نظر هربرت اسپنسر در مورد مدنیت

هیئت های اجتماع بشری را که پا به مرحله مدنیت گذاشته اند، از جهت چگونگی آن ها، به دو قسم می توان تقسیم کرد، جنگجو و پیشه ور. مدنیت جنگجو بر مدنیت پیشه ور در زمان تقدم دارد و تحول به مرور دهور از جنگجویی به پیشه وری می شود. حالت جنگجویی در هیئت های اجتماعی یا برای حفظ و دفاع هیئت است در مقابل دشمن و بیگانه، یا برای این است که وسایل معاش و زندگانی را از جماعات دیگر بربایند. در این هیئت ها، افراد یکسره تابع قدرت جماعت اند و اصالت ندارند، بلکه آلت اند و باید اطاعت کنند. اکثر امور زندگانی را هیئت اجتماعی، یعنی دولت، تکفل می کند و حتی افراد را به صورتی که می خواهد در می آورد. خدایی که می پرستند، برای او صفت جنگجویی تصور می کنند؛ اختیار و اقتدار مطلق با مردان است که اهل رزم اند و کارهای ضروری زندگانی را زن ها بر عهده دارند و چون غالبا جنگ و جدال در کار است و مردم بسیار کشته می شوند، برای جبران اتلاف نفوس، مردها زنان متعدد می گیرند و زن ها در قبال مردها، و مردها در قبال دولت، حکم بنده و غلام دارند.
پیش از این ها، اکثر دولت ها جنگجو بوده و بسیاری هنوز هم هستند و بیشتر علتش این است که جنگ قدرت مرکز را افزون می کند و اغراض و منافع مردم را تابع اغراض دولت می سازد. این است که تاریخ، سراسر جز حکایت کشتار و جنگ و جدال چیزی نیست.
اگر در مدنیت های بدوی مردم آدم خوارند یا افراد را به غلامی می گیرند، در مدنیت های جدید ملل را می خورند و اقوام و قبایل را یکسره بنده و غلام می سازند و تا وقتی که جنگ موقوف نشده، تمدن جز یک رشته مصائب و بلیات چیزی نیست و زندگانی آسوده و مدنیت عالی وقتی صورت می گیرد که جنگ متروک و منسوخ شود و این موقوف است بر این که هیئت اجتماع بشری از حالت جنگجویی به حالت پیشه وری در آید، که حیثیت و اعتبار و آبرومندی به اشتغال به پیشه ها و کارهای مسالمت آمیز باشد؛ افراد با یکدیگر به آزادی و آسودگی مراوده کنند و در منافع مشترک همکاری نمایند و هر کس حدود خود را شناخته و حقوق دیگران را مرعی بدارد و همه برای غایات مشترک کار کنند؛ قدرت در دست جماعت اکثر باشد، میهن پرستی را دوستی کشور خود بدانند نه دشمنی کشورهای دیگر؛ کار دولت، حفظ امنیت و عدالت باشد و بس؛ همکاری افراد اگر برای پیشرفت کارهای بزرگ کفایت نکند، شرکت ها و جمعیت ها تشکیل شود؛ به جای این که افراد را هیئت اجتماعیه متحول کند، هیئت اجتماعیه را افراد متحول کنند و به تکامل ببرند.
چون سرمایه ها بین المللی شود، صلح بین الملل نیز ضروری می گردد؛ جنگ خارجی که از میان برود، خشونت داخلی هم کم می شود؛ مردها مزیت و تسلط تام نخواهند داشت؛ زن ها هم حق حیات پیدا خواهند کرد؛ ادیان خرافاتی مبدل به عقاید معقول می شود، که متوجه به بهبود و شرافت یافتن زندگانی و منش آدمیت باشند. مردم به جای این که در هر مورد منتظر باشند که از غیب خبر برسد، در امور به تحقیق از علت و معلول می پردازند.
تاریخ، به جای این که سرگذشت امرا و جنگجویان باشد، بیان رفتار و کردار مردم، و شرح اختراعات جدید و افکار تازه خواهد بود. از عالم اجبار به عالم اختیار خواهیم رفت و دانسته خواهد شد که مردم برای دولت ها آفریده نشده اند، بلکه دولت ها برای مردم تشکیل می شود. ولیکن، امروز از این مرحله دوریم، و تا وقتی که دول اروپا کشورهایی را که در تمدن از آن ها پست ترند میان خود تقسیم و تملک می کنند و اعتنایی به حقوق مردم آن کشورها ندارند، امید وصول به آن مقام ضعیف است.
دیگر از عقاید اسپنسر این است که سوسیالیسم از متفرعات مدنیت جنگجو است و مدنیت سوسیالیستی همان خصایص مدنیت جنگجو را خواهد داشت و هیئت اجتماعیه انسانی مبدل به هیئت زندگانی مورچه و زنبور عسل خواهد گردید و بنابراین، سوسیالیسم برای مدنیت انسان، مرحله ای برتر از مراحل کنونی نمی تواند باشد. انسان به پایه بلند زندگانی وقتی می رسد که هر فردی در کار خود مختار باشد؛ و اجبار و حدود فقط تا درجه ای باشد که برای حفظ نظم و امنیت لازم است و هم چنان که دانسته شد که افراد برای هیئت اجتماع نیستند بلکه اجتماع برای حسن جریان احوال افراد است، نیز دانسته می شود که زندگانی برای کار نیست، بلکه کار برای زندگانی است و سرانجام باید چنان شود که هر کس به آن چیز اشتغال ورزد که ذوقش را دارد و از آن متمتع می شود و در آن صورت، اختیار کار و صنعت به دست صاحبان اقتدار نخواهد بود و کارکنان اوقاتشان مصروف فراهم کردن چیزهای مزخرف نخواهد شد.


منابع :

  1. محمدعلی فروغی- سیر حکمت در اروپاجلد 3- صفحه 192–195

https://www.tahoor.com/fa/Article/PrintView/29093