وضعیت اجتماع اسلامی روزگار امام حسن علیه سلام

امام حسن مجتبی (ع)، پس از شهادت پدر، با اجتماعی متشتت و جامعه ای بی بنیه روبرو شد: اجتماعی که از یک سو جنگهای پیایی جمل، صفین و نهروان را پشت سر گذارده بود. از سوی دیگر سالها مرکز اسلام (مدینه و مکه) از وجود یک مربی بزرگ خالی مانده بود. صدها حیله و اشتباه انگیزی در میان امت نفوذ داده شده بود. همه بلاد اسلامی سوریه و.. از نظر روح تربیت اسلامی مسخ شده بود. با از میان رفتن پیشوایی و شخصیتی چونان علی بن ابیطالب، از هر سری سودایی خاسته بود. گرایشهای گوناگون و آرمانهای مختلف، پیوندی محکم و اصیل در میان مردم باقی نگذاشته بود.
به دیگر سخن، اجتماع اسلامی آن روز یک چشم انداز مطمئن کننده نداشت تا امام حسن بتواند بر پایه آن، از نیروی خلق یکجا استفاده کند، و با یک فتوای قاطع و بسیج عمومی، قشرها را درهم فشرد، و به پا خیزاند، و حکومت غاضب را از پای درآورد، و حکومت حق را پی ریزد، و روح عزیز و محیط نورانی اسلام را نشان دهد و بر فرض که او خویشتن را به کشتن می داد، اثری بر این کار (به صورت مطلوب و آرمانی) مترتب نبود.
علاوه بر آن از زمینه سازیهایی که سپس موفق شد برای آفریدن یک نهضت عمیق شیعی به سامان رساند باز می ماند. زیرا پس از مطالعه دقیق در اوضاع آن روز جهان اسلام، روشن می شود که قعود پرمعنی و پس از قیام سپاهی امام حسن مجتبی و عهد و پیمانهایی را که با معاویه بست، و او به سر نبرد، اینهمه در گرم کردن مجدد به خون شیعه و پدید آمدن نهضت شورانگیز و ابدی عاشورا، اثرهای بزرگ داشته است.
امام حسن از کشته شدن در راه اسلام دریغی نداشت. شمشیر و شهادت میراث علی و اولاد علی است و مردانگی خط اصلی وجود آنان. امام حسن چند بار مسموم شد و سرانجام با سم به شهادت رسید. امام در زیر جامه زره می پوشید و سلاح آشنا بود و جنگ دیده. او چکیده حماسه های خونین اسلام بود. قراین تاریخی نشان می دهند که اگر امام با سپاه سست عنصری که دور او را گرفته بود برمی خاست و میان خود و معاویه شمشیر می نهاد، او را به زودی به عنوان یک شهید قهرمان، نمی کشتند، بلکه او را اسیر می کردند.
معاویه می خواست ننگی را که او و خاندانش از دست سربازان اسلام دیده بودند و روزی به دست سربازان سلحشور اسلام اسیر شده بودند، از طریق اسیر کردن یکی از بزرگان آل محمد (ص) جبران کند. پس امام به صورت شهیدی قهرمان (آنسان که در عاشورا پیش آمد) کشته نمی شد. بلکه او به دست معاویه گرفتار می شد، و سرانجام به گونه ای نامعلوم تلف می گشت. و این یکی از زیانهای بزرگی بود که در آن روز متوجه موضع حق می شد.
امام، مغیره بن نوفل را در کوفه به عنوان فرماندار بگماشت. و خود با سپاه به نخیله رفت و به مغیره فرمود تا مردم را برای جنگ آماده سازد و کوچ دهد و به مدد سپاه روانه سازد. آنگاه امام از نخیله به محلی به نام دیر عبدالرحمان رفت. در آنجا سه روز بماند، و رژه سپاه را در آنجا بدید. آنگاه عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد با دوازده هزار تن به جنگ معاویه روان ساخت، و دستورات نظامی لازم را خاطر نشان آنان نمود. تا او نیز چون پدرش علی آفریننده صحنه پیکار خدایی صفین در برابر معاویه شود، و باز در شبهای سیل و سرد جنگ، تکبیر فرزندان پیکارگر قرآن بلند گردد، و تا دورترین سواحل تاریخ طنین افکند، و «الیله الهریر» ها در راه نابوده ساختن ناپاکان و کندن خارها از سر راه انسان پدید آید. اما دریغ که سردار خائن او، هیچگونه ملاحظه ای، حتی ملاحظه خویشی و رحم نکرد، و به وعده های آن انسان خائن تر از خود فریفته گشت، و با گریختن شیرازه سپاه امام را از هم گسیخت و پایه های قیام مسلحانه امام را متزلزل کرد.
با آن سست عنصران و پراکندگان، و با آنهمه خونی که در چند سال اخیر در میان امت ریخته شده بود و رمق شیعه از دست رفته و قدرت جناحهای مبارز رو به نابودی گذاشته بود، راه درست چه بود؟ در آن حال راه درست همان عقب نشینی ظاهری و مراقبت از موضع دیگر بود. رهبران اجتماع شناس بزرگ گفته اند، فن عقب نشینی خود از اصول مهم مبارزه است، یعنی اینکه انسان بداند کی باید عقب بنشیند و ازکجا دوباره هجوم آورد.
«باید چندین بار شکست بخوریم، تا راه پیروزی را بیابیم و طعم پیروزی را بچشیم.» نیز در اینگونه تعلیمات می گویند: «تخصص در فرار از امتیازات است، و دانستن راههای صحیح و عمده آن لازم» پس یک پیشوا، باید چگونگی احوال و شرایط موقع را خوب بشناسد و به هنگام لزوم، عقب نشیند، صلح کند، دشمن را نسبت به وضع و تصمیم خود، در شرایطی مبهم قرار دهد، سپس به تجهیز نیرو و تمهید رسالت خویش دست یازد. بدینگونه بود که امام مصلحت امت را در آن دید که (در آن برهه) از قیامهای حاد خودداری کند.

 


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- امام در عینیت جامعه- صفحه 98- 100

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/210421