مسئله رشد در مباحث دینی و اجتماعی

اگر بخواهیم کلمه رشد را به مفهوم عام خودش که شامل همه انواع رشدها در همه موارد بشود تعریف کنیم باید بگوئیم: رشد یعنی «اینکه انسان شایستگی و لیاقت اداره و نگهداری و بهره برداری یکی از سرمایه ها و امکانات مادی و یا معنوی که به او سپرده می شود داشته باشد» یعنی اگر انسان در هر ناحیه از نواحی زندگی که حکم یک شأن و وسیله ای را دارد شایستگی اداره و نگهداری و بهره برداری از آن را داشته باشد. چنین شخصی در آن کار و در آن شأن رشید است. حال آن چیز هر چه می خواهد باشد، همه آن چیزها و اشیائی که وسایل و سرمایه های زندگی هستند. سرمایه به مال و ثروت انحصار ندارد مردی که ازدواج می کند خود ازدواج و زن و فرزند و کانون خانوادگی، وسایل و به تعبیر دیگر سرمایه های زندگی او هستند و یا شوهر برای زن و زن برای شوهر حکم سرمایه را دارد.
رشد فقط به فرد منحصر نمی شود، در مورد ملت ها نیز سرمایه های طبیعی، فرهنگی و انسانی و امثال آن سرمایه هایی است که در اختیار ملت ها قرار دارد، و رشد ملی عبارت است از لیاقت و شایستگی یک ملت برای نگهداری و بهره برداری و سود بردن از سرمایه ها و امکانات طبیعی و انسانی خود، به هر اندازه که لیاقت و شایستگی اداره و بهره برداری از آنها را دارد، به همان اندازه رشید است. اولین رشدی که انسان باید از آن بهره مند باشد رشد فردی، شخصی و اخلاقی است. این سؤال پیش می آید که آیا اغلب افراد می توانند این سرمایه را اداره و از آن بهره برداری کنند؟ باور کنید کمتر کسی است که چنان که باید از سرمایه های فردی و شخصی خود بهره برداری کند. افراد از نظر هوش، فهم، استعداد و حافظه با یکدیگر اختلاف دارند. انسان های رشید از حافظه خود بهره برداری صحیح می کنند ولی آدم های غیر از رشید، ممکن است حافظه بسیار نیرومندی نیز داشته باشند اما نتوانند از آن استفاده کنند. آدم غیر رشید تصور می کند. حافظه یک انبار است. انباری که باید دائما آن را پر کند، هر چه پیدا کرد آنجا پرت کند. عینا مانند انبار یک خانه که احیانا وارد می شوی می بینی یک تکه حلبی، یک قطعه فلز، یک میز شکسته، یک صندلی شکسته در آنجا افتاده است. اما آدمی که رشید باشد در بهره برداری از حافظه خود دقت می کند. اولین کاری که انجام می دهد عمل انتخاب است. یعنی حافظه خود را مقدس می شمارد، حاضر نیست هر چه شد در آن سرازیر کند. حساب می کند که دانستن چه چیزهایی برای او مفید است و چه چیزهایی بی فایده است. مفیدها را درجه بندی می کند و مفیدترها را انتخاب می کند سپس آنها را به حافظه خویش می سپارد آن چنانکه امانتی را به امینی می سپارد، در خود سپردن دقت می کند، یعنی واقعا و به طور دقیق و روشن آن را وارد ذهن می کند و سپس تحویل حافظه می دهد.
مثلا کتابی را مطالعه می کند، یکبار می خواند. انسان کتاب را بار اول به قصد لذت می خواند در این صورت نمی تواند در مورد مطالب کتاب، حساب و قضاوت کند، دور دوم می خواند، حتی قوی ترین حافظه ها نیازمند است که یک کتاب مفید را لااقل دو بار پشت سر هم بخواند، پس از آن مطالب را تجزیه و تحلیل و دسته بندی می کند و هر مطلبی را با توجه به اینکه از چه دسته مطالب است به حافظه می سپارد، بعد کوشش می کند که کتاب دیگری را در دستور مطالعه قرار دهد که در موضوع کتاب پیشین است، حتی الامکان تا از موضوعی فارغ نشده است و در حافظه به صورت روشن و منظم نسپرده است وارد موضوع دیگر نشود. اشتباه است اگر انسان یک کتاب را مانند یک سرگرمی مطالعه کند و قبل از آنکه مطالب کتاب درست جذب ذهن شده باشد و ذهن فرصت تجزیه و تحلیل پیدا کرده باشد به کتاب دیگر و موضوع دیگر بپردازد. امروز کتب تاریخی، فردا روان شناسی و پس فردا مثلا کتب مذهبی مطالعه کند همه مخلوط می شوند و حکم انباری بی نظم را پیدا می کند. انسان رشید کتاب ها و مطالبی را که برای خود لازم می داند جمع می کند آنها را مکررا مطالعه و دسته بندی و سپس خلاصه می کند. خلاصه را یادداشت و به حافظه خود می سپارد بعد به موضوع دیگر می پردازد. چنین فردی اگر حافظه اش ضعیف هم باشد از آن حداکثر استفاده را می کند و مثل کسی می شود که کتابخانه منظمی با قفسه های مرتب دارد، کتابخانه ای که هر قفسه اش به کتاب های معینی در رشته خاص مربوط می شود به طوری که هر کتابی را که بخواهد فورا دست می گذارد روی آن و آن را می یابد. اما اگر غیر از این باشد همانند آدمی است که کتابخانه ای با هزارها کتاب داشته باشد اما کتاب ها را روی یکدیگر ریخته است. هر وقت کتابی را بخواهد دو ساعت باید دنبالش بگردد تا پیدا کند. این بود مثالی از مدیریت صحیح و ناصحیح در مورد بهره برداری از یکی از قوای هوشی و عقلانی انسان.
مثال دوم از مدیریت فردی که با بعد دینی و مذهبی مجمع ما متناسب است مسئله عبادت است. باید اعتراف کنیم که ما راه عبادت را نیز نمی دانیم، یعنی ما از نظر عبادت نیز قادر به اداره خود به نحو صحیح نیستیم. غالبا خیال می کنند که چون عبادت خوب است پس هر چه بیشتر بهتر. فکر نمی کنند که عبادت آنگاه اثر خود را می بخشد که جذب روح شود و روح از آن به طور صحیح تغذیه نماید. همانطور که معنی استفاده از غذای خوب این نیست که هر چه بیشتر بهتر، معنی استفاده از عبادت نیز آن نیست. عبادت باید با نشاط روح توأم باشد. مقصودم این نیست که قبلا باید نشاطی وجود داشته باشد، تا عبادت شروع شود، بسا افرادی که هیچ وقت نشاط پیدا نکنند، خود نشاط تدریجا با عبادت و انس با ذکر خدا پیدا می شود، اگر روی اصول صورت گیرد تدریجا انس و علاقه و نشاط پیدا می شود.
مقصود اینست که ظرفیت انسان برای عبادت یک ظرفیت محدود است، فرضا انسان عبادت را با نشاط آغاز کند، پس از مدتی که بدن خسته شد نشاط هم از بین می رود و عبادت جنبه تحمیلی پیدا می کند و در حکم خوردنی نامطبوع و مهوعی می گردد که عکس العمل بدن اینست که آن را به وسیله استفراغ یا وسیله دیگر دفع نماید، نه حکم غذای مطبوع را که عکس العمل بدن اینست که آن را جذب کند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- امدادهای غیبی- صفحه 103-109

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/24415