رابطه عرفان و قدرت

یکی از موضوعات عرفان اسلامی، ارتباط انسان سالک با قدرت خداوند است، بنابراین انسان ها اگر به آن حد از بلوغ و رشد نرسند که به مقوله قدرت، از دیدگاه عرفان مثبت بنگرند، هرگز نخواهند توانست ابعاد مطلوب و ضروری آن را در مسیر «حیات معقول» انسان ها به کار بیندازند.
«قدرت» و «مقتدر»، از صفات ذاتی خداوندی است، بنابراین، شناخت صحیح قدرت و قوه شناخت صفتی از صفات ذات ربوبی محسوب می شود و کاربرد صحیح آن در پیشبرد کمال انسانی در مسیر «حیات معقول»، به مثابه برخورداری ضروری از تجلیات آن صفات مقدس الهی است. قدرت، عامل اساسی گسترش و اشراف من انسانی بر جهان هستی است و مقدس ترین تجلی قدرت، مهار کردن و تعدیل و تنظیم آن در مسیر جاذبه کمال است. به همین جهت است که می گوییم: ناتوان ترین انسان ها، آن قدرتمند است که از مهار و تعدیل و تنظیم در تحصیل آرمان های اعلای انسانی عاجز باشد، هر چند تمامی نیروهای کیهان بزرگ در اختیار او باشد.
از دیدگاه عرفان مثبت، قدرت هرگز خود را در مقابل حق قرار نمی دهد، زیرا ذات قدرت، خود حق است و نمی تواند دارای هویتی باطل باشد. آن چه هست،این است که همواره حمایتگران باطل بوده و هستند که قدرت را به دست گرفته و آن را در از بین بردن حمایتگران حق و حقیقت به کار می برند. قدرت که از مقدس ترین تجلیات صفت «قوی» و «مقتدر» خداوندی می باشد، اگر در موردی برای ضربه زدن و ازپای درآوردن استخدام شود، فقط برای از پای درآوردن «انسان نما» هایی تجویز شده است که مختل کننده حیات و جان های آدمیان می باشند، نه موارد دیگر: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه؛ و برای آنان، هرچه بتوانید قوت و قدرت آماده کنید.» (انفال/ 60)
تجلی مقدس قدرت الهی در دست امیر المومنین علی بن ابیطالب (ع) هرگز جز در راه احیای حق و محو باطل به کار نیفتاد. آری، در آن هنگام که قدرت نمونه ای از تجلی صفت قادر و قوی بودن خداوندی باشد، علی مرتضی (ع) زمامدار کشورهای متعددی از دنیای آن روز حیدر کرار بود و حیدر کرار، اسدالله است اسدالله ممسوس فی ذات الله. امیرالمومنین (ع) در همان حال که شجاع ترین و سلحشورترین انسان است، شیر خدا و نه عکس شیری که بر پرده ای منقوش شود که با کمترین هوایی به حرکت در آید، این شیر همان ممسوس فی ذات الله است که پیامبر اکرم (ص) درباره اش فرمود: «لا تسبوا علیا فانه ممسوس فی ذات الله؛ به علی ناسزا نگویید، زیرا او شیفته و بیقرار ذات خداوند است.»
آیه «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» برای عارف حقیقی، همان آهنگ، حیات بخش را داراست که آیه «یا ایتها النفس المطمئنه* ارجعی الی ربک؛ اى نفس مطمئنه، خشنود و خدا پسند به سوى پروردگارت باز گرد.» (فجر/ 27- 28) این است معنای بسیار شگفت انگیز هماهنگی عرفان با قدرت، یا فرو رفتن عارف در قدرت الهی. ابن سینا در شرح اشارات می گوید: «ان العارف اذا انقطع عن نفسه و اتصل بالحق رای کل قدره مستغرقه قدرته المتعلقه بجمیع المقدورات؛ عارف در آن هنگام که از خودش برید و به حق پیوست، هر قدرتی را در قدرت خداوندی که بر همه مقدورات متعلق است، می بیند.»
امیرالمومنین (ع) نیز فرموده است: «انی و الله لو لقیتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما لیت و لا استو حشت؛ سوگند به خدا، اگر من به تنهایی با همه دشمنانم که از کثرت روی زمین را پر کرده باشند، رویاروی شوم، هرگز از آنها روی بر نمی گردانم.»
قدرت علمی و معرفتی، گاهی به درجه ای می رسد که شخص عالم، بزرگترین موضوعات و قوانین حاکم بر هستی را، اموری ناچیز می بیند. در این مورد چنین نیست که موضوعات و قوانین حاکم بر هستی، اموری ناچیز باشند، بلکه این «من» است که به وسیله گسترش و اشراف بر هستی، با این که خود جزئی از هستی است، گام فراسوی آن نهاده و از بالا به آنها می نگرد. اگر برای کسی درک این گونه اشراف بر هستی از انبیای عظام و امیرالمومنین و ائمه معصومین (ع) مشکل باشد، می تواند به طرز گسترش و اشراف قدرت معرفتی کسانی هم چون «جلال الدین مولوی» بر حقایقی از عالم هستی مراجعه کند. با این که این شخصیت یکی از پیروان و عاشقان رسول خدا (ص) و امیرالمومنین (ع) است و به خوشه چینی خود از خرمن بیکران معرفت آنان افتخار می کند،در آثار خود مخصوصا در مثنوی چنان با قدرت و گسترش و اشراف سخن می گوید که گویی همه حقایق در مرتبه ای پایین قرار گرفته و مولوی از بالا به آنها می نگرد. خلاصه، هیچ نیروی روانی، مانند عرفان مثبت که دارنده آن متکی به قدرت مطلقه الهی است، نمی تواند به انسان قدرت فوق تصور عرفان را بدهد:
گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند *** عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- عرفان اسلامی- صفحه99-101

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/210651