ویژگی های اختصاصی وحی انبیاء

در وحی پیامبران یک مطلب که مسلم است این است که این وحی معلم داشته و بدون معلم نیست؛ ولی معلم غیر بشری و غیر طبیعی: «و النجم اذا هوی* ما ضل صاحبکم و ما غوی* و ما ینطق عن الهوی* ان هو الا وحی یوحی* علمه شدید القوی؛ سوگند به آن ستاره وقتی که فرو افتد، که یار شما نه گمراه شد و نه منحرف. و از روی هوس سخن نمی گوید. نیست این سخن جز وحیی که نازل می شود. او را (شخصی) بس نیرومند آموخته است.» (نجم/ 1-5)
این مطلب را ما در باب وحی حتما باید در نظر بگیریم؛ یعنی فرض معلم و متعلم باید بکنیم.

تفاوت نبوغ و نبوت
بنابراین اگر ما بخواهیم اینجور فرض کنیم که نبوت مثل نبوغ های افراد است؛ نبوغی که فقط لازمه این ساختمان کامل وجودی است، باید بگوییم که نابغه هم اینجور است. با این تفاوت که یک نابغه طرح ابتکاری می ریزد ولی این طرح ابتکاری از خودش است، به این معنا که ساختمانش یک ساختمانی است که ایجاب می کند چنین ابتکاری بکند. ولی در وحی هر شخصیتی که پیغمبر دارد در واسطه بودنش هست؛ تمام شخصیتش در این است که توانسته ارتباط با خارج وجود خودش، با خدا، با شدید القوی، با ملک، با فرشته -هر چه می خواهید بگویید- پیدا کند. تمام شخصیتش در این جهت خلاصه می شود که با خارج وجود ذهنش ارتباط پیدا کرده است.
بنابراین اگر شخصی هرچه کار فوق العاده انجام بدهد که این جهت در آن نباشد که او واسطه است؛ این که از بیرون وجود خودش گرفته است، نمی توانیم اسمش را "وحی" بگذاریم؛ می خواهد ابتکار باشد می خواهد نباشد، هرچه می خواهد باشد. این وحی نیست.
جنبه دوم که باز در وحی مسلما می شود این را منظور کرد، حالت استشعار (آگاهی) است؛ یعنی در حالی که می گیرد متوجه است که از بیرون دارد می گیرد. در وحی حالت استشعار هست؛ یعنی آن کسی که به او وحی می شود می فهمد که دارد از آنجا تلقی می کند و حتی در قرآن اینطور وارد شده که پیامبر اکرم از ترس اینکه آنچه می گیرد فراموش کند، جمله هایی را که می گرفت تمام نشده از سر می گرفت و تکرار می کرد. به همین دلیل آیه نازل شد که: «و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیک وحیه؛ و در خواندن قرآن پیش از آن که وحی بر تو پایان یابد، شتاب مکن.» (طه/ 114) هنوز داشت از این طرف می گرفت، از این طرف دیگر داشت تکرار می کرد، یعنی این مقدار مستشعر بود به حالی که برایش رخ می دهد و هرگز غیر استشعاری نبوده است.
نکته سومی که ما در وحی انبیاء از زبان خود انبیاء می فهمیم این است که آنها یک موجود دیگری را غیر از خدا به عنوان فرشته ادراک می کرده اند که او باز واسطه وحی بوده است. خود وحی وساطت بشری است که واسطه شود میان خداوند و افراد دیگر؛ حال وساطت دیگر چرا و چه ضرورتی دارد؟ (ما در این جا به چرایش کار نداریم؛ بلکه داریم از زبان انبیاء می گوییم.) یعنی انبیا اینجور نمی گفتند که ما مستقیم همیشه از خداوند تلقی می کنیم، بدون آنکه موجود دیگری واسطه باشد؛ بلکه یک موجود دیگری را به نام فرشته که به وجود او هم مستشعر بودند درک می کردند و برای ما معرفی کرده اند: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین؛ روح الامین آن را نازل کرده است. بر قلب تو تا از بیم دهندگان باشی.» (شعراء/ 193-194)
"جبرئیل" در قرآن زیاد آمده است. حتی همین "شدید القوی" که در اینجا هست، در تفاسیر گفته اند مقصود جبرئیل است؛ همان واسطه وحی است. این واسطه را هم ما نمی توانیم انکار کنیم. البته نمی خواهیم بگوییم که هیچ گاه وحیی برای پیغمبر صورت نگرفته که جبرئیل واسطه نباشد. نه، آن هم هست؛ خود قرآن تصریح می کند که هست. ولی اکثر که وحی می شد به وسیله او بوده است. حالا این چگونه است که گاهی بدون واسطه هم بوده نمی دانیم. «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء؛ و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن بگوید جز (از راه) وحی یا از فراسوی حجابی، یا رسولی بفرستد که به اذن او هر چه بخواهد وحی کند.» (شوری/ 51). گاهی مستقیم خود خدا وحی می کند که فرشته هم واسطه نیست؛ گاهی هم من وراء حجاب است؛ یا اینکه یک واسطه و رسولی را -که اینجا مقصود فرشته است- می فرستد، او به اذن پروردگار به پیغمبر وحی می کند.

پوشیده بودن کنه و حقیقت وحی
پس این سه چیز را ما باید در باب وحی مسلم و مفروض بگیریم. حالا ممکن است چیزهایی دیگر هم بعد به نظر ما برسد. آنگاه باید ببینیم که با توجه به این سه چیز چگونه ما می توانیم وحی را از نظر علمی توجیه کنیم. البته هیچ ضرورتی هم ندارد که ما حتما بگوییم که ما باید حقیقت و کنه و ماهیت وحی را درک کنیم، آخرش هم یک توجیهی بکنیم و بگوییم همین است و غیر از این نیست. ما باید به وجود وحی ایمان داشته باشیم؛ لازم نیست بر ما که حقیقت وحی را بفهمیم. اگر بفهمیم یک معرفتی بر معرفت های ما افزوده شده است، و اگر نفهمیم جای ایراد به ما نیست؛ به جهت اینکه یک حالتی است مخصوص پیغمبران که قطعا ما به کنه آن پی نمی بریم، ولی چون قرآن کریم وحی را عمومیت داده در اشیای دیگر، شاید به تناسب آن انواع از وحی که می شناسیم، بتوانیم تا اندازه ای آن وحیی را که با آن از نزدیک آشنایی نداریم، که وحی نبوت است، توجیهی بکنیم. حتی اگر نتوانستیم توجیهی بکنیم، از خودمان حتی گله مند نیستیم، چون یک امری است مافوق حد ما و یک مسئله ای است که از مختصات انبیاء بوده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 75-78

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/23269