نمونه ای از شعر شاعران فارسی زبان در وصف غدیر خم

شاعران مسلمان غیر عرب نیز، «واقعه غدیر» را، به همراه مدایح امام علی بن ابیطالب (ع)، در اشعار خویش آورده اند، مانند شاعران اردو زبان و ترک زبان و...و از این میان، شاعران بزرگ زبان فارسی نیز از روزگاران قدیم، به ثناگستری علی (ع) پرداخته اند، و مناقب علی و اولاد علی (ع)، از جمله محتوای عظیم «واقعه غدیر» را در اشعار خویش ذکر کرده و سروده اند. از جمله متقدمان، حکیم ابوالمجد، مجدود ابن آدم سنائی غزنوی (م: 535یا 555ق) است که می گوید:
نایب مصطفی به روز «غدیر» *** کرده در شرع خود، مر او را، میر
سر قرآن بخوانده بود به دل *** علم هر دو جهان ورا حاصل
شرف شرع و قاضی دین او *** صدف در آل یاسین او
رازدار خدای پیغمبر *** رازدار پیمبرش حیدر
تا بنگشاد «علم حیدر» در *** ندهد «سنت پیمبر» بر
با مدیحش مدایح مطلق *** زهق الباطل است و جاء الحق
اینک شماری دیگر از شاعران بزرگ زبان فارسی و ابیاتی از «غدیریه» های آنان:


حکیم سوزنی سمرقندی (م:562 یا 569ق)
نگر که دست که بگرفت مصطفی به غدیر *** که را امام هدی خواند و فخر وزین و همام
مرا امام، هم از جایگه، وصی خداست *** ز جایگاه نبی، مر تو را امام کدام؟
امام، آنکه به پیش بتان نکرده نماز *** نکرده جز ملک العرش را صلالت و صیام
امام، آنکه خداوند علم و شمع هدی ست *** امام، آنکه تقی و نقی و ز اصل کرام
امام، آنکه به چیز کسان نکرده طمع *** نخورده چیز یتیمان، حلال خورده مدام
امام، آنکه به زر و درم نشد مشغول *** ازین بعید نبود از همیشه بودش وام
امام، آنکه به روزه بدی سه روز و سه شب *** طعام داد به سائل به وقت خوردن شام
امام، آنکه خدای بزرگ روز «غدیر» *** به فضل کرد به نزدیک مصطفی پیغام
امام، آنکه به جز طاعت خدای نکرد *** بر او امام پسندی تو، عابد اصنام؟!
امام، آنکه امید شفاعتم همه اوست *** که در محبت او، در شوم، به دار سلام
اگر تو خواهی مومن شوی بیا بشنو *** ز قول شاعر «سوزنگر» این درست کلام


نظیری نیشابوری (م: 1083ق)
فراز منبر یوم الغدیر، این رمز ست *** که سر ز جیب محمد، علی برآورده
حدیث «لحمک لحمی» بیان این معنی است *** که بر لسان مبارک پیغمبر آورده
خدای از آدمشان تا به آل عبد مناف *** به صلب پاک و به بطن مطهر آورده
نهاده وقت ولادت به خاک کعبه جبین *** نیاز و بندگی از بطن مادر آورده
هزار شاهد صادق به مجمع اسلام *** به دعوی«انا صدیق اکبر» آورده
ز قول ثابت، در «لولاعلی»، به رجم نسا *** به فضل خویش مثالی مقرر آورده
وصی کسی ست که تجهیز مصطفی کرده *** نه آنکه میل به محراب و منبر آورده
چگونه نور کسی را به گل توان اندود *** که آفتاب فرو رفته را برآورده
کدورت از چه جهت رو دهد محبی را *** که از ولای علی دل منور آورده
هراس نیست ز فوت و فنا «نظیری» را *** که پی به چشمه خضر و سکندر آورده

حاج میرزا حبیب خراسانی (م: 1327ق):
امروز که روز دار و گیر است *** می ده که پیاله دلپذیر است
چون به جام دهی به ما جوانان *** اول به فلک بده که پیراست
از جام و سبو گذشت کارم *** وقت خم و نوبت «غدیر» است
می نوش که چرخ پیر امروز *** از ساغر پیاله گیر است
امروز به امر حضرت حق است *** بر خلق جهان علی امیر است

ادیب الممالک فراهانی (م: 1336ق):
به بالای جهاز اشتران ساخت *** همای سدره رفعت، نشیمن
به یمن طالع ایمان برافراشت *** یمین الله را با دست ایمن
به آهنگ جلی، «من کنت مولاه *** علی مولاه» گفت آن شاه ذوالمن
آمد، نغز و هژیر و فرخ و فیروز *** اضحی و عید غدیر و جمعه، و نوروز
گشته برابر، چهار عید مبارک *** آمده از پی چهار طالع فیروز
چار نوید امید و مژده شادی *** چار شب جان فزا و صبح دل افزور

شیخ الرئیس قاجار(م: 1338ق):
هر چند که در روز ولیعهدی حیدر *** بخشد گنه شیعه وی حضرت داور
سهل است اگر یک روز، بی باده برم سر *** باید به چنین روزی با ذیل مطهر
در مجلس پاکان شوم و محفل ابرار *** زان خمر قدیمی که نه هم عصر عصیر است
زان می که یکی از اثرش جرم اثیر است *** زان می که از او نشئه انسان کبیر است
زان می گه گسارنده او حی قدیر است *** زان باده که خمخانه او «خم غدیر» است
ای ساقی قدسی ز کرم ساغر سرشار *** حق گفت به پیغمبر، خوش دار وفا را
در عالم ذرات که خواندیم شما را *** گفتیم الستی و شنیدیم بلی را
یک عالم ذر دگر امروز بیا را *** با خلق بیا تازه کن آن عهد خدا را
ای سید کل، فخر رسل، احمد مختار
همچون زکریا ز تکلم چه کنی صوم؟ *** بی رمز، به «ما أنزل»، تبلیغ کن این قوم
بیدار علی باش و برانگیز تو از نوم *** این قوم گرانخواب و مپرهیز تو از لوم
اعلان وصایت کن و فرمای که «الیوم *** أکملت لکم دینکم»، ای زمره انصار
فرمود نبی کاین حم از عالم بالاست *** امروز چو در رتبه علی از همه اعلی ست
در ملک ولایت، ولی و والی و والاست *** هرگونه تصرف کند او از همه «اولی» ست
بایست بداند که علی سید و مولاست *** آن کس که مرا مولی می داند و سالار

ملک الشعرا بهار ( م: 1330ق):
در «غدیر خم» امروز، باده ای به جوش آمد *** کز صفای او روشن، جان باده نوش آمد
وان مبشر رحمت باز در خروش آمد *** کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد
با هیولی توحید، در لباس انسانی *** در «غدیر خم» یزدان گفت مر پیمبر را
کز پی کمال دین، شو پذیره حیدر را *** پس پیمبر اندر دشت، برنهاده منبر را
برد بر سر منبر، حیدر فلک فر را *** شد جهان دل روشن، زان دو شمس نورانی
گفت بشنوید ای قوم! قول حق تعالی را *** هم به جان بیاویزید! گوهر تولا را
پوزش آورید از جان! این ستوده مولا را *** این وصی بر حق را، این ولی والا را
با رضای او کوشید! در رضای یزدانی


منابع :

  1. محمدرضا حکیمی- سرود جهشها- صفحه 126- 134

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/211084