معیار تکامل علم تاریخ چیست؟

اگر تاریخ را نه به معنی سرگذشت عینی جامعه بشر، بلکه به معنی یک علم یعنی تفسیر این سرگذشت بشر در نظر بگیریم آنگاه وقتی می گوییم "تکامل تاریخ" یعنی تکامل علم تاریخ و این ملازم با تکامل خود تاریخ نیست، چنانکه اگر ما بگوییم در قرن بیستم علم شناخت فضا تکامل پیدا کرده ملازم با این نیست که خود فضا هم در قرن بیستم نسبت به قرن نوزدهم تکامل پیدا کرده باشد عکس مطلب هم ممکن است، ممکن است موضوع علم ترقی و تکامل پیدا کند و خود علم درجا بزند یا عقب برود پس مسأله دوم مسأله تکامل علم تاریخ است.
آنگاه می توان پرسید که معیار تکامل علم تاریخ چیست؟ مثلا به چه دلیل می توانیم بگوییم تفسیرهایی که در نیمه دوم قرن بیستم کرده اند از تفسیرهای نیمه اول قرن بیستم کامل تر است یا تفسیر قرن بیستم از تفسیر قرن پانزدهم کامل تر است آیا همان تکاملی که در جامعه انسان می گوییم لزوما در تفسیر هم باید بگوییم؟ ممکن است کسی این سخن را بگوید، بگوید قهرا هر مقدار که جامعه رو به پیش می رود زمینه را برای تفسیر مورخ روشن تر می کند چرا؟ بر اساس یک مسأله خوبی که آن را طرح کرده اند، یعنی مسأله وابسته بودن گذشته و آینده که گذشته و آینده دو چیز مجزا نیستند، وابسته به یکدیگرند قبلا گفتیم آینده را در پرتو گذشته می توان شناخت و گذشته را در پرتو آینده، یعنی بهترین تاریخ هر زمانی را در زمانهای بعد می نویسند نه در زمان خودش. دوره بعد، دوره قبل را بهتر می تواند تفسیر کند چرا؟ به علت رابطه دوره قبل با دوره بعد؛ مثل این که گاهی حادثه ای واقع می شود و آن حادثه محکوم می گردد آن کسی که قهرمان حادثه است می گوید "آینده این قضیه را روشن خواهد کرد" یعنی گاهی زمان حاضر قدرت ندارد که حادثه ای را آنچنان که هست تفسیر کند، بلکه باید آینده بیاید تا این زمان را بتوان خوب تفسیر کرد غالبا این جور است گاهی کارهای خیلی بزرگ در زمان خودشان محکوم می شوند ولی زمان آینده نشان می دهد که این کار بی جهت در زمان خودش محکوم شده، و بر عکس گاهی یک کار در زمان خودش از نظر تفسیر مورد تحسین قرار می گیرد، خیلی قهرمانانه تلقی می شود و "خوب" تفسیر می شود، بعد آینده نشان می دهد که یک اشتباه بزرگ بوده است.
این است که می توان گفت که تاریخ به معنای علم و تفسیر هم رو به تکامل است نه به دلیل این که حتما آینده کامل تر از گذشته است، بلکه فقط به دلیل رابطه ای که میان آینده و گذشته هست، چون هر آینده ای به منزله محصولی است که بذرش در گذشته پاشیده شده است آن زمانی که بذری را می پاشند نمی شود کاملا قضاوت کرد که آیا این کشاورز عملش را خوب انجام داد یا آن یکی البته تا حدی می شود ممکن است بگویند ما دیدیم که این یکی زمین را خیلی خوب آبیاری کرد، زمین را خیلی خوب شخم زد، فلان کار را کرد و بجا کرد، فلان کار را آن یکی نکرد و بجا کرد ولی آینده که موقع برداشت محصول است بهتر قضیه روشن می شود که آیا کار این درست بوده یا نه. بسا هست آن که ما می گفتیم فلان کارش اشتباه است کار او درست از آب در بیاید و آن که فکر می کردیم کارش درست است کار او غلط از آب در بیاید این حتی به تکامل هم صد در صد ارتباط ندارد به دلیل این که آینده همیشه نتیجه گذشته است پس آینده بهتر می تواند گذشته را تفسیر کند و لهذا این غلط است که ما می گوییم از نظر تفسیری نه از نظر ثبت وقایع (بهترین تاریخها نزدیکترین تاریخهاست) بله، از نظر ثبت وقایع شاید بشود گفت بهترین تاریخ ها نزدیکترین تاریخ هاست تازه آن را هم نمی شود گفت، چون آن که در نزدیک است بیشتر تحت تأثیر عواطف و احساسات خودش است ولی از نظر تفسیر نمی شود این حرف را زد مثلا نمی شود گفت کسی که در قرن اول هجری بوده بهتر می توانسته است حوادث صدر اسلام را تفسیر کند تا ما که بعد از چهارده قرن آمده ایم نه، اتفاقا ما که بعد از چهارده قرن آمده ایم بهتر می توانیم آن حوادث را تفسیر کنیم چون آن حوادث با دنباله ها و معلومات خودش حضور دارد، مثل بذری که پاشیده شده و ثمر داده است، اکنون ما بهتر می توانیم درباره آن قضاوت کنیم.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 253-252

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/23428