شواهد عقلی و نقلی بر وجود حیات اخروی

انسان می میرد و از این عالم منتقل می شود به آن عالم؛ در دنیا هر عملی که کرده نتیجه اش ثابت و حاضر است. کسانیکه می گویند چه کسی رفته است به آخرت خبر بیاورد که بهشتی است و جهنمی، آنجا حورالعین است، مالک دوزخ است، خازن بهشت است؟ آقا! در این دنیا خوش باش؛ اینها همه افسانه است؛ انبیاء درهم آمیخته اند برای آنکه بشر سرکش و متجاوز را بدینوسیله مهار کنند و در جامعه عدالت اجتماعی برقرار نمایند؛ این منطق، منطق افراد کوتاه نظر و سطحی بین است.

اختیار و آخرت:
زیرا اولا: حس مسؤولیت برای انسان مختار و عاقل، جزء سرشت اوست، ربطی به انبیاء ندارد. عالم سرسری نیست و این نظام شگفت بر حق منطبق است، و انسان جزئی از این عالم وسیع و عجیب است، و اختیار انسان او را در عالم تکوین بر سر دو راه خیر و شر محدود و مقید می سازد؛ و این همان معنای تعهد و مسؤولیت انسان -مانند هر موجودی از موجودات حتی هر ذره ای از ذرات- در دستگاه آفرینش است. انسان را از این امر کلی خارج نمودن و او را عبث و مهمل پنداشتن و بی هدف معرفی کردن، لطمه و شکست به اساس این عالم وارد نمودن است و مرجعش به انکار اصل مبدأ و اصالت عالم هستی است.
و ثانیا: انکار وحی و عدم امکان ربط با عالم غیب و انکار عالم متافیزیک، امروزه نزد مفکرین عالم رونقی نداشته و جزء اباطیل شمرده می شود، و دانشگاههای عالم برای وصول به این حقائق راههایی را در صددند که بپیمایند و نزدیک شدن به حکمت الهیه و عرفان ربوبی، روزنه امیدی از درخشش نور حقیقت را بر دلهای آنان نوید میدهد. در حکمت متعالیه بر اساس براهین قاطعه، وجود عوالم غیب و ملکوت مبرهن گردیده و در مکتب تفکر جای ایراد و اشکال نگذارده است.

معراج و آخرت:
پیامبر اکرم ما صلی الله علیه وآله وسلم که به معراج رفته و این همه مشاهدات عجیب خود را در کیفیت و خصوصیت بهشت و دوزخ و افراد معذب و منعم بیان کرده اند، ما راستگوتر از پیامبر سراغ نداریم، و آنچه فرموده است حق است و او برای ما خبر آورده است. از این گذشته پیامبر که رفته است و دیده است و خبر آورده است، با چشم مادی ندیده است. چون چشم حسی مادی فقط می تواند اجسام و آثار آن را بنگرد، نه عالم معنی و صورتهای معنوی را؛ و ادراک بهشت و جهنم و خصوصیات آنها در مراحل و منازل مختلفه و عالم قدس احتیاج به چشم قلب دارد. پس این کسانیکه می گویند کسی نرفته و خبر بیاورد، منظورشان آنستکه از مردگان کسی بازنگشته تا آنچه با چشم دیده، با زبانش به ما بگوید و این منطق غلط است. چون مرده ای اگر فرضا باز گردد، او نیز آنچه را با چشم دل دیده است بازگو می کند، و زبانش که تکلم می کند حکایت از زبان دل اوست. برای مرده محالست که با چشم حسی واقع در سرش ببیند تا خبر آورد و بنابراین اگر مرده بیاید و تکلم کند و خبر دهد، مسلما با چشم دل دیده است و با زبان دل به زبان حس گفتگو دارد. و این معنی در انبیاء عظام و پیغمبر ما صلی الله علیه و آله وسلم صادق است، زیرا آنها رفته اند و خبر آورده اند.
معراج یعنی حرکت و سفر از این عالم حس به عالم برزخ و عالم قیامت و اسماء و صفات الهیه و ورود در حرم حضرت کبریائی و حریم مقام عز و عظمت؛ و معراج حضرت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم جای شبهه و تردید نیست.
و ثالثا: اینکه می گویند کسی نرفته تا خبر بیاورد، این جمله در مقام استدلال، کافی برای رفع مسؤولیت نیست و انسان را برای هر عمل خودسرانه آزاد و یله نمی گذارد زیرا کسی نرفته تا خبر بیاورد، نه اینکه کسی رفته تا خبر بیاورد که نیست؛ و بین این دو معنی فرق بسیار است. اگر کسی رفته بود و خبر بعدم بهشت و دوزخ آورده بود، این کافی بود؛ ولی نرفتن کسی و خبری نیاوردن دلیل بر عدم آنها نیست، زیرا در مقام امکان، ممکنست واقعا چنین قضایائی باشد ولی کسی که رفته یا از دنیا رخت بربسته، خبری نیاورده باشد. پدران و مادران و ارحام و دوستان ما رفتند و اصلا خبری نیاوردند، نه از بودنش و نه نبودنش، پس از کجا معلوم شد که نیست؟ پس اصل تحقق قیامت و حساب و کتاب امری ممکن است و نیز دلیل و برهانی بر عدمش اقامه نشده است، در اینحال به چه مجوز عقلی انسان حق دارد خود را یله و رها ببیند؟
بوعلی سینا می گوید: «کل ما قرع سمعک من الغرآئب فذره فی بقعة الاءمکان ما لم یذدک عنه قآئم البرهان. (این عبارت معروف شیخ است که در بسیاری از کتب از او نقل شده است و مراد از امکان در اینجا احتمال عقلی است نه امکان ذاتی) «هر چیز که به گوشت خورد و برهان و دلیلی بر امتناعش اقامه نشد، آن را در بوته امکان باقی گذار». و در اینجا که قیامت امکان تحقق دارد و صادق شاهد و مصدق مؤید رسولنا الاکرم و نبینا الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم اخبار بر تحقق و وقوع می دهد، نفس احتمال منجز، و دفع ضرر محتمل از مستقلات عقل است.
امام صادق (ع) در ضمن بحث با یک مرد ملحد طبیعی مذهب که قائل به مبدأ عالم و قادر و زنده برای جهان نبود بدین طریق برای اثبات معاد و وجود حساب و کتاب وارد شده و او را محکوم کردند. حضرت به آن مرد مادی مسلک فرمودند: اگر أحیانا و فرضا خدائی نباشد و معادی نباشد و مؤاخذه در بین نباشد، در آخر کار نتیجه ما و شما مساوی خواهد بود و ما ضرری نکرده ایم؛ اما اگر فرضا خدائی و معادی و حسابی در بین باشد پس فرق بسیار است میان ما و شما؛ ما در نعمت خدا و شما در عذاب و دوزخ. (احتجاج طبرسی ج2 ص75) برای رفع این احتمال هیچ گریزی از متعهد شدن در برابر اعمال و کردار و عقائد نیک نخواهد بود.
و رابعا: هر کدام از ما به نوبه خود در دوران زندگی خوابی از مرده دیده ایم که او کم و بیش حال خود را بیان کرده است و چه بسا خبرهائی داده که هیچکس اطلاع نداشته است، مثلا گفته است من فلان مبلغ به فلان کس که ساکن فلان محل است قرض دارم، قرض مرا بدهید؛ چون بدین نشانی مراجعه شده معلوم شده است که همان مقدار بدون کم و زیاد مقروض بوده و چه بسا خود شخص طلبکار نیز اطلاع نداشته و پس از مراجعه به دفتر محاسبات خود معلوم کرده است و سپس خواب همان شخص مرده را دیده و گفته است راحت شدم، و از دهنده قرض اظهار تشکر و امتنان نموده است.
اینها ارتباطاتی است که نفس انسان با عالم مثال پیدا می کند و یا در خواب و یا در هوشیاری مطالبی را از آنجا اخذ نموده و برای این عالم حس می آورد. چه بسا افراد روشن دل و پاک نیتی در عالم بیداری محض با عالم برزخ سر و کاری پیدا کرده، با ارواح تکلم نموده، کیفیت محاسبات عالم قبر که همان عالم برزخست را برای ما بیان کرده اند و این افراد اولا آنقدر حائز مقام عدالت و تقوی و صدق بوده اند که در هزار هزار احتمال، یک احتمال دروغ در آنها نمی رود. و ثانیا این افراد گرچه نسبت به قاطبه مردم و عامه آنها مردمی اندک اند ولی فی حد نفسه افراد کثیری بوده اند. و ثالثا کیفیت اخبار اینها نیز از نقطه نظر بیان واقع، با یکدیگر مشابه و بصور و اشکال مختلفی هر یک برای ما از آن پرده غیب داستانهائی بیان کرده اند.


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 1- صفحه 141-134

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/25019