حقیقی یا اعتباری بودن مالکیت انسان

اعتقاد دینی ما بر این است که هستی انسان و هویت و شخصیت وی، امانت الهی است و او امانت دار خداست و نمی تواند در سرنوشت خود به هر نحوی که خواست دخالت کرده و آن را رقم زند. شخصیت و هویت آدمی جزئی از حقوق الهی است و در مقابل این حقوق فرد موظف و مکلف است آن را حفظ کرده و در مدار و مسیر صاحبش قرار دهد؛ یعنی گذشته از ضعف علمی و قلت دانش تدوین حقوق محذور دیگری در میان است که صلاحیت تقنین باز و هرج و مرج رها را از انسان سلب می کند و آن این است که بشر نسبت به تمام ارکان وجودی خویش امین است، نه مالک و هر امینی موظف است مطابق سفارش مالک و رهنمود صاحب امانت رفتار کند.
اما کسی که مبنای اعتقادی او بر مالکیت باشد، نه امانت فکر قارونی و فرهنگ فرعونی دارد. خداوند در داستان قارون می فرماید: «قوم موسی به قارون گفتند: آنچه خدایت به تو داده ضمن بهره برداری در مصالح ضروری و منافع لازم شخصی در مسیر قیامت و آخرت خود صرف کن که خداوند به تو نیکی کرده و تو نیز نیکی کن و در زمین فساد مکن که خدا فسادگران را دوست نمی دارد. قارون در جواب گفت: من اینها را در نتیجه علم خود یافته ام. آیا او ندانست که خدا نسل هایی را پیش از او نابود کرده که از او نیرومند تر و مال اندوزتر بودند؟» (قصص/ 77-78)
آری منطق حس گرا و شهوت مدار و غضب محور همه منافق و مصالح را برای خود حیوانی می خواهد و پرداخت حقوق مالی در آن محکوم است. قرآن کریم تقابل منطق مالکیت و امانت را بسیار زیبا تبیین کرده درباره قوم شعیب می فرماید: «اما برای اهل مدین برادرشان شعیب را فرستادیم و او گفت: ای قوم! خدا را بپرستید، برای شما جز او معبودی نیست و پیمانه و ترازو را کم مکنید بلکه آن را تمام دهید و حقوق مردم را کم ندهید و در زمین فساد نکنید. قومش در جواب به او گفتند آیا نماز تو -یعنی دین و منطق تو- به تو دستور می دهد که ما در اموال خود که از پدران خویش به ارث برده و یا خود به دست آوردیم به میل خود تصرف نکنیم و یا از عبادت بت هایی که پدرانمان می پرستیدند دست بردایم»؛ «قالوا یا شعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبد اباونا او ان نفعل فی اموالنا ما نشوا انک لانت الحلیم الرشید» (هود/ 87)
منطق شعیب نبی (ع) این بود که شما امانت دار الهی هستید و منطق قوم او این بود که چون خود ما این اموال را تحصیل کرده ایم به هر گونه که خواسته باشیم می توانیم در آن دخل و تصرف کنیم. این فرهنگ همه کسانی است که خود را مالک دارایی های حقیقی و اعتباری بدانند نه امانت دار. درباره اصل حیات نیز چنین است؛ یعنی اگر کسی خو را مالک حیات و زندگی خویش بداند ممکن است این حق را برای خود قائل باشد که خودکشی کند، یا اگر خود را مالک بدن خویش پندارد، این را حق مسلم خو می داند که آن را بفروشد یا به رهن و اجاره دیگری در آورده و تن به بزهکاری دهد.
حاصل آنکه بر اساس مبنای امانت حقوق و تکالیف انسان به گونه ای تنظیم می شود که شخص را به امانت دار بودن مال، جان، هویت و سرنوشت خویش سوق می دهد و چنین انسان امانت داری نمی تواند سرنوشت خود را به دلخواه خود مالکانه رقم زند، یا چنین حقی برای خود قائل باشد که درباره ادامه حیات و سرنوشت خویش تسلیم قوانین خود ساخته گردد، بلکه او هر گونه تخطی از حقوق الهی را درباره جان و مال و ناموس خویش، گناهی نابخشودنی می داند و هرگز خویش را مالک محض عزت و شرف خود ندانسته و با آن برخورد مالکانه نمی کند. با این نگاه و مبنای اعتقادی انسان چیزی از حقوق خود را از دست نمی دهد بلکه سعادت و کمال خویش را در دنیا و آخرت تضمین می کند. بر خلاف نگاه مالکیت که با پندار غلط و توهم باطل، هیچ چیز را برای خود به دست نمی آورد، بلکه ذلت و خواری را تحصیل می کند.


منابع :

  1. عبد الله جوادی آملی- حق و تکلیف در اسلام- صفحه 96-98

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/211285