غزوه تبوک (شرکت نکردن منافقان در جنگ)

بهانه جویی برخی منافقان از شرکت در جنگ:
علاوه بر شرایط سختی که در مورد غزوه تبوک وجود داشت، یک عده منافق و مخالف هم بودند که به واسطه علاقه مفرط به دنیا و نداشتن ایمان و نبودن روح فداکاری در آنان، برای خود بهانه ها می تراشیدند تا از زیر بار وظیفه دینی شانه خالی کنند و بلکه برای افراد دیگر نیز وظیفه تعیین می کردند و دست به کار شکنی و مخالفت می زدند و تا جایی که می توانستند مانع پیشرفت کارها می شدند، بخصوص که در دل هم نفاق و عداوت و دشمنی با اصل هدف و مقصود اسلام داشتند. محیط مدینه هم که از نخستین روز ورود پیغمبر اسلام آلوده به چنین افراد منافقی بود و در فرصتهای مختلف نسبت به رهبر عالی قدر اسلام و اهداف عالیه او کار شکنی می کردند. در واقع این جنگ آزمایش عجیبی بود منافقان با انواع حیله ها و بهانه ها از پیامبر (ص) می خواستند که از رفتن معذورشان دارد. هشتاد و چند نفر از منافقان آمدند، بدون اینکه مانعی از رفتن داشته باشند، از حضرت خواستند اجازه بدهدکه نروند و حضرت به آنها اجازه فرمود. هشتاد و دو نفر هم از اعراب آمدند ولی حضرت به آنها اجازه نداد. عبدالله بن ابی رئیس منافقان هم هر چند از مدینه خارج شده و با هم پیمانان خود از منافقان و یهود در ثنیة الوداع (دروازه شهر مدینه) در کنار مسلمانان اردو زده و چنان وانمود می کرد که در جنگ شرکت خواهد کرد؛ ولی وقتی رسول خدا (ص) به تبوک حرکت کرد، او با یاران خود به مدینه برگشت و گفت: محمد با این حرارت هوا، دوری راه، فقر مالی، فکر می کند،که جنگ با رومیان بازیچه است، به خدا قسم، گویا می بینم که فردا یاران او را اسیر گرفته و به طناب بسته اند؛ قصد او دلسرد کردن مسلمانان بود.  از جمله بهانه جویان شخصی است به نام جد بن قیس که وقتی پیغمبر اسلام به او پیشنهاد شرکت در جنگ با رومیان را داد برای تراشیدن بهانه و عذر و یا به صورت استهزا و تمسخر، در پاسخ آن حضرت گفت:من به زنان علاقه زیادی دارم و می ترسم وقتی زنان زیبای روم را ببینم نتوانم خودداری کنم و به فتنه دچار شوم! این بهانه به قدری زننده و شرم آور بود که خدای تعالی گفتار او را در ضمن آیه ای در سوره توبه بیان فرموده، خود عهده دار پاسخ به او شده و می فرماید: «و منهم من یقول اذن لی و لا تفتنی ألا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین» «و برخی از آنها گویند به ما اجازه بده (تا در شهر بمانیم) و ما را دچار فتنه مکن! آگاه باش که اینان به فتنه در افتادند و همانا دوزخ به کافران احاطه دارد» . (توبه/ 49).
نقل شده است عبدالله پسر جد بن قیس، که از بدرى ها بود به پدرش گفت: چرا گفتار رسول خدا را چنین پاسخ دادى؟ به خدا قسم در بنى سلمه کسى به ثروتمندی تو نیست، در عین حال نه خودت مى آیى و نه هزینه حرکت کسى را به عهده مى گیرى! جد بن قیس گفت: چرا در این باد سوزان و گرما و سختى به سوى رومیان بیرون بیایم؟ من در خانه می مانم، تو برو و با ایشان جنگ کن، پسرش خشمگین شد و گفت: چنین نیست، بلکه نفاق موجب این است که شرکت نمى کنى، گویند جد بن قیس کفش خود را بیرون آورد و آن را به صورت پسرش زد و پسر بازگشت و با او صحبتى نکرد. آن مرد خبیث شروع به بازداشتن قوم خود از حرکت کرد و به جبار بن صخر و همراهان او که از بنى سلمه بودند گفت: اى بنى سلمه در این گرماى شدید بیرون نروید. و بدین وسیله ایشان را از جهاد باز مى داشت و در مورد رسول خدا (ص) شایعه پراکنى می کرد. و جمعی هم بودند که گرمای هوا را بهانه کرده و از رفتن به جنگ خودداری کردند و به دیگران نیز می گفتند: در این گرمای سخت به این سفر نروید که آنان را نیز خدای تعالی به آتش جهنم بیم داده و در پاسخشان فرموده: «فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا أن یجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و قالوا لا تنفروا فی الحر قل نار جهنم أشد حرا لو کانوا یفقهون. فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا جزاء بما کانوا یکسبون»؛ «آنها که در خانه ها نشستند و از همراهى با رسول خدا تخلف ورزیدند خوشحال شدند و از جهاد با مال و جان خود در راه خدا کراهت داشتند، و گفتند: در این گرما به جنگ نروید، به اینها بگو آتش جهنم سوزان تر است اگر می فهمند ،اینان باید کم بخندند و بسیار گریه کنند که به جزای سخت کردار خود خواهند رسید». (توبه/ 81) و آیات زیاد دیگری که در مذمت بهانه جویان و متخلفان از جنگ تبوک و منافقانی که مانع شرکت و حرکت دیگران نیز بودند در ضمن سوره توبه نازل شده و ضمن پاسخهای محکمی که به آنها داده شده وعده گاه آنها را آتش دوزخ و عدالت الهی قرار داده است.

گریه کنندگان (بکائین):
در مقابل این منافقان افرادی هم بودند که دلباخته جانبازی در راه دین و عاشق شرکت در این جنگ بودند اما در اثر فقر و تنگدستی نتوانستند برای خود آذوقه و مرکبی تهیه کنند و به ناچار به نزد پیغمبر آمده و از آن حضرت خواستند تا مرکبی به آنها بدهد که در رکاب آن حضرت به جنگ رومیان بروند، حضرت به ایشان فرمود: من مرکبی ندارم که در اختیار شما بگذارم، از شدت غم و اندوه اشک از دیدگانشان جاری شد و در تاریخ اسلام به «بکائین» معروف شدند.  خدای تعالی نیز عذر آنها را از عدم شرکت در جنگ پذیرفت و در ضمن آیه 92 از سوره توبه به اطلاع پیغمبر خویش رساند تا آنان را از شرکت در این جنگ معاف دارد. «...لا أجد ما أحملکم علیه تولوا و أعینهم تفیض من الدمع ...»
این گروه هفت نفر عبارت بودند از: 1. سالم بن عمیر که در بدر شرکت کرده بود و در مورد او اختلافى نیست، 2. هرمى بن عمرو که از بنى واقف بود، 3. علبة بن زید که از بنى حارثه بود. 4. ابولیلى عبدالرحمن بن کعب که از بنى مازن بود، 5. عمرو بن عتبه که از بنى سلمه بود. 6. سلمة بن صخر که از بنى زریق بود، و 7. عرباض بن ساریه سلمى که از بنى سلیم بود. واقدی در کتاب مغازی می گوید که این گروه صحیح ترین افرادی است که ما شنیده ایم.

جریان ملحق شدن ابو خثیمه به سپاه اسلام:
جنگ تبوک یکی از صحنه هایی بود که جمع زیادی از مردم در آن آزمایش شدند،برخی مانند بکایین از شدت ناراحتی و افسردگی که نمی توانستند در این جنگ شرکت کنند همچون ابر بهار می گریستند و جمعی نیز گرما و جمع آوری محصول خرما و غیره را بهانه کرده و شانه از زیر بار این فریضه بزرگ الهی خالی می کردند. یکی از افرادی که از شرکت در جنگ خودداری کرد و سپاه اسلام را همراهی نکرد ابوخثیمه بود. ابوخیثمه پس از گذشتن یکی دو روز از حرکت سپاه اسلام که مدینه کاملا خلوت شده بود نزدیکی های ظهر وارد باغ خود شد و دو همسر خود را مشاهده کرد که هر کدام سایبان حصیری مخصوص به خود را برای پذیرایی شوهر آب پاشیده و غذای لذیذ و آب سرد و گوارایی فراهم کرده اند.  ابوخیثمه با دیدن آن دو،ناگهان به یاد پیغمبر بزرگوار و رهبر اسلام افتاد که در آن گرمای سوزان در بیابانهای حجاز برای سرکوبی دشمنان دین پیش می رود و آن همه مرارت و رنج و سختی را بر خود هموار می سازد، با خود گفت: انصاف نیست که من در کنار زنان خود در زیر سایبان باشم اما رسول خدا گرفتار آفتاب و بادهای سوزان و گرمای کشنده بیابان باشد.
از این رو تصمیم به حرکت گرفت و به زنان خود گفت: شتر مرا حاضر کرده و توشه راه مرا مهیا سازید که من هم اکنون باید حرکت کنم. ابوخیثمه در تبوک به پیغمبر اسلام رسید و از تأخیر خود اظهار ندامت و عذرخواهی کرد و همچنان با لشکر اسلام بود تا به مدینه بازگشت.


منابع :

  1. ترجمه مهدوی دامغانی- مغازی واقدی

  2. سید جعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 29

  3. ترجمه مهدوی دامغانی- الطبقات الکبری

  4. سید علی اکبر قرشی- از هجرت تا رحلت

  5. جعفر شریعتمداری- چکیده تاریخ پیامبر اسلام

  6. سید هاشم رسولی محلاتی- زندگانی محمد (ص)- جلد 2

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/119342