تحلیل تفکرات فانتزی مولانا

بعضی از بررسی کنندگان اجمالی آثار مولانا می گویند: مولانا با داشتن عالی ترین مطالب علمی و جهان بینی، دارای تفکرات فانتزی و تخیلات بی اساس می باشد. از آن جمله در صفحه 36 و 37 رساله «مولانا جلال الدین، هگل شرق» این جملات دیده می شود.
«یگانه نقص دیالکتیک عرفانی در عصر مولانا بوده است، زیرا در آن عصر هنوز اکتشافات و اختراعات علوم به این پایه نرسیده بود، چون علوم امروزی و توسعه تاریخ اجتماع با این وضع کنونی در دسترس مولانا نبوده، دیالکتیکش جنبه فانتزی به خود گرفته، چنان که نکات فانتزی را از وسط خطوط اساسی فلسفه و دیالکتیک عرفانیش بیرون بکشیم و ریشه های اساسی علوم امروزه را به جای آن بگذاریم، کاملا متد دیالکتیک عرفانیش با آخرین شکل نهایت توسعه یافته دیالکتیک عصر حاضر مقابله می نماید. چنان که مارکس به کریتیک دیالکتیک ایده آلیستی هگل می گوید: دیالکتیک هگل روی کله ایستاده است، باید آن را برگردانده روی پا واداشت، تا این که از زیر ماسک های عرفانی، هسته عقلانیش بیرون بیفتد. دیده می شود که دیالکتیک عرفانی مولانا از سر، با ریسمان پوسیده باریکی از سقف آویزان شده، اگر آن ریسمان را با حربه علوم عصر حاضر قطع کنیم به زمین افتاده، آزادانه خود را در جامعه علم و هنر داخل کرده، در تحت عنوان مترقی ای معرفی می نماید. و بالاخره با توجه به تمام رساله به این نتیجه خواهیم رسید که: مولانا جلال الدین روی با وضع مترقی تری از حیث نظریه فلسفی، هگل شرق است ولی نسبت به منظور فلسفه رئال هگل، منظور فلسفه مولانا جنبه فانتزی دارد.»
در این نتیجه گیری که از جهان بینی مولانا در این رساله صورت گرفته است، نکات زیر را متذکر می شویم:
1- اصول دیالکتیک که در این رساله از مثنوی مولانا استخراج شده است، روشنگر جهان بینی کلی مولانا می باشد. این که مولانا این اصول را در عصر خود بر مفاهیم و معلومات رایج آن زمان تطبیق کرده و تشبیهات و تمثیلات او روی همان مفاهیم و معلومات بوده است، صحیح است، ولی نقصی برای اصول دیالکتیک مولانا محسوب نمی گردد. چنان که از آغاز تفکرات دیالکتیکی هراکلید تا کنون دگرگونی های فراوانی در شناخت انسان و جهان صورت گرفته است و این دگرگونی ها بنیاد دیالکتیک هراکلید را در نظر معتقدین به آن، به فانتزی مبدل نساخته است.
2- بسیار مناسب است که نویسندگان محترم موارد فانتزی مباحثی را که مولانا مطرح کرده است متذکر شوند، تا برای مطالعه کننده روشن گردد که نوع تخیلات فانتزی مولانا چیست؟ ممکن است منظور از فانتزی یک یا چند موضوع که ذیلا مطرح می کنیم، بوده باشد:
الف. تخیلات و توهمات محض که به هیچ پایه و اساس منطقی تحققی مستند نمی باشد. این نوع گرایش به فانتزی در کتاب مثنوی و فیه مافیه و مجالس سبعه یا اصلا وجود ندارد و یا به قدری نادر است که نمی تواند توضیح دهنده جهان بینی و متد دیالکتیک عرفانی مولانا بوده باشد. اما دیوان شمس تبریزی، اگر چه در ظاهر تخیلات و توهمات فراوانی را در بردارد، ولی اغلب آن ها بیان کننده هیجانات و جوشش های روان طوفانی مولانا است که نشان دهنده ابعاد و فعالیت های نامحدود روان بشری است، که اگر از دیده تعقل محض در آن بنگریم، ممکن است آن ها را تخیلات بنامیم. یک کوه آتش فشان هر گونه مواد موجود در خود را منفجر و متلاشی نموده، آن ها را پرتاب می کند، آن مواد منفجره واقعیت دارند اگر چه برای مضر بوده باشد، یا بی فایده جلوه کند. اگر در دیوان شمس درست دقت کنیم، مولانا فعالیت ها و پدیده های روانی متنوعی را که در درون خود می دید، بروز می دهد، و آن ها را به دل و وجدان و احساس های غیر معمولی منسوب می سازد، و ما می توانیم با گفتن این که آن همه فعالیت ها و پدیده ها خیالات محض است، وجود واقعی یا تجسمی آن ها را در درون مولانا انکار کنیم، از نظر علمی باید هر یک از آن ها را مورد تحلیل قرار داده، علل و معلومات آن ها را درک کنیم.
سپس آن امور را که دارای واقعیت هستند از آن امور که تجسیم خالص است جدا کنیم و هر یک از آن دو را به مضر و مفید و بی طرف تقسیم نموده، در علوم انسان شناسی آن ها را مطرح نماییم. این گونه فعالیت ها و پدیده های روانی که در دیوان شمس فراوان است، در کتاب مثنوی که مورد بحث است، یا وجود ندارد و یا به قدری نادر است که نمی توان آن ها را زمینه ای برای جهان بینی مولانا معرفی کرد.
ب. مقصود از فانتزی، تشبیهات و تمثیلات و تنظیرهایی است که هرگز در جهان عینی واقعیت ندارد، البته این گونه تشبیهات.... در مثنوی زیاد است، ولی همه می دانیم که تفهیم مطالب معقول و مسائل مشکل چقدر احتیاج به تشبیه و تمثیل دارد و منظور از ایراد تشبیه و تمثیل نزدیک کردن آن مطالب به ذهن است، اگر چه محتویات آن تشبیه و تمثیل واقعیت نداشته، بلکه از یک نظر محال هم بوده باشند.
مولانا نه تنها با علم به این که داستان هایی را که می آورد، پر از افسانه ها و اساطیر است، بلکه درباره تشبیهاتی که بیان می کند، نارسایی آن ها را هم بهتر از همه می داند و می گوید:
متحد نقشی ندارد این سرا *** تا که مثلی وانمایم مر تو را
هم مثال ناقصی می آورم *** تا ز حیرانی خرد را واخرم
همچنین مقداری از حکایات که واقعیت ندارند، مولانا چنان که خود می گوید: «من تاریخ نویس نیستم، بلکه می خواهم اصول انسانی و عظمت و تکامل او را بیان کنم.»
ج. منظور از فانتزی وجود بعضی از مطالب در مثنوی است که در دوران مولانا علمی و صحیح تلقی می گشت، ولی در دوران ما از نظر علمی نادرست است. البته این مطلب صحیح است. مانند اعتقاد به چهار عنصر (آب وآتش و خاک و باد) که با نظر به اکتشافات قرن 19 و 20 نه تنها عناصر متجاوز از 100 می باشد، بلکه اصلا چهار موضوع مزبور عنصر نیستند، ولی این نکته را نباید فراموش کرد که مولانا به عنوان یک دانشمند پوزیتیویست حرفه ای به جهان نمی نگرد، بلکه تمام کوشش ها و تکاپوی او در راه شناخت اصول بنیادین جهان هستی و مسیر تکامل آن بوده است. او اهمیتی به تشریح جزئیات اعضاء کالبد جهان (آناتومی) نداده، بلکه پسیکولوژی جهان او را به خود جلب نموده است، لذا خود نویسنده هم غالبا عرفان دیالکتیکی مولانا تکیه می کند. با این حال چه اندک است آن مطالب مولانا که امروز به طور قطع ضد علم تلقی می شود.
د. ممکن است مقصود از روش فانتزی مولانا: توجه جدی او به الهیات و امور فوق طبیعی و آرمان های اعلای انسانی باشد که مولانا را سخت تأثیر خود قرار داده، حتی در عینی ترین نگرش های طبیعی، فروغ آن مسائل دیدگانش را می نوازد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- مولوی و جهان بینی ها- صفحه 177-180

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/211696