بررسی مباحث مطرح شده درباره حضرت مهدی علیه السلام در کتاب بیان الفرقان

استاد معارف حقه، و الاهیات قرآنی، حضرت شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (درگذشته 1386 هـ. ق) در کتاب ارجمند «بیان الفرقان»، جلد پنجم مسائل و مباحثی چند، درباره «غیبت امام عصر» (ع) آورده است. از جمله مباحث ارزنده ای که در خلال فصلهای آخرین این کتاب (بخش «غیبت») مورد اشاره و طرح قرار گرفته است، اینهاست:
1- بیان فرق میان فرج جزئی، فرج کلی
2- بیان فرق میان علائم متصل به ظهور، و علائم غیر متصل
3- بیان فرق میان علائم حتمی، و علائم غیر حتمی
4- بیان فرق میان علائم ظهور، و علائم رستاخیز (اشراط ساعت)
5- رد هرگونه توقیت (تعیین وقت) اگرچه بر اساس علوم غریبه
6- عدم منافات میان غیبت کبری، و امکان رؤیت برای کسانی چند
خلاصه توضیحات استاد بزرگ، درباره مسائل یاد شده در بالا، این است:

مسئله اول
پاره ای از احادیث، که فرج را در زمانهای نزدیک (مثلا: تا 140 سال) بیان کرده است، یا سقوط بنی امیه و امثال آن را مقدمه فرج دانسته است، ناظر به فرج جزئی است، یعنی: پیش آمدن گشایشی برای ائمه طاهرین (ع) تا به تربیت شیعه و نشر تعالیم بپردازند، و همچنین گشایشی برای شیعه، تا از فشارها، زندانها، شکنجه ها و تعقیبها، برای مدتی، آسوده شوند. اینگونه روایات ناظر به فرج کلی و جهانی نیست، زیرا برای فرج کلی، به هیچ وجه تعیین وقت نشده است.

مسئله دوم
از علائم ظهور، که در احادیث ذکر شده است، پاره ای علائمی است که وقوع آنها متصل به زمان ظهور ظهور است، یا با ظهور فاصله بسیار کمی دارد، و پاره ای علائمی است که در طول زمانی غیبت واقع می شود، و هرچه زمان بگذرد و زمان ظهور نزدیکتر شود، این علائم به مرور، واقع می شود، اما متصل به ظهور نیست. مثلا اگر سقوط خلافت عباسی جزء علائم به شمار آید، و مراد همان سقوط خلاف بغداد، به سال 656 هجری قمری باشد، از علائم غیر متصل است. یعنی: ائمه طاهرین (ع)، سالها و قرنها پیش به هنگام اوج قدرت و حشمت عباسیان، خبر دادند که این خلافت عظمی و امپراطوری بزرگ نیز، در طول تاریخ، و پیش از قیام قائم (ع)، سقوط خواهد کرد، و از جمله وقایعی که پیش از ظهور مهدی اتفاق خواهد افتاد، سقوط این خلافت است. پس این واقعه جزء علائم متصل نبوده است.

مسئله سوم
پاره ای از علائم ظهور، علائم حتمی است، که بدون وقوع آنها ظهوری نیست، و پیش از وقوع آنها هر کس هرچند ادعا کند یاوه است، و قبول هر ادعایی سادگی و سفاهت است. و برخی از علائم، غیر حتمی است، یعنی ممکن است واقع بشود. و ممکن است واقع نشود. پنج علامت است که در احادیث، حتمی شمرده شده است:
1- خروج یمانی (سرداری از یمن)
2- قتل نفس زکیه (سید حسنی) میان رکن و مقام (در کعبه معظه)
3- خسف در بیداء (نابود شدن لشکری و فرو رفتن آن، در زمین، در جایی به نام «بیداء» میان مکه و مدینه)
4- خروج سفیانی (قیام و لشکر کشی مردی که نسب او به اولاد ابوسفیان می رسد)
5- صیحه آسمانی (شنیده شدن فریادهای از فضا).
استاد بزرگوار، در کتاب «بیان الفرقان» اینچنین می فرماید: «از روایات این باب، کاملا استفاده می شود، که یک قسمت از علائم، علائم حتمیه است. و مسلما «خروج سفیانی»، و «صیحه آسمانی»، از علامات حتمیه است. و در بعضی از روایات، پنج امر شمرده شده: خروج یمانی، و قتل سید حسنی میان رکن و مقام، و خسف در بیداء، و خروج سفیانی،و صیحه آسمانی. از آنچه بیان کردیم می توانیم نتیجه بزرگی بگیریم، که شک و شبهه در آن نیست. و آن نتیجه این است که قبل از ظهور این علائم حتمیه (با قطع نظر از ادله و براهین دیگر) ادعای مهدویت، از هر که باشد، باطل است، و قابل استماع نیست.»

مسئله چهارم
پاره ای از علائم، که در احادیث مربوط به آخرالزمان، و اخبار «ملاحم و فتن» آمده است.، جزء علائم قیامت و شروط برپا شدن رستاخیز (اشراط الساعه) است، و مربوط به ظهور نیست: در این دو روایت، دجال از علائم ظهور ذکر شده است. در روایات زیادی، دجال از علائم قیامت ذکر شده است. گویا ذکر سفیانی (که مسلم از علائم ظهور است) با دجال که از علائم قیامت است، خلط شده است.

مسئله پنجم
هرگونه وقت گویی و وقت گذاری، برای ظهور حضرت بقیه الله (ع)، خلافت احادیث بسیار است. ائمه طاهرین، علم به وقت ظهور را، مانند «علم ساعت» (علم به زمان وقوع قیامت) خاص خداوند دانسته اند، و وقت گذاران و وقت گویان را تکذیب کرده اند. نه برای غیب مدت معینی ذکر فرموده اند، نه برای هنگام ظهور، وقتی تعیین کرده اند. فقط علائمی ذکر شده است که باید همه متوجه آن علائم و وقوع آنها باشند. و به وقت گویان توجه نکنند. زیرا که وقت گویان از پیش خود چیزی می گویند. و این ربطی به اراده خدا، و حکمت غبیت، و مدت آن، و زمان ظهور ندارد.
در کتاب «بیان الفرقان» آمده است: از روایات و بیانات گذشته روشن شد، که عمر مبارک حضرت (ع) طولانی است، و مدتی، برای غیبت آن حضرت، و وقتی برای ظهورش معین نشده است. بلکه جدا از تعیین وقت معین، منع و نهی شده، پس تعیین وقت ظهور، از بعضی دراویش یا مدعیای علوم غریبه، مخالف با دستورات و روایات است.
چنانکه بزرگان گفته اند مردمان همواره باید به یاد حجت الاهی، و ربانی آیات خدا، حضرت بقیه الله (ع) باشند. و برای آن امام، و برای نزدیک شدن فرج و ظهور او دعا کنند. همیشه باید ظهور او را از خدا بخواهند. جای هیچ ناامیدی نیست. هر لحظه ممکن است، مقدمات قریبه این امر، واقع گردد، و فرج برسد، و امام ظاهر شود. این است که باید همواره به یاد آن امام بود، و دل را به یاد او قوی داشت، و رسیدن او را از خدا طلب کرد. و همین است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرموده است: «هنگامی که حجت خدا، در میان مردم نباشد، مردم به خدا نزدیکترند، و خدا از مردم خشنودتر است. زیرا با اینکه حجت خدا ظاهر نیست. و جای او را نمی دانند، باز باور دارند که حجت خدا هست، و پیمان خدایی استوار است. در چنین روزگاری (روزگار غیبت)، هر صبح و هر شام منتظر فرج باشید. چون به هنگامی که حجت غایب باشد، خشم خدا بر دشمنان خود بیشتر است (پس ممکن است به هر هنگام او را، برای نابودی دشمنان برساند) و خدا می دانست که اولیاء و مؤمنین، درباره حجت او (اگرچه غایب باشد و غیبت او طولانی گردد)، شک نمی کنند، اگر می دانست که شک می کنند، یک چشم به هم زدن حجت خود را غایب نمی داشت.»

توضیح:
منظور امام (ع) از این سخن که فرمود: «هر صبح و شام منتظر فرج باشید!» این است که در چنان اوضاعی و احوالی، همواره در انتظار وقوع واقعه باشید، از طریق پدیدار شدن علائم حتمی آن. پس انتظار فرج، در هر صبح و شام، با لزوم پدیدار شدن علائم حتمی منافاتی ندارد. منتظر فرج باشید، یعنی: منتظر علائم حتمی باشید، و سپس ظهور و فرج کلی. زیرا که از پیدا شدن نخستین علامت از علائم حتمی (که پیاپی خواهد بود) تا رسیدن اصل فرج و بیرون آمدن امام (ع) فاصله ای چندان نیست. درباره «قتل نفس زکیه»، شیخ مفید، از حضرت امام محمد باقر (ع) روایت کرده است که فرمود: «فاصله قتل نفس زکیه، و قیام قائم بیش از 15 شب نخواهد بود.» (الارشاد) البته فاصله پاره ای از علائم حتمی، با ظهور، از 15 شب بیشتر است، اما چندان زیاد نیست، حدود چند ماه... چنانکه از برخی احادیث فهمیده می شود.

مسئله ششم
بزرگان دین گفته اند که در زمان غیبت کبری، کسان بسیاری به دیدار امام غایب (ع) نایل شده اند. شیخ استاد، در این باره، حدیثی از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل کرده است، و سپس توضیحی افزوده است. اینک، خلاصه ترجمه حدیث و توضیح استاد، در این مقوله:
برادران یوسف (ع) صاحبان عقل و خرد، و اولاد پیغمبر بودند، بر حضرت یوسف (ع) وارد شدند. و با او سخن گفتند، و معامله و تجارب نمودند، و با هم برادر بودند، و یوسف را نشناختند، تا اینکه خود را معرفی کرد و فرمود: «من یوسف هستم.» پس آنگاه او را شناختند. آیا مردمی متحیر انکار می کنند که خداوند اراده کند تا حجت خود را از انظار مستور نماید. یوسف (ع) مالک مصر بود، و بین او و پدرش هیجده روز فاصله بود، اگر خدا می خواست جای یوسف را به پدرش نشان دهد، نشان می داد. پس چگونه انکار می کنند که خداوند رفتاری که با یوسف کرد با حجت خود بکند؟
چه مانعی دارد که صاحب امر... در بین مردم باشد، و در بازارهای آنان راه رود، و روی فرش آنان پا بگذارد، و در عین حال، مردم او را نشناسند، تا وقتی که خدا اذن دهد که خود را معرفی کند، چنانکه به یوسف اذن داده شد، وقتی برادرانش گفتند: «تو خود همان یوسفی؟» گفت: «آری منم یوسف.»
این روایات صریح است در اینکه وجود مبارک ولی عصر (ع) با اینکه در بین مردم است، مردم او را نمی شناسند. و البته این مطلب با اینکه بعضی از مردم آن حضرت را ببینند و بشناسند، منافات ندارد. زیرا مقصود این است که در عین حالی که آن حضرت در بین مردم می باشد، عموم مردم او را نمی شناسند. پس بین این روایات، و دیدن عده قلیلی امام را، بنا به مصالح و جهاتی، منافات نخواهد بود.


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- خورشید مغرب- صفحه 103- 108

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/210691