دانشمندان و مقررات اسلامی

امروز اگر از امثال بوعلی و فارابی و ابوریحان بیرونی و خیام و خواجه نصیر الدین طوسی و مولوی و سعدی و حافظ تجلیل و تکریم می کنیم، به دلیل اینست که می بینیم در تاریخ علوم و ادبیاتی که اروپائیان نوشته اند این شخصیت ها موقعیت برجسته ای دارند و بعضی از آنها از نوابغ طراز اول جهان به شمار می روند و لهذا هر شخصیتی را که اروپائیان به رسمیت نشناسند خودمان جرئت نمی کنیم از او نام ببریم.
تا چند سال پیش که صدرالمتألهین شیرازی عارف و حکیم الهی معروف ما از زبان فرنگی ها معرفی نشده بود ملت ما باور نمی کرد که این فیلسوف در رشته خود اندیشه های بسیار بلندی داشته است اما اخیرا به وسیله بعضی مستشرقین مقام فلسفی او در محافل علمی جهان اعلام شد کم و بیش ما هم در نوشته های خود نامی از او می بریم.
مقررات اسلامی از همه سرمایه ها بالاتر و مهم تر و پر ارزش تر که مادر و منبع سایر سرمایه ها است، خود مقررات اسلامی است. آنچه تاکنون مثال آوردیم در باره میراث فرهنگ و تمدن اسلامی بود، از خود اسلام یعنی از متن اسلام، از مقررات اسلام مثال بزنیم: سال ها است که در اثر بی رشدی ما، در اثر بی لیاقتی ما، در اثر عدم شناخت ما از اسلام و فلسفه اجتماعی و انسانی اسلام، مقررات اسلام به عنوان چیزهایی دور ریختنی تدریجا از مدار زندگی اجتماعی ما خارج می شود و به جای آنها مقررات موضوعه و مجعوله دیگران جانشین می گردد.
آیا در اینکار مطالعه ای به عمل می آید؟ یعنی ما واقعا نشستیم و مطالعه کردیم و دیدیم مثلا مقررات جزایی اسلام، مقررات قضایی اسلام، مقررات خانوادگی اسلام قادر به تنظیم صحیح اجتماع و خانواده نیست؟ اگر از روی مطالعه کاری صورت گیرد جای گله نیست، متأسفانه توجه و مطالعه نداریم. به عنوان مثال یکی از قوانین جزایی اسلام را ذکر می کنم مخصوصا مثالی انتخاب می کنم که از نظر مخالفین جای ایراد زیادی است.
در قوانین جزایی اسلام مسئله بریدن انگشتان دزد را ذکر می کنم که امروز جار و جنجال راه انداخته اند و می گویند دنیای امروز دیگر نمی پسندد که دست دزد را ببرند، تلویحا می خواهند بگویند ما از خود رشد نداریم ما از خود شناخت نداریم، ما از خود تشخیص نداریم. ما از خود تمیز نداریم، ما از خود فهم و انتخاب نداریم، ما موظف و بلکه محکومیم که پسند دیگران را بپسندیم، تشخیص ما تابع تشخیص دیگران باشد. اگر بناست از خود فکری نداشته باشیم و تشخیص نداشته باشیم دیگران به جای ما و برای ما فکر کنند و تشخیص دهند که سخنی نداریم.
اما اگر بنا است یک ذره به خود جرئت دهیم که فکر کنیم و تشخیص داشته باشیم عرض می کنم چرا بریدن انگشتان خائن و دزد ناروا است؟ مطلب از چند صورت خالی نیست یا باید بگوییم دزدی مجازات ندارد، از باب اینکه مسئله مهمی نیست، هر کس دزدی کرد نباید کاری به کارش داشت و احیانا اگر مجازات می شود آن چنان ملایم باشد که بار دیگر تشویق شود و تکرار کند و یا باید بگوییم دزد را نباید مجازات کرد بلکه تربیت کرد و نجات داد، این سخن خیلی فریبنده و عوام پسند است، اما سخن در این نیست که یا تربیت یا مجازات، سخن در اینست که آنجا که تربیت مثبت و ملایم مؤثر نشد چه باید کرد؟
آیا مجازات خود آخرین دوای تربیت نیست و یا باید بگوییم که بریدن انگشت دزد خشونت است و باید به کمتر از آن مثلا چند ضربه شلاق قناعت کرد.
جواب اینست ملاک خشونت و ملایمت چیست؟ دزدی ضرر به امانت است، ضربه به ناموس اجتماع است، دائما می بینیم و می خوانیم که خود دزدی احیانا منجر به کشتن ها و کشته شدن ها و دست و پا شکستن ها و ناقص الخلقه شدن ها می شود. باید دید چه مجازاتی قادر است که نقش آخرین دوا را بازی کند، تجربه نشان داده است که در جاهایی که این مجازات اجرا نمی شود صدها و هزارها دزدی می شود و خانمان هایی سقوط می کند و آدم هایی کشته می شوند و آدم های دیگری ناقص العضو می گردند، اما آن جا که این قانون اجرا می شود با بریدن انگشتان یک دزد به کلی باب دزدی با همه تبعات و آثار قهریش از بین می رود، بریدن انگشتان خیانت یک خائن خشونت نیست، بلکه جلوگیری از خشونت است.
جلوگیری از یک سلسله خشونت های صد درجه سخت تر است. البته این نکته باید ناگفته نماند که از نظر اسلام قوانین جزایی آنگاه اجرا می شود که قبلا صریحا اعلام شده باشد و مرتکب با آگاهی به اینکه مجازات چیست مرتکب جرم شده باشد.
نکته دیگر اینکه از نظر اسلام مجازات آخرین دوا و آخرین عامل تربیتی اجتماع است. اسلام نمی گوید یگانه راه منحصر جلوگیری از دزدی یا جنایت دیگر مجازات است، اسلام از همه عوامل دیگر استفاده می کند و از آن جمله مجازات.
مسئله دیگر که باید گفته شود اینست که برخی به چیز دیگر چسبیده اند و می گویند فرض کنیم که در یک کشوری دست دزد را ببرند، دست کدام دزد را می برند؟ البته دست آفتابه دزد را، دست کسی را می برند که طبق قوانین موجود عملش سرقت شمرده شود و حال آنکه ممکن است در همان کشور افرادی از قوانین ظالمانه موجود استفاده کنند و حقوق حقه دیگران را به حکم قانون به خود اختصاص دهند و چون عملشان از نظر قوانین دزدی نیست مجازات دست بریدن درباره آنها اجرا نشود، پس چه فایده از چنین قانونی؟
نتیجه این چنین قانون اینست که یک مفلوک بیچاره که از روی اضطرار دزدی مختصری مرتکب شده است دستش بریده شود اما دزد زر و زور دار که صدها هزار برابر او به حقوق عامه مردم تجاوز کرده است مصون و محفوظ و محترم بماند. این ایراد از ایرادهای دیگر سست تر و مضحک تر است، مگر معنی اینکه مجازات دزدی بریدن انگشتان است اینست که از نظر وضع قوانین وضع به هر منوال بود و یا دزد اگر زر و زور داشت نباید متعرض او شد. مسئله بریدن انگشتان دزد در اسلام جزئی از یک طرح کلی است که شامل وضع و اجرای قوانین عادلانه نیز هست.
مسئله عدم توجه ما به مسئولیت حفظ و نگهداری مقررات اسلامی از راه عدم شناخت ما به فلسفه نظامات اجتماعی، سیاسی، حقوقی، جزایی، خانوادگی اسلام و عدم قدرت و توانایی ما بر دفاع از آنها، یکی از مسائل بسیار حساس است. خوشبختانه در سال های اخیر تا حدی بیداری پیدا شده است، افراد بیدار وقتی که عمیقا نظامات اسلامی را مطالعه می کنند از دو جهت در شگفت می مانند. یکی از جهت عمق اعجاز آمیز فلسفه های اجتماعی اسلام که جز شعاع وحی هیچ قدرتی دیگر نمی تواند چنین بینش نافذی داشته باشد، دیگر از جهت کمال بی خبری و بی لیاقتی مدعیان حراست و نگهبانی این مقررات.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- امدادهای غیبی- صفحه 141-146

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/24456