روش سیاسی امام علی علیه السلام

از کلمات علی (ع) است: «ان الوفاء توأم الصدق و لا اعلم جنة اوقی منه و ما یغدر من علم کیف المرجع، و لقد اصبحنا فی زمان قد اتخذ اکثر اهله الغدر کیسا و نسبهم اهل الجهل فیه الی حسن الحیلة، ما لهم؟ قاتلهم الله! قد یری الحول القلب وجه الحیلة و دونه مانع من امر الله و نهیه فیدعها رأی عین بعد القدره علیها و ینتهز فرصتها من لا حریجة له فی الدین؛ وفای به عهد و پیمان و صداقت و راستی، ایندو قرین یکدیگرند. من سپری بهتر از وفا سراغ ندارم. کسی که به بازگشت به سوی خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد هرگز با مردم با غدر و فریب رفتار نمی کند. در روزگار ما بعضی نادانان خدعه و فریب را یک نوع حسن سیاست و حسن تدبیر به حساب می آورند. گاه هست که اشخاص بصیر به تحولات و گردش امور هم راه حیله و نقشه شیطانی را می دانند ولی امر و نهی الهی مانع به کار بردن آن نقشه شیطانی است، لهذا در عین قدرت و توانایی کامل از به کار بردن آن صرف نظر می کنند، ولی آنها که پایبند دین و حقیقت نیستند انتظار اینگونه فرصت های شیطانی را می کشند که در موقع خود استفاده کنند.» (نهج البلاغه/ خطبه 41)
کسی که در یک قسمت دیگر از دنیای اسلامی داعیه زعامت و خلافت داشته، معاویه بود که از حیله گرترین و خدعه کارترین مردم روزگار بود و از توسل به هیچ وسیله ای خودداری نمی کرد و از همین راه هم به مقاصد شوم و پلید خود می رسید.
روی همین جهت روش سیاسی حضرت با روش سیاسی معاویه در همان زمان مورد مقایسه قرار می گرفت و بعضی که پیشروی معاویه را در مقاصد شوم و پلیدش می دیدند تأسف می خوردند که چرا علی (ع) راهی را پیش گرفته که این جور موفقیتها در پی دارد و بعضی این را به حساب دهاء و زیرکی معاویه می گذاشتند. روی این جهت است که مکرر علی (ع) در اطراف روش سیاسی خود توضیحاتی می دهد و از سیاست خود دفاع می کند و می گوید مربوط به وفور فهم و ذکاء نیست.
در یک جا می فرماید: گمان نکنید که معاویه از من تیزبین تر است، نه، اینطور نیست، او خدعه و فجور و تبهکاری در سیاست به کار می برد و من از آن بیزارم، هدف او یک هدف شوم و پلید است و از هر راه پلید هم شد ولو به وسیله آدم کشی و هتک نوامیس و وعده و وعیدهای دروغ و نامه دروغ به اطراف نوشتن و با غارت بردن و ارعاب کردن باشد به سوی مقصودش می رود. برای هدف پلید، اسباب و ابزار و طرق پلید می شود انتخاب کرد، اما من که به خاطر اصول عالی اسلامی و انسانی قیام به امر کرده ام و هدفم اصلاح انسانیت و مبارزه با این زشتی ها و خراب کاری هاست نمی توانم پا روی هدف خودم بگذارم و سیاستی مبنی بر ظلم و ستم و دروغ پردازی پیش بگیرم.
اگر نبود که غداری و مکاری و منافق گری مبغوض خداوند است آن وقت می دیدید که من چه اندازه توانا هستم. من هرگز نقشه شیطانی به کار نخواهم برد. من و او در دو راه گام بر می داریم و دو هدف مختلف و متباین داریم. وقتی که هدف ها مختلف است وسیله ها نمی تواند یکی باشد. وسیله ای که او به کار می برد با هدف خود او منافات ندارد ولی با هدف من منافات دارد، پس من نمی توانم و نباید از آن وسیله ها استفاده کنم.
در اینجا برای مقایسه، دو فرمان یکی از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل می کنیم که آن را برای یکی از سردارانش به نام معقل ابن قیس ریاحی صادر کرده در وقتی که او را در رأس سه هزار نفر به عنوان مقدمه الجیش به طرف شام که قلمرو معاویه بود فرستاد، و یک فرمان و دستور هم از معاویه نقل می کنیم که به نام دو نفر از سردارانش یکی بسر بن ارطاه و یکی سفیان غامدی صادر کرد در وقتی که این دو را هر یک در یک زمانی به حدود قلمرو حکومت علی (ع) فرستاد. از این دو فرمان و دو دستور به خوبی دو روحیه کاملا متضاد و دو روش مختلف و دو هدف مختلف نمایان است.
علی (ع) به سردار خود این طور دستور می دهد: «اتق الله الذی لابد لک من لقائه و لا منتهی لک دونه، و لا تقاتلن الا من قاتلک؛ اول چیزی که می فرماید این است: از خدا بترس، خدا را در نظر بگیر. بعد می گوید: تا دشمن به جنگ شروع نکند تو شروع نکن. بعد قسمتهایی در همین زمینه می فرماید که کاری نکن که آنها را تحریک به جنگ بکنی.» و آن وقت می فرماید: «و لا یحملنکم شنانهم علی قتالهم قبل دعائهم و الاعذار الیهم؛ مبادا کینه و دشمنی آنها تو را وادار کند که قبل از آنکه آنها را کاملا دعوت کنی و اتمام حجت کنی به زد و خورد مبادرت کنی.» (نامه 12)
ولی معاویه به بسر بن ارطاه اینطور دستور می دهد: «سرحتی تمر بالمدینة فاطرد الناس و خف من مروت به وانهب اموال کل من اصبت له ممن لم یکن له دخل فی طاعتنا؛ برو تا به مدینه برسی، در بین راه مردم را از جلو خودت بران و تا می توانی ایجاد رعب در دلها کن و هر چه مال به دستت می رسد غارت کن مگر مال آنهایی که از دوستان خود ما هستند.»
به سفیان غامدی که او را نیز مأمور شبیخون کرده بود اینطور دستور می دهد: برو، شبیخون بزن و آدم بکش و اموال غارت کن که این کارها از لحاظ سیاست بسیار نافع است، زیرا اهل عراق مرعوب می شوند و دوستان ما که در گوشه و کنار هستند خوشوقت و دل قوی می گردند و بعضی هم که مرددند چه کنند به طرف ما خواهند آمد " «و اقتل کل من لقیته ممن لیس هو علی مثل را یک و اخرب کل مامررت به من القری و احرب الاموال فان حرب الاموال شبیه بالقتل و هو اوجع للقلب؛ هر کس جز دوستان خودمان را گیر آوردی بکش، به هر ده که رسیدی خراب کن، اموال را غارت کن و آتش بزن و از بین ببر که تلف اموال در دلها تأثیر فراوان دارد.»
معاویه به مقصد و هدف خود نزدیک شد اما با چه وسیله و ابزاری؟ با این ابزارها، با ارعاب و قتل و غارت، با رشوه دادنها و خریدن عقیده ها، با خیانت در بیت المال، با مسموم کردن افرادی مثل مالک اشتر نخعی و عبدالرحمن بن خالد، با اجیر کردن یک عده مردم بی ایمان که بنشینند بر پیغمبر خدا دروغ ببندند و حدیث جعل کنند، به قیمت پامال کردن همه اصول اسلامی و انسانی و ضربت به پیکر قرآن زدنها، با این امور و این وسائل به مقصد خود رسید.
در عین حال علی (ع) هم به مقصد و هدف عالی خود رسید. هدف علی حکمرانی و عیش و لذت نبود که بگوییم با شهادت او از میان رفت، هدفش اعتلای کلمه حق و زنده کردن نام عدالت بود که کرد.
معاویه دستور می دهد که بی گناهان را به خاطر مصالح سیاسی بکشید، اموال را غارت کنید، ولی علی در همان حال که ضربت شمشیر فرقش را شکافته، وقتی که فرزندان عبدالمطلب یعنی خویشان و اقربای نزدیک خود را آنجا می بیند و در قیافه خشمناک اینها می خواند که ممکن است شهادت او و مرگ او سبب شود که آنها به عنوان مسبب و شریک جرم، خون عده ای را بریزند خطاب به آنها می فرماید: «یا بنی عبدالمطلب لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا تقولون قتل امیرالمؤمنین، الا لا یقتلن بی الا قاتلی، انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة؛ نکند بعد از من در خون مردم وارد شوید و قتل امیرالمؤمنین را شعار خود قرار دهید، من اگر با این ضربت مردم شما فقط یک ضربت به او بزنید نه بیشتر.» (نامه 47)
امیرالمؤمنین سیاست و هدفش همان احکام اسلام بود، در بستر هم که افتاده بود همان سیاست و همان هدف ورد زبانش بود، به حسنین (ع) می فرماید: «اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم فانی سمعت جدکما صلی الله علیه و اله یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلوه و الصیام، الله الله فی الایتام فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم، و الله الله فی جیرانکم فانهم وصیة نبیکم مازال یوصی بهم حتی ظننا انه سیورثهم، و الله الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم، و الله الله فی الصلوه فانها عمود دینکم، و الله الله فی بیت ربکم لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا، و الله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله، و علیکم بالتواصل و التباذل، و ایاکم و التدابر و التقاطع، لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم؛ من شما و تمام فرزندان و خاندانم و تمام کسانی را که این وصیت نامه ام به آنها می رسد به تقوا و ترس از خداوند؛ نظم امور خود؛ و اصلاح ذات البین سفارش می کنم! زیرا که من از جد شما (ص) شنیدم که فرمود: اصلاح بین مردم از نماز و روزه برتر است. خدا را خدا را! در مورد یتیمان، نکند آنها را گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند، نکند آنها در حضور شما در صورت عدم رسیدگی از بین بروند!
خدا را خدا را! که در مورد همسایگان خود خوشرفتاری کنید، چرا که آنان مورد توصیه و سفارش پیامبر شمایند. وی همواره نسبت به همسایگان سفارش می فرمود تا آنجا که ما گمان بردیم به زودی سهمیه ای از ارث برایشان قرار خواهد داد.
خدا را خدا را! در توجه به قرآن، نکند دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند.
خدا را خدا را! در مورد نماز چرا که ستون دین شماست.
خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان، تا آن هنگام که هستید آن را خالی نگذارید که اگر خالی گذارده شود مهلت داده نمی شوید (و بلای الهی شما را فرا خواهد گرفت).
خدا را خدا را! در مورد جهاد با اموال، جانها و زبانهای خویش در راه خدا (که باید همه اینها را در این راه به کار گیرید) و بر شما لازم است پیوندهای دوستی و محبت را محکم دارید و بذل و بخشش را فراموش نکنید و از پشت کردن به هم و قطع رابطه بر حذر باشید. امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اشرار بر شما مسلط می شوند سپس هر چه دعا کنید مستجاب نمی گردد.» (نامه 47)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حکمتها و اندرزها- صفحه 151-152 و 156-161

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/23972