رابطه انسان با دنیا از نظر امام علی علیه‌السلام

شخصی در حضور امیرالمؤمنین شروع کرد به مذمت کردن دنیا. شنیده بود که‏ علی (ع) دنیا را مذمت می‏کند. ولی نمی‏فهمید که او از چه جنبه‏ ای دنیا را مذمت می‏کند. او خیال می‏کرد که وقتی علی (ع) دنیا را مذمت‏ می‏کند، مثلا طبیعت را مذمت می‏کند، نمی‏دانست که او دنیاپرستی را مذمت‏ می‏کند، او تو را از نظر پرستش دنیا که ضد حق پرستی و حقیقت پرستی است‏ و مساوی با نفی همه ارزشهای انسانی است، مذمت می‏کند. وقتی آن مرد دنیا را مذمت کرد، علی (ع) که ضد دنیاپرستی است و آن را مذمت می‏کند به سختی برآشفت و فرمود: «ایها الذام للدنیا، المغتر بغرورها، المخدوع باباطیلها، اتغتر بالدنیا ثم تذمها؟ انت المتجرم علیها أم هی‏ المتجرمة علیک؛ اى نكوهنده ى دنيا، كه خود به نيرنگ آن فريفته شده اى و با باطلهاى آن دلباخته اى، تو خود فريفته ى دنيائى و آن را نكوهش مى كنى؟ تو بر دنيا دعوى گناه دارى؟ يا دنيا بايد بر تو دعوى كند كه گناهكارى؟». خیلی تعبیر عجیبی است. دنیا کسی‏ را فریب نمی‏دهد، انسان خودش فریب می‏خورد. من در این‏باره مثلی می‏گویم: یک وقت پیرزنی با آرایشهای مصنوعی، انسان را گول می‏زند. دندان در دهانش ندارد، دندان مصنوعی می‏گذارد، مو به سرش ندارد، موی مصنوعی می‏گذارد. به قول آن شاعر عرب:
عجوز تمنت ان تکون فتیة و قد یبس العینان و احدودب الظهر
یک بیچاره ‏ای او را به صورت یک زن جوان خیال می‏کند و وقتی کار از کار گذشته است، می‏بیند که اشتباه کرده است. ولی یک وقت همین پیرزن، می‏گوید: آقا! سن من پنجاه و نه سال و شش ماه و شش روز است و حقیقت‏ را می‏گوید. دندانها و موهایش را نشان می‏دهد، می‏گوید: یک دندان هم به‏ دهانم ندارم و موهائی را که می‏بینی، موی مصنوعی است که به سرم گذاشته‏ ام‏، من همین هستم، آیا حاضری با من ازدواج کنی؟ او هر چه می‏گوید من دندان‏ ندارم، انسان می‏گوید: قربان همان دندانهایی که نداری! هرچه می‏گوید من زلف ندارم، انسان می‏گوید: شما تعارف می‏فرمائید، من می‏فهمم که شما دارید هزم نفس می‏کنید. پس این پیرزن تو را فریب نداده، تو خودت‏ آماده فریب خوردن هستی، خودت می‏خواهی خودت را فریب بدهی، یک موضوع‏ برای فریب خوردن می‏خواهی.

علی (ع) می‏فرماید: دنیا که چیزی را مخفی نکرده است. دنیا چه چیز را مخفی کرده که می‏گوئی دنیا مرا گول زد؟ آن روزی که به دست خودت‏ پدرت را دفن کردی، دنیا تو را گول زد؟! دنیا می‏گوید من همینم که هستم، من محل تغیر هستم و ثباتی در من نیست. دنیا می‏گوید من را همانطور که هستم درک کن، چرا می‏خواهی مرا آنطور که‏ نیستم، باور کنی؟ من یک جوری هستم و دارم خودم را هم به تو نشان می‏دهم‏ ولی تو می‏خواهی مرا آنطور که نیستم و خودت خیال می‏کنی باور کنی، پس‏ دنیا کسی را فریب نمی‏دهد، انسان فریب می‏خورد. «انت المتجرم علیها ام هی المتجرمة علیک؟؛ بیا حساب کنیم، آیا تو بر دنیا جنایت کردی‏ یا دنیا بر تو جنایت کرد؟»، تو به این عالم خیانت می‏کنی یا عالم به تو خیانت می‏کند؟ «متی غرتک؟؛ دنیا کی تو را فریب داد؟»، «ام متی‏ استهوتک؟؛ کی دنیا هوای نفس تو را طلب کرد؟» این تو هستی که با هوای‏ نفس خود دنبال دنیا هستی. «أبمصارع ابائک من البلی؟ أم بمضاجع‏ امهاتک تحت الثری؟؛ آیا با گورهای پدرانت که پوسیده اند؟ (تو را فریب داد) یا آرامگاه مادرانت که در زیر خاک آرمیده اند؟» بعد فرمود: «الدنیا مسجد احباء الله؛ دنیا مسجد دوستان خداست»، آیا اگر مسجد نباشد، عابد می‏تواند عبادت کند؟ «متجر اولیاء الله؛ دنیا بازار تجارت اولیاء خداست»، اگر بازار نباشد، آیا بازرگان می‏تواند بازرگانی کند و سود ببرد؟ آن فکر که دنیا را برای انسان (به منزله) زندان و چاه و قفس می‏داند و می‏گوید وظیفه انسان بیرون رفتن از این زندان و خارج شدن از این چاه و شکستن این قفس است، مبتنی بر یک اصل دیگری در باب «معرفة النفس» و «معرفة الروح» است که اسلام آن را قبول ندارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 178-179

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/19703