ربوبیت خداوند از منظر آیات قرآن

کلمه رب در اصل به معنى مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن مى پردازد. این کلمه بطور مطلق تنها به خدا گفته مى شود و اگر به غیر خدا اطلاق گردد حتما به صورت اضافه است مثلا مى گوئیم «رب الدار؛ صاحب خانه»، «رب السفینة؛ صاحب کشتى». خداوند می فرماید: «رب السموت و الأرض و ما بینهما العزیز الغفار؛ پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفار» (ص/ 66). در حقیقت در این آیه نخست به مساله ربوبیت او نسبت به تمام عالم هستى می پردازد و اینکه او مالک همه این جهان است، مالکى که آنها را تدبیر و تربیت مى کند، تنها کسى شایسته عبودیت است که چنین باشد، نه بتهائى که به مقدار سر سوزن از خود چیزى ندارند.
در جای دیگر می فرماید: «ذلکم الله ربکم خلق کل شىء لا إله إلا هو فأنى تؤفکون؛ این است خداوند پروردگار شما که آفریننده همه چیز است، هیچ معبودى جز او نیست، با اینحال چگونه از راه حق منحرف مى شوید؟!» (مومن/ 62). خالق همه چیز بودن دلیل دیگرى بر یگانگى او در ربوبیت است، چرا که خالق موجودات مالک و مربى آنهاست، زیرا مى دانیم خالقیت خداوند به این معنى نیست که موجودات را بیافریند و کنار رود، بلکه لحظه به لحظه فیض وجود از ناحیه او بر همه موجودات عالم هستى افاضه مى شود، و چنین خالقیتى از ربوبیت جدا نخواهد بود. بدیهى است تنها چنین کسى شایسته پرستش و الوهیت است بنابراین جمله «خلق کل شىء» به منزله دلیل براى «ذلکم الله ربکم» مى باشد و «لا اله الا هو» به منزله نتیجه آن.
خداوند همچنین در سوره دخان آیه 8-9 می فرماید: «لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب ابائکم الاولین* بل هم فی شک یلعبون؛ معبودی جز او نیست او زندگی میبخشد و میمیراند الله رب شما و رب پدران شماست* ولی نه آنها به شک و شبهه خویش سرگرمند». پشت سر ربوبیت مطلقه الهی الوهیت مطلقه الهی ذکر می شود. الوهیت، استحقاق ذات پروردگار است برای پرستش و استحقاق نداشتن هیچ موجود دیگر برای پرستش، یعنی به دلیل اینکه او رب مطلق است به همین دلیل او معبود مطلق است. به همین دلیل که ربی غیر از او نیست و تدبیری جز به دست او نیست پس معبودی جز او نیست چون هر معبودی را که انسان عبادت می کند به حساب این است که خیال می کند تدبیر کار در دست اوست، امری را در دست او مستقلا خیال می کند، ولی وقتی که فهمید تدبیر امر مطلقا در دست خداست، رب مطلق خداست، قهرا معبود مطلق هم اوست. «لا اله الا هو» پس معبودی جز او نیست. «یحیی و یمیت» دو شأن و دو صفت دیگر از پروردگار ذکر کرده است، احیاء و اماته، اوست که می میراند و اوست که زنده می کند، او هم می میراند و هم زنده می کند. احیاء و زندگی در دست اوست، همه چیز در دست اوست. باز بار دیگر: «ربکم و رب ابائکم الاولین» الله رب شما، اوست که شما را در همین حدی که یک موجود جسمانی هستید در رحم مادر پرورش داد، اوست که شما را از دوره کودکی به دوره جوانی و از دوره جوانی به دوره پیری برد، نه تنها پروردگار شما، پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما، یعنی همه شما با دست او پرورش یافته اید. بعد می فرماید: «بل هم فی شک یلعبون» با همه این حقایق روشن، باز اینها در یک حال شکی به سر می برند، شک توأم با لعب.
این تعبیر بی ادبانه از من است: این (سخن) مثل این است که بعد که همه اینها را گفتیم بگوییم در عین حال همه این حرفها یاسین به گوش کسی خواندن است. به گوش اینها چیزی فرو نمی رود. اینها در همان حالت شک و تردید خودشان هستند ولی لعب. این توأم شدن شک با لعب تصادفی نیست. خدا تضمین کرده است که اگر انسان طالب حقیقت باشد راه را به او بنمایاند. این، تضمین قطعی است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین؛ کسانی که در راه ما بکوشند (همان شأن ربوبیت پروردگار است)، شأن ربوبیت ما، شأن هادویت ما اقتضا می کند که راهها را به آنها بنمایانیم و بی تردید خدا با نیکوکاران است» (عنکبوت/ 69).
پس اساس مطلب این است که انسان خالصانه و مخلصانه، حق خواه و حق جو و حق طلب باشد و جدی باشد و به جد بخواهد. اما اگر انسان می خواهد همه چیز را با حالت لعب و شوخی و غیرجدی تلقی کند این شک توأم با لعب است، شک توأم با لعب هرگز رفع شدنی نیست. خداوند انسان را برای مسخرگی و اینکه هر چیزی را غیرجدی بگیرد نیافریده، خدا انسان را آفریده که همه چیز را جدی بگیرد. افرادی واقعا همیشه در حال شک در مسائل دینی به سر می برند ولی هر وقت هم مسأله به آنها عرضه بشود شروع می کنند آن را با حالت مسخره چی گری تلقی کردن. این است که تا آخر عمر به همین حالت باقی می مانند و این دیگر بیماری چاره ناپذیر است.
و در سوره فصلت می فرماید: «و ما اختلفتم فیه من شىء فحکمه إلى الله ذلکم الله ربى علیه توکلت و إلیه أنیب؛ در هر چیز اختلاف کنید داوریش با خدا است، این است خداوند پروردگار من، بر او توکل کرده ام، و به سوى او باز مى گردم» (شوری/ 10). جمله «ذلکم الله ربى» اشاره به ربوبیت مطلقه خداوند یعنى مالکیت توام با تدبیر مى کند و مى دانیم ربوبیت داراى دو شاخه است: شاخه تکوینى که به اداره نظام آفرینش باز مى گردد، و شاخه تشریعى که بیانگر احکام و وضع قوانین و ارشاد مردم بوسیله سفیران الهى است. و بر این اساس به دنبال آن، دو مساله توکل و انابه مطرح شده است، که اولى واگذارى امور خویش در نظام تکوین به خدا است و دومى بازگشت، در امور تشریعى به او است. و در ادامه سوره می فرماید: «الله لطیف بعباده یرزق من یشاء و هو القوى العزیز* من کان یرید حرث الاخرة نزد له فى حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فى الاخرة من نصیب؛ خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر کس را بخواهد روزى مى دهد، و او قوى و شکست ناپذیر است* کسى که زراعت آخرت را بخواهد به او برکت مى دهیم، و بر محصولش مى افزائیم، و آنها که فقط کشت دنیا را مى طلبند کمى از آن به آنها مى دهیم اما در آخرت هیچ نصیبى ندارند!» (شوری/ 19-20). در آیه فوق به چهار وصف از اوصاف پروردگار اشاره شده: مقام لطف، و رازقیت، و قوت، و عزت، که بهترین دلیل بر مقام ربوبیت است چرا که رب (مالک و مدبر) باید واجد این صفات باشد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- ج 1 صفحه 30 و ج 19 صفحه 330 و ج 20 صفحه 146 و 396

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- ج 5 صفحه 115-114

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/27747