخارج ایشان.
در روایتی از محمدبن عثمان عمری، نائب خاص امام زمان (عج)، آمده است که امام دوازدهم در توقیعی به توبه او اشاره نموده و فرموده است که راه جعفر، راه برادران یوسف (ع) است که سرانجام توبه کردند. جعفر کذاب به سال 271 هجری قمری، در سن چهل و پنج سالگى در شهر سامرا درگذشت.


منابع :

  1. دایره المعارف تشیع- جلد 5

  2. سيد محمد موسوی سبزواری میرلوحی- کفایةالمهتدی- صفحه 189 و 199

  3. سید محسن امین عاملی- اعیان الشیعه- بخش مهدویت- صفحه 236

  4. سیدهاشم بحرانی- تبصرةالولی- صفحه 95 و 138

  5. سید جمال الدین دین پرور- جهانگشای عادل- صفحه 19

  6. سیدهاشم بحرانی- الانصاف- صفحه 56

  7. محدث نوري- نجم الثاقب- صفحه 332

  8. علامه محمد باقر مجلسى- بحار الانوار- جلد 50 صفحه 176 و 227

  9. شیخ علی اکبر نهاوندی- العبقری الحسان- جلد 2 جزء چهارم ص 9 و جلد 1 جزء دوم ص77

  10. ملامحمود میثمی عراقی- دارالسلام- صفحه 186

  11. شیخ حر عاملی- اثبات الهداة- جلد 6 صفحه 435

  12. محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق- کمال الدین و تمام النعمه

  13. حسن الشیرازی- کلمةالامام مهدی (ع)- صفحه 297

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/117619