محو شدن اعتبارات دنیوی در هنگام مرگ

پیامبر اکرم (ص) راجع به حالاتی که ظالمین در حال سکرات موت دارند؛ میفرماید: «و ای کاش میدیدی آنوقتی را که ستمکاران در سکرات و غمرات مرگ فرو رفته و غوطه می خورند و فرشتگان قبض روح دستهای خود را برای ربودن جان آنها باز کرده و به آنها بدین کلمات خطاب می کنند: خارج کنید جانهای خود را! امروز است که در مقابل گفتار غیر عادلانه ای که درباره خدا گفته اید و بواسطه استکبار و بلندپروازی که در برابر آیات الهیه نموده اید، به عذاب سختی که جان شما را ذلیل و حقیر و پست گرداند جزا داده خواهید شد. و به تحقیق که شما به نزد ما تنها آمده اید، همچنانکه در اول وهله که شما را خلق کردیم تنها بودید و آنچه را که ما به شما از روی تفضل در دنیا عطا کردیم همه را پشت سر انداخته اید و آن یاران و مددکارانی که چنین می پنداشتید که با شما شرکت می کنند، نمی بینیم با شما آمده باشند. بتحقیق که بین شما و آنها بریدگی و شکاف ایجاد شد، و آنچه را که گمان می کردید به فریاد شما برسد، از شما فاصله گرفته و در وادی انفصال و جدائی نابود و گم شد». این آیات بیان میکند که تمام جهاتی که مورد اعتماد و اتکاء انسان در دنیا بوده، همه در وقت مرگ نابود می شوند. عمده اتکاء و اعتماد انسان در دنیا به دو چیز است:
یکی به مال است، از طلا و نقره و اسبهای بسته شده و تجارت ها و درهم و دینار و خانه های مسکونی و امثال اینها، که انسان رفع حوائج زندگی خود را با آنها می کند.
دوم، فرزند و زن و رفیق و آشنا و قوم و خویش و شریک و امثال اینها که برای رفع حاجات خود بدانها متوسل می گردد. از این رفیق یک حاجت می طلبد، از آن رفیق یک حاجت، از مادرش یک حاجت، از فرزندش یک حاجت، از رئیس و حاکم و بزرگ محله یک حاجت، از ثروتمند و قدرتمند یک حاجت؛ و بالاخره در مواقع نیاز بدانها متوسل می گردد، و هر کاری که از دست آنها بر آید درباره او انجام میدهند.
از این دو دسته بیشتر نیست. وقتی که انسان می خواهد رحلت کند، ملائکه خطاب به او نموده می گویند: «و لقد جئتمونا فرادی کما خلقنـاکم أول مرة» (انعام/94) این دو دسته را اجمالا پشت سر انداخته و تنها آمدید، همچنانکه وقتی خواستیم شما را به دنیا بیاوریم تنها بودید. وقتی از رحم مادر پا به دنیا گذاشتید، نه مال داشتید از درهم و دینار و خانه و زراعت و تجارت، نه چک و سفته و اعتبار؛ چون فارغ بودید، نه پدر می شناختید نه مادر نه برادر، نه حاکم و محکوم، نه رئیس و مرؤوس، نه مطیع و مطاع؛ کأنه «لم یکن شیئا مذکورا؛ چیز قابل ذکری نبود» (انسان/1). شما کجا بودید آنجا؟ چقدر پاک بودید آنجا! آمدید در اینجا خود را آلوده کردید، حال که می خواهید برگردید باید تمام آنها را فراموش کرده و در بوته نسیان بسپارید، و تنها بسوی ما مراجعت کنید. و سپس آن فرشتگان این اجمال مطلب را برای انسان تفصیل میدهند: و توضیح آنکه یکی از آن دو دسته ای که مورد اعتماد شما بودند، مال بود که بر آن تکیه می زده و اساس زندگی خود را بر آن می نهادید، ولی در حال حاضر همه را پشت سر انداخته و با ندای وداع ابدی آنها را ترک گفتید (و ترکتم ما خولنـ'کم ورآء ظهورکم؛ انعام/94). هر چه مال به شما دادیم، ما دادیم؛ برای آنکه از آن فائدة صحیح ببرید و آنرا در مصالح خود صرف کنید، در راه ترقی و تکامل روحی و رقاء مراتب انسانیت صرف کنید. شما از آن سوء استفاده نموده، آن را در راه مضار خود صرف کردید، و با آن خود را ضعیف نموده و بالاخره در تهلکه انداختید، و حال همه آنها را ترک گفته اید؛ این حساب اموال شما.
اما آن یاران و فرزندان و زنها و رفیقان و آشنایانی که بدانها اعتماد داشتید در مواقع ضرورت و عسرت از شما مدد کنند و برای انجام مقاصد به نیروهایتان اضافه کنند و جفت و قرین شما گردند و نسبت به کارهائی که از عهده شما به تنهائی خارج بود یار و مددکار شما باشند، آنها نیز با شما در اینجا نیامده اند؛ ما آنها را با شما نمی بینیم «و ما نری معکم شفعآءکم الذین زعمتم أنهم فیکم شرکـاء» (انعام/94) چرا آنها نیامدند؟ چرا پدر، مادر، زن، فرزند، معتمد محل، رئیس و معاون را با خود نیاوردید؟ چرا شریک شما با شما نیامد؟ چرا هرچه ما نظاره می کنیم و بدقت می نگریم کسی را با شما نمی یابیم؟ اینجا عالمی است که شما را تنها می بینیم، تنها به تمام معنی الکلمه، تک و تنها.
آنگاه فرشتگان علت و سبب آنکه انسان نمی تواند مال و یاران را با خود از اینجا بدانجا کوچ دهد بیان می کنند: «لقد تقطع بینکم»، بین شما و آنها جدائی افتاد. چون شما از این نشأه به نشأة دیگر کوچ می کنید، از این شهر به دیار دیگر می روید که اسباب و آلات این دیار در آن وارد نمی شود و رسوم و عادات اینجا در آنجا رخنه و راه پیدا نمی کند. آن عالم، عالم ملکوت است؛ این عالم، عالم ملک. آن عالم، علوی است؛ این عالم، سفلی است. آنجا خانه حقیقت است، اینجا خانه مجاز. آنجا محل استقرار است، اینجا محل عبور. آنجا بر اساس حقائق با انسان معامله می شود، اینجا عالم اعتبار و مصلحت اندیشی و محافظه کاری است. آنجا جای تحقق و واقعیت است، اینجا جای آرزو و تخیل. آنجا عالم فعلیت است، اینجا عالم استعداد و قابلیت. آنجا حساب است بدون عمل، اینجا عمل است بدون حساب. بنابراین، چون این عالم با آن عالم موضوعا و حکما تفاوت دارد، بین شما و اساس اعتبارات شما در این عالم جدائی حاصل شده است و بنابراین: «و ضل عنکم ما کنتم تزعمون»، آنچه در دنیا می پنداشتید در اینجا هم بدرد شما بخورد و دستی از شما بگیرد، گم شد و اثری از آن نماند.
در دنیا می پنداشتید که آخرت هم به دنبال دنیا و متشکل به شأنی از شؤون دنیاست؛ وصیت کردید جناب آقای فلان مقبره مرا آئینه کاری کند و سنگ مرمر قیمتی بر روی قبر نهد، و فرش و اثاث مقبره را آبرومندانه تهیه کند، دو گلدان هم پیوسته روی قبر بگذارد، یک دست مبل ممتاز هم گرداگرد آن بچیند، یک دسته گل تازه هم هر شب جمعه نثار قبر من بنماید. اینها بدرد نمی خورد؛ اینها زینت های عالم غرور است نه عالم ملکوت. مرده بسوی ملکوت میرود؛ چیزی باید برای او هدیه کرد که بکار او آید. فرزندان صالح العمل، صدقه جاریه، علمی که از خود باقی گذارده و مردم از او بهرمند می شوند، انفاق به فقرا و مستمندان، دستگیری از بیچارگان، تربیت و رسیدگی به یتیمان، نشر علم و تقوی در میان جامعه مردم، اقامه نماز و قرائت و تدبر قرآن و طلب غفران برای او مفید است. و این زینت ها علاوه بر آنکه فائده ندارد، برای او ضرر هم دارد. دسته گل بردن برای مرده و نثار قبر او نمودن بدعت و حرام است. زینت کردن قبور بدین اشکال مذکور، حرام یا حداقل مکروه است به کراهت شدیده؛ و اینها مرده را رنج میدهد. این تجملات مقبره ها بدین کیفیت خلاف دستور اسلام است. ولی ما چون در دنیا هستیم خیال می کنیم شئون آخرت هم همانند شئون دنیاست؛ و این غلط است.
می گوید: مرا در مقبره دفن کنید، من از زمین بدون سقف می ترسم! خیال می کند آنجا هم مثل اینجاست که اگر او را در اطاق سقف دار دفن کنند، محفوظ است؛ اما اگر او را روی زمین هموار به خاک بسپارند باران و برف او را آزار میدهد و حرکت مردم بر روی مزار او، او را آزرده می کند. زهی جهالت! روح را فرشتگان به عالم برزخ بردند و بدن در میان قبر خوراک ماران و موران شد. تمام افراد بشر را این جهالت از پا در آورده، و قرآن کریم فریاد کرده است: «و ضل عنکم ما کنتم تزعمون»؛ آن خیالات و اوهام شما نابود شد و در تیه ضلال به خاک عدم کشیده شد. آری، منزل آخرت هم سقف میخواهد، فرش میخواهد، آئینه و گل میخواهد؛ ولی سقفش سپر آتش است و آن اجتناب از محرمات است، فرشش استقرار در محل امن است و آن تقوی است، آئینه اش صفای باطن است تا جلوه گاه اسماء و صفات خدا گردد، گلش نسیم معطر رحمت از جانب بهشت است و آن تجلی به جمال الهی است .


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی - معادشناسی 1 - صفحه 270-264

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/25187