اسارت و بردگی روح

ممکن است ما بخواهیم این مسئله آزادی معنوی را با یک زبان ساده تری بفهمیم. واقعا ما خودمان، قطع نظر از مطالب و مسائلی که در قرآن مجید آمده است، در حدیث آمده است، عرفا بالخصوص در این زمینه اظهار نظر کرده اند، علمای روان شناسی تأیید کرده اند، قطع نظر از همه اینها، می خواهیم با یک زبان ساده ای این مسئله آزادی معنوی را بفهمیم.
ما مطلب را از یک مطلبی که هر کسی می تواند احساس بکند شروع می کنیم و آن اینست: بدون شک ما در زندگی خودمان احتیاج داریم به خوراک و هر چه بهتر، بهتر، احتیاج داریم به پوشاک و هر چه عالی تر، بهتر، احتیاج داریم به مسکن و هر چه مجلل تر، بهتر. همین طور احتیاج داریم به زن و فرزند، احتیاج داریم به تجملات زیاد زندگی و به پول و مادیات علاقه مند هستیم. اما در یک جا ما سر یک دو راهی قرار می گیریم، احساس می کنیم که اینجا یا باید شرافت و عزت و سیادت و آقایی خودمان را حفظ کنیم ولی با فقر بسازیم، نان بخوریم ولی نان خشک و خالی، لباس بپوشیم، لباس ژنده، خانه داشته باشیم، خانه تنگ و کوچک و محقر، پول نداشته و در مضیقه باشیم و یا از عزت و آقایی و سیادت خودمان صرف نظر بکنیم، تن به یک ذلت بدهیم، تن به خدمت بدهیم، آن وقت تمام نعمت های مادی برای ما فراهم می شود.
می بینیم بسیاری از افراد مردم اساسا حاضر نیستند تن به ذلت بدهند و لو به قیمت اینکه مادیات زندگیشان خیلی زیاد شود. البته بعضی ها حاضر می شوند، تن به این ذلت می دهند ولی در عین حال همین آدم در عمق وجدانش احساس یک سرشکستگی می کند.
در کتاب آزادی معنوی آمده یک نوع دیگر بردگی و آزادی هست که مربوط به مال و ثروت است. تمام علمای اخلاق، بشر را از اینکه برده مال و بنده ثروت باشد، بر حذر داشته اند، تحت همین عنوان که ای انسان! بنده و برده مال دنیا نباش. باز جمله ای در نهج البلاغه حکمت 133 وجود دارد که امام علی (ع) می فرماید: «الدنیا دار ممر لا دار مقر؛ دنیا برای بشر گذشتنگاه است نه قرارگاه». بعد می فرماید: «و الناس فیها رجلان؛ مردم در دنیا دو صنف می شوند»، می گوید مردم که در این بازار دنیا، در این گذشتگاه دنیا می آیند دو دسته اند: «رجل باع نفسه فیها فأوبقها و رجل ابتاع نفسه فأعتقها؛ بعضی می آیند خودشان را می فروشند، برده می کنند و می روند، بعضی دیگر می آیند خودشان را می خرند، آزاد می کنند و می روند». بشر باز این را هم احساس می کند که نسبت به مال و ثروت دنیا دو حال می تواند داشته باشد، می تواند بنده و اسیر و در قید مال باشد و می تواند آزاد باشد. گفت:
بند بگسل، باش آزاد ای پسر *** چند باشی بند سیم و بند زر
بشر می گوید: من همانطور که نباید بنده و برده امثال خودم باشم، نه تنم بنده و برده امثال خودم باشد و نه روحم، نباید روحم بنده و اسیر مال دنیا باشد. در همینجاست که انسان به یک نکته عالیتری برمی خورد می گوید اصلا بندگی مال دنیا یعنی چه، مگر مال دنیا قدرت دارد که انسان را بنده خودش بکند؟ مال دنیا یعنی ثروت، ثروت یعنی چه؟ یعنی طلا، نقره، خانه، ملک، زمین و اینجور چیزها. مگر اینها چقدر دارند که برده گیری کنند، من انسانم زنده ام آن جماد است، مرده است، مگر جماد و مرده قدرت دارد که یک زنده را برده خودش بکند؟ نه. پس حقیقت مطلب چیست؟ حقیقت مطلب اینست که آنجا هم که انسان فکر می کند بنده و برده دنیاست، بنده مال و ثروت است، واقعا بنده مال و ثروت نیست، بنده خصائص روحی خودش است، خودش را برده گرفته است والا پول که نمی تواند انسان را بنده بکند. زمین که قدرت ندارد انسان را برده بکند، گوسفند که قدرت ندارد انسان را برده بکند، ماشین که قدرت ندارد، جماد است اصلا جماد نمی تواند در وجود انسان تصرف بکند. وقتی انسان خوب مسئله را می شکافد، می بیند این خودش است که خودش را برده کرده است.
می بیند یک قوه ای است در خودش بنام حرص، قوه ای است به نام طمع، قوه ای است به نام شهوت، قوه ای است به نام خشم، می بیند این شهوت است که او را برده کرده است، این خشم است که او را برده کرده است، این حرص است که او را برده کرده است، این طمع است که او را برده کرده است، این هوای نفس است که او را برده کرده است، قرآن در سوره جاثیه آیه 23 می گوید: «أفرایت من اتخذ الهه هواه؛ آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خودش را خدای خودش قرار داده است، بنده هوای نفس شده است؟»


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 29-33

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/25490