تهمت سحر به پیامبر اسلام

مشرکان از آمدن منذرى از جنس خودشان، یعنى از جنس بشر تعجب کردند، چون مسلک وثنیت منکر رسالت بشر است. آنها به پیامبر نسبت ساحر را دادند.
ساحر (جادوگر)، کسی که کارش حل و عقد امور است و چه بسا کارهای شگفت انگیزی انجام می دهد که عاری از حقیقت می باشد و به دیگر سخن خلاف واقع را واقع نشان می دهد چنانکه می فرماید: «و عجبوا أن جاءهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب؛ از اینکه بیم دهنده ای از خودشان آمده است در شگفت فرو رفته اند کافران گفتند او جادوگری دروغگو است.» (ص/ 4)
کفار در اینکه گفته اند: "هذا ساحر کذاب" اشاره کرده اند به رسول خدا (ص) و او را متهم به سحر کرده اند، چون از آوردن مثل آنچه که آن جناب آورد یعنى قرآن عاجز شدند. و نیز آن جناب را متهم کردند به دروغ، و گمان کردند که وى به دروغ، قرآن و معارف حقیقى آن را به خدا نسبت مى دهد.
افراد مغرور و خودخواه هم نفوذ ناپذیرند و هم "مطلق گرا" چیزى را جز آنچه با افکار محدود و ناقصشان درک کرده اند به رسمیت نمى شناسند، و معیار سنجش همه ارزشها را همان قرار مى دهند. لذا هنگامى که پیامبر اسلام (ص) پرچم توحید را در مکه برافراشت و بر ضد بتهاى کوچک و بزرگ که عدد آنها بالغ بر 360 بت مى شد قیام کرد آنگاه تعجب مى کردند که چرا پیامبر انذار کننده اى از میان آنها برخاسته است؟ (و عجبوا أن جاءهم منذر منهم).
تعجب آنها از این بود که محمد (ص) یک نفر از خود آنها است.
چرا فرشته اى از آسمان نازل نشده؟ آنها این نقطه بزرگ قوت را نقطه ضعف مى پنداشتند، کسى که از میان توده مردم برخاسته بود، از نیازها و دردهاى آنها با خبر بود، و با مشکلات و مسائل زندگى آنان آشنایى داشت، مى توانست در همه چیز الگو و اسوه باشد، آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یک نقطه تاریک در دعوت پیامبر (ص) تلقى مى کردند و از آن تعجب داشتند.
گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند و کافران گفتند این ساحر دروغگویى است! (و قال الکافرون هذا ساحر کذاب). نسبت دادن سحر به پیامبر (ص) به خاطر مشاهده معجزات غیر قابل انکار و نفوذ خارق العاده او در افکار بود، و نسبت دادن کذب به او به خاطر این بود که بر خلاف سنتهاى خرافى و افکار منحطى که جزء مسلمات آن محیط محسوب مى شد قیام کرد و بر ضد آن سخن مى گفت و دعوى رسالت از سوى خدا داشت.


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 130

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏17 صفحه 277

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏19 صفحه 215

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/19988