مبهم بودن ملاک تکامل جامعه

در بحث تکامل جامعه، ما جامعه را مانند یک امر متحول و متکامل در نظر می‏ گیریم آن وقت است که یک سلسله سؤالات اساسی برای ما درباره‏ جامعه انسان طرح می ‏شود که اصلا تعریف تکامل جامعه انسانی چیست؟ این که‏ می ‏گوییم فلان جامعه پیشرفت کرده، یعنی چه پیشرفت کرده؟ در چه پیشرفت‏ کرده؟ حال شاید مفهوم "پیشرفت" احتیاجی به تعریف ندارد عمده این‏ است که در هرچه کمال یافته، پیشرفت کرده و جلو آمده، چون گفتیم کمال‏ و نقص به وجود و عدم بر می ‏گردد، هر چه که ازدیاد پیدا بشود در یک امر، می‏ گوییم کمال آن امر است.
گفتیم‏ یک وقت هست که می‏ گوییم جامعه انسان از نظر قدرت و تسلط بر طبیعت (پیشرفت کرده است) بله، از نظر علوم، از نظر فنون، از نظر هنر، از نظر روابط اجتماعی که مثلا در گذشته روابط انسانها با یکدیگر به یک شکل‏ نامطلوب بوده (جامعه انسان پیشرفت کرده است) حال ملاک آن نامطلوبی‏ چیست، باز خودش بحث است؛ مثلا انسانها بعضی، بعضی را برده می‏ گرفتند و حقوق دیگران را به خود اختصاص می‏ دادند که ما این را می ‏گوییم "بد" و "نقص"، و هر چه که جامعه بشر جلو آمده این نقصها برطرف شده است، یعنی به سوی آزادی و مساوات پیش رفته است.
اگر چنین باشد که جامعه رو به تکامل می ‏رود نمی‏ شود گفت جامعه رو به تکامل می‏ رود زیرا بدون شک در مسائل فنی یعنی در آنچه که تمدن نامیده می‏ شود (و به‏ عبارت دیگر) در دانشهای ریاضی و طبیعی و در بسیاری از دانشهای ادبی، بشر پیشرفت کرده، تسلط بشر بر طبیعت افزونی گرفته است و به این معنا هیچ شکی نیست که جامعه های امروز نسبت به جامعه های گذشته پیشرفت کرده‏ اند، ولی آیا در مسائل انسانی، در مسائل اخلاقی، در عواطف انسانی و در روابط اجتماعی نیز همین طور است؟ مثلا اگر عدالت و ظلم را یکی از معیارها قرار دهیم آیا مجموعا مظالم بشر بر بشر کاهش یافته یا فزونی‏ گرفته است؟
اینجاست که قاطع نمی ‏شود گفت (کاهش یافته است) خود مسأله اخلاق فردی یک مسأله ای است: مسأله تسلط انسان بر خود و مسأله اسیر بودن انسان برای خود که مقصود این است که استعدادهای عالی‏ انسان اسیر استعدادهای دانی او باشد، و آنچه که ما از آن تعبیر به بندگی‏ هوای نفس می‏ کنیم، آیا از این نظر بشر امروز نسبت به بشر گذشته تکامل‏ پیدا کرده؟ اینجاست که نمی ‏شود به ضرس قاطع قائل به تکامل جامعه شد، و این است که خود اروپایی‏ها هم در این مسأله بعضی می ‏گویند مسلم است که بشر به نسبتی که در مسائل مادی پیشرفت کرده در مسائل معنوی پیشرفت نکرده است، برخی می‏ گویند بشر در این مسائل درجا زده، و بعضی می ‏گویند حتی انحطاط پیدا کرده است. به هر حال این خودش یک‏ مسأله ای است.
در مسائل معنوی نیز معیار به دست دادن کار آسانی نیست که معیار تکامل‏ چیست؟ ممکن است شما بگویید عدالت، اگر کسی آمد مسأله عدالت را یک‏ امر نسبی تلقی کرد دیگر اصلا تکامل‏ معنی ندارد زیرا در این صورت یک چیز نسبت به یک شرایط و اوضاع عدالت‏ است و نسبت به شرایط و اوضاع دیگر عدالت نیست، آنگاه می‏ گوییم این‏ یکی کاملتر است آن یکی ناقص، و خیلی دشوار می‏ شود، به هر حال این یک‏ مسأله است و در اینجا می‏ بینید که در این زمینه ها حرف حسابی ندارند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 250-251

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/23424