انواع تعارض میان علم و دین

تعارض و تنافى بین دین و علم به یکى از دو نحوه ممکن است:
الف: تعارض ظاهرى، یعنى تنافى و تهافتى که در بدو امر به نظر مى رسد، لکن با تامل قابل رفع است، این قسم از تعارض بین داده هاى دینى و علوم مسلما وجود دارد.
ب: تعارض واقعى، یعنى بین دین و علم به گونه اى تهافت و تعاند باشد که قابل حل و رفع نباشد. در حقیقت اگر نتوانیم راهى براى رفع تعارضهاى ظاهرى ارائه دهیم، معنایش تحقق تعارض واقعى است.

به طور کلی تعارضى که بین علم و دین رخ مى دهد در دو بخش قابل تصور است:
الف: تعارض بین گزاره هاى دینى و گزاره هاى علمى که اکثر تعارضهایى که مطرح مى شود، از این قسم است.
ب: تعارض بین پیش فرض معارف دینى و پیش فرض علوم. مراد از پیش فرض دینى آن است که به طور روشن در دین نیامده باشد، اما مردم با توجه به آن به دین روى آورده اند. مثلا یکى از اصول اولیه دینى این است که نیازهایى در ما انسانها هست و فقط دین مى تواند آن را برآورده کند و همین مطلب است که مردم را به دین گرایش داده است. بنابراین، اگر گفته شود علم همه نیازهاى انسان را برآورده مى کند، تعارض بین علم و پیش فرض دینى واقع مى شود.
بعضى از اندیشمندان بخش دیگرى هم در تعارض بین علم و دین ذکر کرده اند و آن تعارض بین روحیه دینى و روحیه علمى است و مثالهایى هم در این رابطه مطرح کرده اند. لکن به نظر مى رسد این قسم تعارض بین علم و دین نباشد; زیرا روحیه این دو چنان که خواهد آمد تعارض و تعاندى با هم ندارد، هرچند گاهى تعارض و تنافى بین متدین و عالم رخ مى دهد، اما این غیر از تعارض روحیه دینى و روحیه علمى است. معتقدان به وجود تعارض میان علم و دین از وجود سه گونه تعارض میان این گزاره ها خبر می دهند از جمله:


1. تعارض میان پیش فرض های علم و دین

پیش فرض علم بر این استوار است که تنها علت پدیده های مادی، مادی می باشد از این رو هرگز به سراغ علل مجرد و فرامادی نمیرود، در صورتی که پیش فرض دین وجود علل مجرد در تحقق امور مادی به عنوان علل فاعلی،حقیقی و هستی بخش در کنار علل مادی به عنوان علل معده می باشد. البته این دو پیش فرض از خود علم یا دین به دست نیامده اند بلکه هر یک نتیجه صادره از یک نظام فلسفی خاص می باشند.

نقد:
هر چند که این دو گزاره با هم در تعارض می باشند؛ اما پیش فرض علوم تجربی، گزاره مذکور نمی باشد بلکه پیش فرض علم، کشف علل مادی پدیده های مادی است و میان رد علل مجرد در پدیده های مادی ولا بشرط بودن نسبت به آنها تفاوت بسیاری وجود دارد. در آثار بر جای مانده از عالمان علوم تجربی چون نیوتن، هایزنبرگ، انیشتن، داروین و... در مباحث علمی گاه یادی از خداوند نیز یافت می شود که خود دلیل بر اعتقاد ایشان به وجود خداوند و توجه به علل مجرد می باشد اما با توجه به رویکرد آزمایشگاهی علوم تجربی نتایج حاصل نیز محدود به علل مادی و تجربی خواهند بود. در حقیقت میان کسی که معتقد به وجود خداوند است و کسی که منکر وجود اوست در مقام تحقیقات علمی، تفاوت و برتری وجود ندارد و رشد و بالندگی هر یک، بستگی به دقت، همت و تلاش فرد دارد. برای مثال دکارت که پدر علم نوین است از طریق گزاره «من فکر می کنم پس هستم» به اثبات وجود خدا رسیده و بعد از آن عالم طبیعت را اثبات می کند و مدعی است که از آنجایی که خداوند ما را فریب نمی دهد معارف ما درست است یعنی وی مبنای معرفت شناسی خویش را بر وجود خدا بنا می نهد.


2. تعارض میان روحیه علمی و دینی

یا تعارض های روانشناختی میان روحیه علمی و روحیه دینی به عبارت دیگر تعارض ذهنیت علمی با ذهنیت دینی، اولین چالش علم جدید با دین بیشتر جنبه روانشناختی داشت، که از موفقیت های چشمگیر علم جدید ناشی می شد. تاثیر روانشناختی این پیشرفت ها در کمتر از نیم قرن، چنان بشر را وسوسه کرد که بسیاری مدعی شدند با علم می توان بهشت موعود ادیان را بر روی زمین بنا نهاد و علم می تواند برای تمام مشکلات و دردهای انسان چاره جویی کند. به همین جهت معتقد شدند که تنها راه دستیابی به واقعیت و حقیقت نیز از طریق علم میسر خواهد بود و علم را تنها روش کلی، بین الاذهانی، قابل اعتماد و قابل آزمون برای وصول به حقیقت دانستند و در مقابل علم، دین را یک معرفت شخصی، احساسی، غیر قابل آزمون و غیر قابل ارائه و اثبات برای دیگران برشمردند. این تعارض که در ابتدا بیشتر جنبه روان شناختی داشت، به تدریج به صورت یک نظام فلسفی خاص در آمد که می توان از آن با عنوان ماتریالیسم علمی یاد کرد. روحیه علمی روحیه تحقیق و روحیه دینی روحیه تقلید است. این مطلب بدین معنی است که عالمان علوم هیچ امری را بدون آزمایش و تحقیق قبول نمی کنند در صورتی که در دین انسان یا مقلد است و یا مجتهد، و مجتهدین نیز خود مقلد ائمه معصومین و خداوند می باشند.

نقد:
روحیه علمی و دینی هم تحقیق است و هم تقلید به این بیان که همه عالمان علوم تجربی نیز همه یافته های این علم را آزمایش نمی کنند بلکه به نتیجه حاصل از یافته های دیگر عالمان اکتفا کرده و آن را به صورتی تقلیدی قبول می کنند و اینکه تحقیق در هر علمی به تناسب محتوای آن علم است. اگر رویکرد علوم تجربی در تحقیق، رویکردی آزمایشگاهی است؛ رویکرد علوم نقلی-تاریخی نیز در تحقیق، بررسی اسناد و مدارک موجود است پس تحقیق در گزاره های دینی نیز از اسلوب خاص خود تبعیت می کند.


3. تعارض میان گزاره های علمی و دینی

به عبارتی تعارض های محتوایی میان یافته های علمی و ظواهر دینی یعنی برخی از گزاره های علمی محقق با برخی از گزاره های دینی تعارض دارند. علاوه بر آنکه در اوایل قرن هفدهم و حتی تا اواخر آن، بیشترین تعارض میان علم و دین، جنبه روانشناختی داشت و یا از برخی تعمیم های نابجای نظریات علمی ناشی می شد. و یا حتی تعارض دین با متافیزیک نیز در برخی نظریات علمی ریشه داشت، به تدریج و با رشد روز افزون نظریات علمی، برخی یافته های علمی علوم جدید نیز با محتوای کتب مقدس ناسازگار از آب درآمد و این، کار متکلمان را تا اندازه ای دشوار نمود، زیرا متون مقدس پایه و بنیاد ایمان مومنان را تشکیل می داد و فراتر از هر گونه چون و چرا بود و شان آنان، از مخاطب، ایمانی بی قید و شرط می طلبید. اما از این سو، علم جدید با موفقیت های بی شمار و روز افزون خود جای هر گونه تردید را درباره نتایج خود باقی نگذاشته بود و لذا متولیان دین نمی توانستند به تایید جنبه هایی از این علوم که در تایید گفته های کتب مقدس یا نظم عالم یا ساختن ابزار و...بود اکتفا کنند اما از جنبه های متعارض آن با دین و متون مقدس چشم بپوشند.


منابع :

  1. احمد بهشتی- آینه معرفت- فصلنامه پژوهش های فلسفه و کلام شماره 2- صفحه 40-34

  2. عبد الحسين خسرو پناه- علم و دين- تنظيم محسن تنها- گروه دين شناسی- ج 4 صفحه 19-10

  3. محمد ايزدى و آموزگار- مجله كلام اسلامی شماره 18- مقاله رابطه علم و دين

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/19790