بررسی مصادیق مختلف نجم؛ قرآن و پیامبر اکرم از وجوه نجم

«و النجم إذا هوی» (نجم/ 1) «قسم به نجم! یا قسم به رب نجم!»
خدای تعالی برای اظهار عظمت مخلوقاتش به آنها قسم یاد می فرماید، علاوه بر تأکید مطلبی که می خواهد بیان بفرماید. و از این گونه در سوره قرآن بسیار است. بدیهی است که عظمت مصنوع، نشان دهنده عظمت صانع است.
وجوه معنای نجم چیست؟ برای نجم وجوه کثیره است، که وجوه مختلف، تضادی با هم ندارند بلکه برای بیان مورد و مصداق است.

ستاره
قسم به جنس ستاره. قسم به جنس که شد، شامل تمام ستارگان می گردد. سر بالا کن ببین چه خبر است. کواکبی که هنگام شب بالای سر خود می بینی، عددشان چقدر است؟ خدا می داند. این همه دستگاههایی که بشر درست کرده، انواع دوربینهای عجیبی که برای فهمیدن عدد ستارگان تهیه کرده اند، هنوز شماره ستارگان را نتوانسته اند بفهمند.
طنطاوی مصری می نویسد: «"تا این تاریخ، عدد ستارگانی که کشف شده به سیصد هزار میلیون رسیده است"». و می گوید: «"کوکبهایی است که هنوز از آنها اطلاعی پیدا نکرده ایم"». اجمالا دستگاه خلقت بزرگ است. در هیئت جدید می گویند: «"بعضی از ستارگان کهکشان چند میلیون برابر خورشید ما هستند" (خورشید 1/300/000 برابر زمین است)». و نیز گوید: «"بعضی از کواکب هستند که نور آنها هزار سال نوری طول می کشد تا به کره زمین ما برسد" (نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر سیر می نماید)». و نیز گویند که: «"بعضی از کواکب هستند که نور آنها در حرکت است و هنوز به زمین نرسیده است."» فکر هر قدر بزرگتر باشد، ارزش صاحب آن هم همان اندازه است. اگر فکر کوچک شد، بشر مثل حیوان می شود. در امور دنیا و افکار متفرقه نباید باریک شد. هر چه در افکار پوچ بیشتر فرو روی، از تفکر در امور کلیه و عظمت خلقت باز می مانی.
حضرت سجاد علیه السلام فرمود: «"اگر نبود حق اهل بیت من و حقوق سایر مردم بر من که باید به مقدار قوه ادا کنم، هر آینه چشم را به آسمان می انداختم و قلبم را به خدای عالم تا مرگ من برسد" (یعنی دائما در عظمت خلقت آسمانها و خدا فکر می نمودم)». ستاره ها را ببینید اول شب کجا هستند؟ نصف شب کجا؟ بعضی از ستاره ها به قدری روشنند که با آن همه فاصله، روشنائی اش زمین را روشن نموده، وقتی انسان به بزرگی مصنوع نگاه کند پی به عظمت صانع می برد و بالنتیجه خود شخص هم بزرگ می شود. وقتی که تو بزرگی خدای را دانستی، آن وقت گوینده الله اکبر هستی؛ یعتی خدا بزرگتر از این است که وصف کرده شود. خدایی که به حرکت آورنده این افلاک و صانع این عوالم است.
زمخشری در کتاب ربیع الأبرار روایت می کند که: «"شبی حضرت سجاد (ع) دست در ظرف آب نمود که وضو بگیرد، ناگاه سر بالا نموده شب ماهتاب بود، به قدری در فکر عظمت آسمانها فرو رفت که دست او در ظرف باقی بود و سرش بالا تا وقتی که مؤذن اذان صبح گفت"». غرض تفکر در صنع است. این که خداوند به نجم قسم می خورد برای توجه بشر است؛ اگر بشر، عظمت خدا را متوجه شد، می فهمد وقتی که گناه می کند گناه که را می کند؟ سرپیچی از فرمان چه بزرگی را می نماید. یا موقع طلبیدن حاجت می فهمد از که می خواهد طلب کند.

ستاره خاص
وجه دیگر، نجم خاص است که آن هم مراتبی دارد. یکی از مراتب نجم ستاره ثریاست که ستاره ثریا در عرب خیلی مورد تجلیل بوده، چون طلوعش علامت تابستان و غروبش علامت زمستان است. بعضی دیگر گفته اند: «"ثریا مجموعه هفت ستاره ای است که شش تایش روشن و یکی خفیف است و سابق هر که آن ستاره خفیف را می دید می فهمید که چشمش قوی است"».

قرآن مجید
دیگر از مصادیق نجم، قرآن مجید: «و النجم»؛ یعنی قسم به قرآن مجید. از جمله اصطلاحات عرب آن است که چیزی را که روز به روز، یا هفته به هفته، یا برج به برج پیدا می شود، نجمش گویند و چون قرآن مجید، متدرجا به رسول الله (ص) نازل می شد، نجمش گویند.

پیامبر اکرم
دیگر از مصادیق نجم، خاتم الأنبیاء محمد (ص) است؛ چنانچه در تفسیر عامه از حضرت صادق (ع) روایت شده «و النجم إذا هوی» یعنی قسم به وجود پیغمبر (ص) است؛ که نوری بود در عالم اعلی از عرش خدای تعالی، این نور بر زمین فرود آمد و این عالم را منور نمود. محمد (ص) خودش فرمود: «"من و علی نور واحدی بودیم قبل از آن که خدای تعالی مخلوقات را خلق کند پس خلق کرد از آنها سایر موجودات را"». دیگر این که: «إذا هوی من المعراج»؛ قسم به محمد که نور عالمتابی است که خاموش نمی شود و دعوت شد به عالم اعلی به معراج هنگامی که برگشت از معراج به این عالم (چون هوی به معنی رجوع است). اولین سوره ای که رسول الله (ص) بلند خواند، سوره «والنجم» بود. وقتی که رسول الله (ص) این سوره را قرائت فرمود، عتبه پسر ابی لهب که داماد رسول الله (ص) هم شده بود (البته قبل از ظهور اسلام و همسر او دختر خدیجه بود، یا دختر یکی دیگر از زنان پیغمبر) وقتی که عتبه این سوره را شنید گفت: «"من کافرم به نجم و به خدای نجم و به پیغمبر نجم"». آنقدر تند شد که رسول الله (ص) با آن حلم، نفرینش فرمود (معلوم می شود که رسول الله (ص) از او مأیوس بودند و دیگر این که می خواستند باعث عبرت دیگران شود) «"که خدایا! سگی را بر او غالب کن"». همان جا گفت: «"یا محمد! دخترت را طلاق می دهم"». بعد از آن پدرش ابی لهب مسافرت رفت، در منزلی که قافله انداخت، راهبی بود پیش اینها آمد و گفت اینجا جانورانی است که مردم را اذیت می کنند، آنها گفتند ما محافظ می گذاریم. ابی لهب ترسید گفت مبادا نفرین محمد گیرا شود، بدین جهت عتبه را در وسط خود قرار دادند و تمام قافله و اشیاء و اسباب و مال و حشم خود را دور او گرفتند. نصف شب خدا خواب را بر آنها مسلط فرمود، آن وقت شیری آمد بدون آن که به کسی اذیت کند همین که به عتبه رسید ضربتی به سر نحس او زد که کشته شد و هیچ گوشتش را نخورد. و بعضی هم گفته اند: «چون این حیوان را خداوند فرستاده بود و عتبه هم نجس العین بود از این جهت او را نخورد». بالاخره عتبه به جهنم واصل شد.


منابع :

  1. آیت الله عبدالحسین دستغیب- معراج- صفحه 6-12

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/211782