سخن امام علی (ع) درباره غصب خلافت توسط ابوبکر

در خطبه شقشقیه که امام علی (ع) درد دل خودشان را ذکر می کنند از مسئله غصب خلافت و اینکه بعد از پیغمبر (ص) با من چه کردند، می فرماید: "اما و الله لقد تقمصها ابن ابی قحافه و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی، ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر"، "به خدا سوگند پسر ابوقحافه خلافت را مانند یک پیراهن به تن کرد پیراهنی که از او نبود".
جامه ای که از او نبود بلکه از دیگری بود غاصبانه به تن کرد. جاهلانه هم نبود که نمی دانست و اشتباه کرده بود خیر، اشتباه نکرده بود: و انه لیعلم؛ خوب هم می دانست "ان محلی منها محل القطب من الرحی"؛ می دانست که در این کارخانه، در این آسیا (در قدیم مهمترین کارخانه ها که مردم می فهمیدند یک آسیا بود)، آن محوری که این سنگ را باید دور بچرخد منم.
این را خوب می دانست. اشتباهی نبود. "ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر". او علی را خوب می شناخت، می دانست علی آن کوه بلندی است که از دامن آن کوه سیل (یعنی سیل علوم) می ریزد و قله اش آنچنان رفیع است که هیچ مرغی نمی تواند به آن قله برسد. همه اینها را می دانست.
"فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها کشحا و طفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء او اصبر علی طخیة عمیاء". در چنین شرایطی من هم دامن کشیدم، خودم را کنار کشیدم، فکر کردم با دست خالی و تنها با اینها مبارزه کنم و یا اینکه بر این مصیبت صبر کنم، خویشتنداری کنم؛ دیدم صبر کردن و خویشتنداری کردن به عقل نزدیکتر است: "فرأیت ان الصبر علی هاتا احجی".
"فصبرت و فی العین قدی و فی الحلق شجا" (آن تعبیر استخوان در گلو را ایشان هم به کار برده اند)، صبر کردم در حالی که مانند کسی بودم که خار در چشمش فرو رفته باشد و استخوان در گلویش گیر کرده باشد و نتواند اینها را خارج کند.
"اری تراثی نهبا یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر" وضعی داشتم، در یک ناراحتی ای به سر می بردم، از آن ناراحتی هایی که آدم بزرگ را هرم و درهم کوفته می کند و چوان را پیر می کند. مقصود این نیست که زمانش خیلی طولانی بود، بلکه شدتش خیلی زیاد بود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 10- صفحه 63-61

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/27123