ماهیت انسان از نظر اگزیستانسیالیسم

مکتب اگزیستانسیالیسم، معیار کمال انسانی و در واقع جوهر انسان و ارزش ارزشهای انسان را آزادی می داند و معتقد است که انسان تنها موجودی است که در این عالم، آزاد آفریده شده است، یعنی محکوم هیچ جبر و هیچ ضرورت و هیچ تحمیلی نیست و به تعبیری که قدما می کردند انسان در عالم خلقت، یک موجود مختار است و نه یک موجود مجبور. به تعبیر بعضی دیگر، غیر انسان هر چه هست مجبور است، یعنی تحت تأثیر جبری یک سلسله علل و معلولات است ولی انسان مجبور نیست و هیچگونه جبر علی و معلولی او را اداره نمی کند.

معنای اصالت وجود در اگزیستانسیالیسم
این مکتب، درباره ماهیت انسان نظر دیگری نیز دارد و آن این است که این انسان که آزاد و مختار در این جهان آمده است، برعکس همه موجودات دیگر دارای سرشت و طبیعت مخصوص نیست. هر چه در دنیا آفریده شده است، با یک سرشت و ماهیت خاص آفریده شده است؛ سنگ، سنگ آفریده شده است و دیگر نمی تواند سنگ نباشد و کلوخ باشد. گربه، با طبیعت گربه ای آفریده شده است و اسب هم با طبیعت اسبی آفریده شده است. اما انسان دارای هیچگونه طبیعت خاص نیست، مگر آن طبیعتی که خودش آن طبیعت را به خودش بدهد. انسان که موجود مختار و آزاد است، دائره اختیار و آزادی او در این حد است که به خودش سرشت می دهد و طبیعت و ماهیت می بخشد. اسم این را "اصالت وجود" یا "تقدم وجود بر ماهیت" گذاشته اند.
اصطلاح اصالت وجود یا اصالت ماهیت در میان ما یک اصطلاح نسبتا قدیمی است و در حدود سیصد و پنجاه سال (یعنی از زمان ملاصدرا) از عمرش می گذرد. ولی فلسفه اصالت وجود و اصالت ماهیت را اختصاصا در این مورد به کار نمی بردند، بلکه در مورد همه اشیاء به کار می بردند و از آن معنی دیگری غیر از آنچه به نام اصالت وجود مصطلح شده است، در نظر می گرفتند. ولی این مطلب که انسان نسبت به سایر موجودات این امتیاز را دارد که دارای سرشت معین نیست و این خودش است که به خود سرشت می دهد که اینها اسمش را اصالت وجود یا تقدم وجود بر ماهیت گذاشته اند با مبانی بسیار محکم تر در فلسفه اسلامی و بالاخص در فلسفه صدرالمتألهین البته با تعبیرات دیگر بیان شده است. آنها یعنی اگزیستانسیالیست ها، با تعبیر دیگر و از راه دیگر این مطلب را ثابت کرده اند و حرف درست، و حقیقتی است که انسان از خود یک سرشت ثابت ندارد و این خود انسان است که به خودش سرشت و طبیعت می دهد. مطلبی که در تعبیرات دینی ما راجع به مسخ امم گذشته یا درباره اخلاقیات مردم در زمان حاضر و یا در مورد حشر مردم در قیامت آمده است که انسانها در قیامت به یک صورت محشور نمی شوند، بعضی از انسانها، انسان محشور می شوند و بسیاری از انسانهای دیگر به صورت حیوان محشور می شوند بر همین اساس است؛ با اینکه هر کسی انسان و با فطرت انسانی متولد می شود و انسان بالقوه متولد می شود، ولی در جریان زندگی ممکن است ماهیتش متحول به یک حیوانی غیر از انسان شود و این یک حقیقتی است. به هر حال یک اصل در این مکتب این است که انسان، مختار و آزاد و مسؤول خودش آفریده شده است و حرف درستی است.
می دانیم در میان مسلمین دو گروه بودند: اشاعره جبری بودند و معتزله تفویضی. تشیع معتقد به "امر بین الامرین" است، نه جبر اشعری را قبول دارد و نه تفویض و "به خود وانهادگی" معتزلی را. چیزی را که اگزیستانسیالیسم "وانهادگی" می نامد، همان تفویض معتزلی است. از نظر اسلام تفویض نیست ولی اختیار هست. ائمه فرموده اند که: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»؛ جبر نیست آنچنان که ماتریالیست ها می گویند و تفویض و وانهادگی هم نیست، آنطور که اگزیستانسیالیست ها می گویند، بلکه اختیار است که "امر بین امرین" است. (اصول کافی، ج 1، ص 160) پس تا این حد مسئله اختیار و آزادی انسان و اینکه جبری بر انسان حکومت نمی کند تا از او سلب اختیار کند، مطلب درستی است. این مطلب هم که انسان برخلاف همه موجودات دیگر اعم از جاندار و غیر جاندار دارای یک سرشت ثابت و غیر قابل تغییر نیست، و بلکه انسان خودش به خودش ماهیت و سرشت و صورت می دهد، مطلب درستی است.

نتیجه عدم آزادی انسان از دیدگاه اگزیستانسیالیسم
اما این مکتب در مورد آزادی مطالب دیگری هم دارد. تا اینجا آزادی به معنی آزادی فلسفی را مطرح می کند: انسان آزاد و مختار آفریده شده است و حتی انسان سرشت خود را خود باید به خود بدهد. بعد می گوید: هر چیزی که بر ضد آزادی و منافی با آن باشد، انسان را از انسانیت خارج و او را بیگانه از انسانیت می کند. انسان با لذات آزاد آفریده شده است. ممکن است عواملی از جمله وابستگی ها و تعلق ها آزادی را از انسان بگیرد. اگر انسان خودش را به چیزی ببندد و به آن تعلق و وابستگی پیدا کند و بنده و تسلیم چیزی باشد حال هر چه می خواهد باشد از نظر این مکتب از انسانیت خارج شده است، زیرا آزادی از او گرفته شده است. انسان یک موجود آزاد و رهاست، همین قدر که خود را به چیزی بست، آزادی و رهائی از او گرفته شده است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 294-291

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/25237