جهالت و فقدان تعلیمات اسلامی در خوارج

ما وقتی که به سیره نبوی مراجعه می کنیم می بینیم آن حضرت در تمام دوره سیزده ساله مکه به احدی اجازه جهاد و حتی دفاع نداد، تا آنجا که واقعا مسلمانان به تنگ آمدند و با اجازه آن حضرت گروهی به حبشه مهاجرت کردند، اما سایرین ماندند و زجر کشیدند. تنها در سال دوم مدینه بود که رخصت جهاد داده شد. در دوره مکه مسلمانان تعلیمات دیدند، با روح اسلام آشنا شدند، ثقافت اسلامی در اعماق روحشان نفوذ یافت. نتیجه این شد که پس از ورود در مدینه هر کدام یک مبلغ واقعی اسلام بودند و رسول اکرم که آنها را به اطراف و اکناف می فرستاد خوب از عهده بر می آمدند. هنگامی هم که به جهاد می رفتند می دانستند برای چه هدف و ایده ای می جنگند. به تعبیر امیرالمومنین (ع): «و حملوا بصائرهم علی اسیافهم؛ همانا بصیرتها و اندیشه های روشن و حساب شده خود را بر شمشیرهای خود حمل می کردند» (نهج البلاغه، خطبه 151). چنین شمشیرهای آبدیده و انسانهای تعلیمات یافته بودند که توانستند رسالت خود را در زمینه اسلام انجام دهند. وقتی که تاریخ را می خوانیم و گفتگوهای این مردم را که تا چند سال پیش جز شمشیر و شتر چیزی را نمی شناختند می بینیم، از اندیشه بلند و ثقافت اسلامی اینها غرق در حیرت می شویم.
در دوره خلفا با کمال تأسف بیشتر توجهات به سوی فتوحات معطوف شد غافل از اینکه به موازات باز کردن در واژه های اسلام به روی افراد دیگر و رو آوردن آنها به اسلام که به هر حال جاذبه توحید اسلام و عدل و مساوات اسلام، عرب و عجم را جذب می کرد، می بایست فرهنگ و ثقافت اسلامی هم تعلیم داده شود و افراد دقیقا با روح اسلام آشنا شوند. خوارج بیشتر عرب بودند و غیرعرب هم کم و بیش در میان آنها بود، ولی همه آنها اعم از عرب و غیرعرب جاهل مسلک و ناآشنا به فرهنگ اسلامی بودند. همه کسریهای خود را می خواستند با فشار آوردن بر روی رکوع و سجودهای طولانی جبران کنند. علی (ع) روحیه اینها را همینطور توصیف می کند و در خطبه 238 نهج البلاغه می فرماید: «جفاة طغام و عبید اقزام، جمعوا من کل اوب و تلقطوا من کل شوب، ممن ینبغی ان یفقه و یؤدب و یعلم و یدرب و یولی علیه و یؤخذ علی یدیه، لیسوا من المهاجرین و الانصار الذین تبوؤا الدار و الایمان؛ شامیان درشت خویانی پست، و بردگانی فرومایه و بی مقدارند، که از هر گوشه ای گردآورده شده اند، و از ناشناختگان بی تبار دستچین گردیده اند. کسانی که بهتر است آنان را فهم و ادب آموزند، و دانش و تربیت دهند، و سرپرست داشته باشند، و جلوی دستشان را بگیرند. نه از مهاجران و انصارند، و نه از کسانی که در ایمان پیشگام بودند و در خانه هجرت جای گزیدند».
پیدایش طبقه جاهل مسلک مقدس ماب که خوارج جزئی از آنها بودند برای اسلام گران تمام شد. گذشته از خوارج که با همه عیبها از فضیلت شجاعت و فداکاری بهره مند بودند، عده ای دیگر از این تیپ متنسک به وجود آمد که این هنر را هم نداشت. اینها اسلام را به سوی رهبانیت و انزوا کشاندند، بازار تظاهر و ریا را رائج کردند. اینها چون آن هنر را نداشتند که شمشیر پولادین بر روی صاحبان قدرت بکشند شمشیر زبان را بر روی صاحبان فضیلت کشیدند. بازار تکفیر و تفسیق و نسبت بی دینی به هر صاحب فضیلت را رائج ساختند. به هر حال یکی از بارزترین ممیزات خوارج جهالت و نادانیشان بود. از مظاهر جهالتشان، عدم تفکیک میان ظاهر یعنی خط و جلد قرآن و معنی قرآن بود. لذا فریب نیرنگ ساده معاویه و عمرو عاص را خوردند. در این مردم جهالت و عبادت توأم بود. علی می خواست با جهالت آنها بجنگد، اما چگونه ممکن بود جنبه زهد و تقوا و عبادت اینها را از جنبه جهالتشان تفکیک کرد، بلکه عبادتشان عین جهالت بود. عبادت توأم با جهالت از نظر علی که اسلام شناس درجه اول است ارزشی نداشت. لهذا آنها را کوبید و وجهه زهد و تقوا و عبادتشان نتوانست سپری در مقابل علی قرار گیرد.
خطر جهالت اینگونه افراد و جمعیتها بیشتر از این ناحیه است که ابزار و آلت دست زیرکها قرار می گیرند و سد راه مصالح عالیه اسلامی واقع می شوند. همیشه منافقان بی دین، مقدسان احمق را علیه مصالح اسلامی بر می انگیزند. اینها شمشیری می گردند در دست آنها و تیری در کمان آنها. چقدر عالی و لطیف، علی (ع) این وضع اینها را در خطبه 127 نهج البلاغه بیان می کند. می فرماید: «ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه؛ همانا بدترین مردم هستید. شما تیرهائی هستید در دست شیطان که از وجود پلید شما برای زدن نشانه خود استفاده می کند و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افکند».


منابع :

  1. مرتضی مطهری- جاذبه و دافعه- صفحه 144-140

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/24099