مواعظی از حاتم اصم

حاتم اصم از مردان اهل عمل بوده که در شهرها می گشته و مردم را موعظه می کرده است. او شنید در یکی از شهرها عالم دنیاداری هست که در مال اندوزی بسیار حریص است. برای موعظه کردنش نزد او رفت و گفت: من سوادی ندارم و آمده ام وضو گرفتن را به من یاد بدهید. عالم ظرف آب خواست و برای وضو گرفتن نشست. به صورت و هر یک از دست ها دو بار آب ریخت و شست. مرد گفت: حال اجازه دهید من هم وضو بگیرم ببینید آیا خوب یاد گرفته ام یا نه؟ نشست و بعد از شستن صورت سه مشت آب به دست راست خود ریخت. عالم داد زد: ای مؤمن، اسراف کردی. گفت: چرا؟ گفت: زیرا بار سوم اضافه بر مقدار لازم بود. آن مرد نگاه تندی به عالم کرد و گفت: «سبحان الله»؛ آیا در دین شما ریختن یک مشت آب بیش از مقدار لازم اسراف است اما جمع آوری اموال بیش از مقدار لازم اسراف نیست؟ این را گفت و برخاست و از در بیرون رفت. مرد عالم، مات و مبهوت همچنان مدتی سر جایش ایستاد و حتی نوشته اند که تا چهل روز از غصه و غم بیرون نیامد.
هم چنین در احوالات حاتم آمده است که در اثنای سیرش، روزی به مدینه الرسول وارد شد. اهل شهر با خبر شدند و به استقبالش آمدند. او به خانه های مردم نگاه کرد و گفت: ای مردم نام این شهر چیست؟ گفتند: اینجا مدینه ی رسول خداست. گفت: قصر پیامبر کجاست تا در آنجا نمازی بخوانم؟ گفتند: پیامبر که قصرنشین نبود او یک اتاق محقر داشت. گفت: قصرهای اصحابش کجاست؟ گفتند: اصحاب پیامبر (ص) هم قصرنشین نبودند. گفت: ای مردم پس اینجا شهر فرعون است نه شهر پیامبر.
این سخن به نظر مأموران حکومت خلاف سیاست و جسارت به مقام سلطنت آمد. او را دستگیر کردند و نزد والی بردند و گفتند: این مرد عجمی این چنین جسارت بزرگی کرده است و باید تنبیه شود. ولی با لحنی تند از او پرسید: این چه حرفی بوده که زده ای؟
حاتم گفت: با من آهسته صحبت کنید. مردی هستم بی سواد و عجم. از مردم پرسیدم: این کدامین شهر است؟ گفتند: شهر پیامبر است. از قصر پیامبر (ص) جویا شدم گفتند: قصرنشین نبوده؛ از قصر اصحابش سؤال کردم گفتند: آنها هم قصرنشین نبودند. من به هر جای این شهر نگاه کردم دیدم همه جا قصر و کاخ و ساختمان های بلند است. آنگاه به قرآن که کتاب دینی شماست نگاه کردم دیدم می گوید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه؛ قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست.» (احزاب/ 21)
شما امت اسلام باید در زندگی خود از پیامبرتان پیروی کنید! دیدم شهر شما و شئون زندگی شما به فرعون که قصرنشین و کاخ نشین بوده شبیه تر است تا به زندگی پیامبر. گفتم: پس شاید اشتباها اینجا را که شهر فرعون است شهر پیامبر (ص) نامیده اید. آخر کجای زندگی شما شبیه زندگی پیامبر است؟ شما در کدام قسمت از زندگیتان از پیامبر پیروی کرده اید تا بتوان گفت شما امت پیامبر هستید و شهر شما هم شهر پیامبر است. «یا قوم قصورکم قیصریه بیوتکم کسرویه مراکبکم قارونیه اوانیکم فرعونیه ماثمکم جاهلیه فاین المحمدیه؛ ای مردم قصرهای شما که همچون قصرهای قیصرهای روم و خانه هایتان مانند خانه های پادشاهان ایران و مرکب هایتان قارونی و اثاث زندگیتان مانند اثاث زندگی فرعونی و گناهانتان به سان گناهان مردم عصر جاهلیت است؛ پس کجای زندگیتان محمدی است [تا بتوان گفت شما امت محمدی هستید؟]».


منابع :

  1. سیدمحمد ضیاءآبادی- عطر گل محمدی 5- صفحه 189 و 203-205

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/211950