هنر برای انسان در حیات معقول

درباره رابطه هنر با هنرمند و جامعه، دو عقیده مهم رواج دارد که بعد از آن، سومین عقیده نیز مهم و ضروری است:
عقیده یکم: هنر بدان جهت که هنر است مطلوب است، زیرا هنر کاشف از نبوغ و روشن کننده عشق آدمی است بر شهود واقعیات آن چنان که باید باشند. و هیچ قانون و الگویی نباید برای هنر که ابراز کننده شخصیت هنرمند و نبوغ اوست، وجود داشته باشد. اگر ما برای هنر حد و مرزی قایل شویم، در حقیقت فردیت فرد را از نظر امتیازی که دارد نابود ساخته ایم و می توان گفت: هنر برای هنر یکی از عالی ترین موارد آزادی در عقیده و بیان است که مطلوبیت و مفید بودن آن ثابت شده است.
عقیده دوم: بدان جهت که هنر نیز مانند دیگر محصولات فکر بشری برای تنظیم و بهره برداری در حیات جامعه است، لذا ضرورت دارد که ما هر هنری را نپذیریم و نگذاریم هنرهایی که به ضرر جامعه تمام می شود، در معرض و دیدگاه مردم قرار بگیرند.
عقیده سوم: «هنر انسانی برای انسان» که ما آن را «هنر برای انسان در حیات معقول» نامیده ایم.
برای توضیح و اثبات منطقی بودن این عقیده می گوییم: ما باید نخست به این مسأله حیاتی توجه کنیم که اگر نبوغ هنری را به آب حیات تشبیه کنیم، مسیر این آب حیات، مغز پر از خاطرات و تجارب و برداشت هایی است که هنرمند از انسان و طبیعت به دست آورده است. مسلم است که جریان چشمه سار نبوغ از یک خلا محض نیست، بلکه مسیرش همان مغز پر از محتویات پیشین است که به طور قطع، آب حیات را دگرگون خواهد کرد.

به عنوان مثال: اگر توماس هابز یک هنر مند واقع گرا بود ومی خواست یک اثری هنری درباره انسان به وجود بیاورد، بدون تردید آن مواد و برداشت های بدبینانه و درندگی که از طبیعت آدمی سراغ داشته است، در آن اثر نمودار می شد. آری، ما هرگز عظمت ارزش نبوغ را منکر نیستیم و کدامین عامل پیشرفت جوامع به پایه نبوغ می رسد؟ چیزی که می گوییم این است که: هر موقع تعلیم وتربیت بشری به آن حد رسید که مغز و روان انسان ها از هر گونه آلودگی ها و اصول پیش ساخته غیر منطقی پاک شد، و نبوغ هنری توانست از مغز صاف و دارای واقعیات منطقی عبور کند، هنر برای هنر بدون اندک ارشاد و اصلاح ضرورت پیدا می کند. اما همه می دانیم که تاکنون چنین وضعی را در مغزهای نوابغ نمی توان تضمین کرد.

از اشعار ابوالعلاء معری، رباعیات منسوب به عمر خیام و بعضی از آثار صادق هدایت از نظر هنر ادبی بسیار جالبند، اما جالب تر از این آثار، جان های آدمیان است که پس از خواندن این آثار که شبیه به درد و آه و ناله بیمار تب دار است نه نسخه دوای آن به اضطراب می افتند و تدریجا به پوچی می رسند، برعکس اثر هنری مولوی که تاکنون توانسته است هزاران جان آدمی را از پوچ گرایی تا جاذبه پیشگاه ربوبی پیش ببرد. بنابراین، تا مسأله تعلیم و تربیت نتواند مغزها را تصفیه نموده و آن ها را با واقعیات آشنا بسازد، «هنر فقط برای هنر، اگر چه باز کردن میدان برای به فعلیت رسیدن نبوغ هاست، ولی چون به فعلیت رسیدن نبوغ ممکن است از مغزهایی پراز برداشت ها و اصول پیش ساخته غیر منطقی به جریان بیفتد، لذا این عقیده به طور مطلق قابل دفاع نیست. اما عقیده دوم که می گوید: هنر برای انسان بدان جهت که تفسیر انسان از دیدگاه سیاستمداران غیر از تفسیر انسان از دیدگاه اخلاقیون است و از دیدگاه تقوا و معرفت های برین و مردم متعهد در زندگانی غیر از دیگر دیدگاه هاست. لذا هر گروهی خواهد گفت: هنر برای آن انسان که من تفسیر و توجیه می کنم! آن چه که با نظر به هدف و فلسفه زندگی انسان ها از دیدگاه اسلامی برمی آید، عقیده سوم است که «هنر برای انسان درحیات معقول» می باشد. برای توضیح و اثبات این عقیده، هدف زندگی و زندگی هدفدار انسان را تعریف می کنیم: «آرمان های زندگی گذران را با اصول حیات معقول اشباع نمودن و شخصیت انسانی را در تکاپو به سوی ابدیت که به فعلیت رساننده همه ابعاد روحی در جاذبه پیشگاه الهی است، به ثمر رسانیدن». اما زندگی هدفدار یا «حیات معقول»: «تکاپویی است آگاهانه، که هر یک از مراحل زندگی که در این تکاپو سپری می شود، اشتیاق و نیروی حرکت به مرحله بعدی را می افزاید. شخصیت انسانی رهبر این تکاپو ست، آن شخصیت که لطف ازلی سرچشمه آن است، گردیدن در بی نهایت گذرگاهش، و ورود در جاذبه پیشگاه ربوبی کمال مطلوبش.» حیاتی که با هدف مزبور به جریان بیفتد، «حیات معقول» نامیده می شود. معنای «هنر برای انسان در حیات معقول» این است که ما هنر را چه با نظر به نبوغ خود هنرمند و چه با نظر جامعه ای که از اثر هنری برخوردار می شود یک واقعیت بسیار با ارزش تلقی می کنیم که حذف آن از قاموس بشری چندان تفاوتی با حذف انسانیت انسان ندارد، ولی این مطلب را اضافه می کنیم که حیات معقول یک هنرمند آن نیست که هدف او از به وجود آوردن اثر هنری فقط جلب تحیر و شگفتی مردم بوده باشد، بدون این که حقیقتی سودمند را در جریان زندگی آنان وارد نماید. حیات معقول یک هنرمند آن نیست که نامش را در کتاب ها ثبت کنند و با ذکر نام او در سخنرانی ها کف بزنند. حیات معقول یک هنرمند می داند که:

هر که را مردم سجودی می کنند *** زهر ها در جان او می آکنند

اگر یک هنرمند پیش از آن که هنرمند باشد، از حیات معقول برخوردار باشد، بارقه های ذهنی خود را پیش از آن که کشتگاه حیات جامعه را بسوزاند، واقعیات ضروری و سودمند برای مردم را هدف قرار داده آن بارقه ها را در راه روشن ساختن آن واقعیات به کار می برد، نه در آتش زدن به کشتگاه حیات جامعه. از طرف دیگر، اگر رهبران خردمند واقعا برای مردم جامعه خود، حیات معقول را می خواهند، مجبورند که به وسیله تعلیم و تربیت و دیگر رسانه ها، هنر و نتایج آن را برای مردم قابل درک بسازند، و خواسته های معقول و احساسات عالی آنان را تفسیر و قابل درک و پذیرش نمایند.

آری، اگر رهبران جوامع برای جامعه خود، حیات معقول می خواهند، نه حیات معقول که از ناحیه محیط و هوی و هوس و خواخواهی ها بر مردم تحمیل می شود و با تماشابه زر و زیورهای فریبای حیات جبری، احساس رضایت نموده و راهی قهوه خانه پوچ گرایی می شوند، حتما باید در استخراج معادن نبوغ انسان ها جدی ترین اقدامات را انجام بدهند، تا به جای این که نبوغ ما به شکل کوه های آتشفشان، دود از دودمان بشریت در آورند، عالی ترین فواید را نصیب جوامع بشری کند.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 29-27

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/210903