هیجان بی حد مولانا در دریافت و بیان حقایق شهودی

شدت هیجان درونی مولوی درباره دریافته های خود، چنان است که می توان گفت: اشخاصی که دارای چنین روحیه پرهیجان باشند، کم نظیرند. او آرامش حقیقی را در برقراری و هیجان دائمی می بیند. این حالت عمدتا در نتیجه گسیختن علاقه از خود طبیعی است که انسان پس از آن، حتی یک لحظه آرامش ناشی از تکیه بر عالم طبیعی را ندارد:
آن نفسی که با خودی یار چو خار آیدت *** و آن نفسی که بی خودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که با خودی خود تو شکار پشه ای *** و آن نفسی که بی خودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که با خودی بسته ابر غصه ای *** و آن نفسی که بی خودی مه بر کنار آیدت
آن نفسی که با خودی هم چو خزان فسرده ای *** و آن نفسی که بی خودی دی چو بهار آیدت
جمله بی قراری ات از طلب قرار توست *** طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوار شت از طلب گوارش است *** ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بی مرادی ات از طلب مراد توست *** ورنه همه مرادها هم چو نثار آیدت
هم چنین، می گوید:
انــدرین ره می تراش و می خراش *** تـا دم آخـر دمـی فـارغ مـباش
دوســت دارد یــار ایــن آشـفتـگی *** کـوشش بیـهوده بـه از خفـتگی
پـــرکــاهـم در مــصاف تـــندبــاد *** خـود ندانـم در کجا خواهم فتاد
پیش چوگان های حکم کن فکان *** می دویدم اندر مکـان و لامکان
گـر هـلاکــم ور بـلالـم مـی دوم *** مــقتـدی بر آفـتـابـت مـی شـوم
گرچه رخنه نیست در عالم پدید *** خیره یوسـف وار می باید دوید


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- علل و عوامل جذابیت سخنان مولوی- صفحه 105-106

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/119277